ابراهيم / اسلم (= ابو رافع).
4ابراهيم / اسلم (= ابو رافع).( - بعد از 36ه.ق).كنيه: ابو رافع.لقب: بُرَيه، قبطي.طبقه: صحابي.ابو رافع بيشتر به كنيه اش معروف است. در نام او اصحاب تراجم اختلاف دارند، ليكن آنچه مشهور است اسلم و ابراهيم است.او مولاىِ قبطي نژادِ عباس بن عبدالمطّلب بود كه عباس او را به پيامبر(ص) بخشيد. ابو رافع مي گويد: من غلام عباس بودم و اسلام در مكه به خانه ما وارد شده بود؛ عباس و همسرش ام الفضل اسلام آوردند و من نيز اسلام آوردم. عباس از قومش مي ترسيد و مخالفت آن ها را خوش نداشت از اين رو اسلام آوردنِ خود را كتمان مي كرد (1) .ابو رافع پس از آن كه مژده اسلام آوردن آشكار عباس بن عبدالمطّلب را به پيامبر داد، از طرف پيامبر آزاد شد. او پس از آزادي با آزاد كرده ديگر پيامبر(ص) يعني سُلْمي ازدواج كرد، سُلْمي ماماي ابراهيم فرزند پيامبر(ص) بود و نيز در نبرد خيبر حضور داشت.ابو رافع از مسلمانانِ صدر اسلام بود و پس از هجرت به مدينه در جنگ اُحد و جنگ هاي بعدى، در كنار پيامبر(ص) حضور داشت و پس از رحلت پيامبر(ص) پيوسته ملازم امام على (ع)بود. او در فتح مصر نيز حضور داشت (2) .ابن عبدالبرّ مي نويسد: ابو رافع، فرزندي به نام عبيدالله داشت كه خزانه دار و كاتب امام على (ع)بود (3) .نجاشي و ديگران نوشته اند كه ابو رافع دو پسر داشت به نام هاي عبيدالله و علي كه هر دو كاتب امام على (ع)در كوفه بوده اند (4) .ابو رافع در دوره خلافت امام على (ع)از ياران با وفاي آن حضرت بود و در جنگ جمل و صفّين، در كنار آن حضرت حضور داشته است (5) .هنگامي كه طلحه و زبير براي فتنه انگيزي به بصره رفتند، ابو رافع گفت: اين معناي فرمايش رسول خداست ْ كه فرمود: به زودي گروهي با على (ع)جنگ و ستيز كنند، جهاد در برابر آنان سزاوار و مرضىّ خداست. و خودش بدون تأخير، زميني كه در خيبر و خانه اي كه در مدينه داشت فروخت و در حالي كه پيرمردي 85 ساله بود با امام على (ع)به جنگ اين گروه مبادرت نمود (6) .ابو رافع هميشه ملازم ركاب امام على (ع)بود و پس از شهادت آن حضرت، همراه امام حسن (ع)به مدينه بازگشت و از آن جا كه در مدينه خانه و كاشانه اي نداشت، امام حسن (ع)خانه پدرش را دو قسمت كرد و نصف آن را با يك قطعه زمين به ابو رافع داد (7) .او با افتخار، خود را مولا و آزاد كرده پيامبر مي خواند. حاكم به سند خود از ابو رافع روايت مي كند كه پيامبر(ص) مردي را متصدّي گردآوري زكات كرد؛ او به من گفت: با من بيا تا از آن بهره اي نيز به ما برسد. گفتم: از پيامبر(ص) اذن بگيرم؛ همين كه اذن خواستم فرمود: (اي ابو رافع، مولا و آزاد كرده قوم، از خود آن هاست و البتّه صدقه بر ما حرام است (8) .).
ابو رافع و اهل بيت (ع)
ابو رافع از ارادتمندان پيامبر و از شيعيان و دوست داران خاص امام على (ع)و فرزندانش به شمار مي رود (9) .پيامبر درباره اش فرمود: ابو رافع، امينِ جانِ من و امينِ اهل بيتِ من است (10) .نجاشي از ابو رافع روايت مي كند: (من به رسول خدا(ص) وارد شدم و آن حضرت در حال وحي و يا خواب بود؛ ناگهان كنار خانه، ماري ديدم، امّا كشتنش را خوش نداشتم كه مبادا پيامبر بيدار شود؛ در ميان پيامبر و آن مار آرميدم تا اگر آزاري داشته باشد، تنها به من برسد. لحظه اي بعد پيامبر بيدار شد و اين آيه را تلاوت كرد: (جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمناني كه نماز مي خوانند و در حال ركوع انفاق مي كنند) (11) و بعد از تلاوت اين آيه فرمود: (سپاس خداي را كه آن چه براي علي (ع)مقدّر كرده بود تكميل نمود و از اين جهت كه او را بر ديگران برتري داد گوارايش باد) سپس متوجه من شد و فرمود: اي ابو رافع، چه چيز باعث شد كه در كنار من آرميدى من خبر را باز گفتم. فرمود: برخيز او را بكش. بعد از اين كه آن مار را كشتم پيامبر دست مرا گرفت و فرمود: اي ابو رافع، آنگاه كه گروهي با على (ع)بجنگند در حالي كه او بر حق و آن گروه بر باطلند و جنگيدن با آنان سزاوار و مورد رضايت خداست، تو در اين هنگام چه مي كنى گفتم: اي رسول خدا، برايم دعا كن اگر چنين موقعيتي را درك كردم خداي سبحان كمكم نمايد و مرا در جنگ با آنان نيرومند سازد. پيامبر دعايم كرد و فرمود: خدايا، اگر ابورافع آن گروه را درك كرد براي جنگيدن با آنان او را نيرومند گردان و ياور او باش. بعد از اين گفت و گو پيامبر به سوي مردم آمد و فرمود: اي مردم، كسي كه دوست دارد به امينِ جان من و به امينِ اهل بيت من، نگاه كند، به ابورافع نگاه كند كه امين جان من است (12) .طبقه و منزلت روايي ابورافع.
شيخ طوسي او را از اصحاب رسول خدا(ص) دانسته و ابن حجر او را در طبقه صحابه ذكر مي كند (13) .ابورافع داراي كتاب سنن و احكام قضايا بوده است و احكام مختلف فقهىِ اخذ شده از امام على (ع)را به صورت مبوّب،مانند: صلاة،صيام، حجّ، زكاة و قضايا، تدوين كرده بود.علاّمه حلّي در (خلاصه) او را مورد اعتماد و وثوق دانسته است. نجاشي او را در طبقه اول روات و از صحابه پيامبر(ص) و از شيعيان امام على (ع)شمرده و مي نويسد: (او از سلفِ صالح و از پيشگامانِ در تصنيف است.).ابورافع از پيامبر(ص) ، امام على (ع)و عبدالله بن مسعود، روايت كرده است و كسان زيادي مانند: حسن، عبيدالله، رافع (فرزندان او) و حسن، صالح، عبيدالله (فرزندان علي بن ابي رافع و نوادگان او) فضل بن شريد، عبيدالله بن ابي رافع، ابي سعيد مَقْبُرىّ، سليمان بن يسار، عطاء بن يسار، عمروبن سرمد، ابوغطفان بن طريف، سعيدبن ابي سعيد مولاي ابو حزم، حُصَيْني و شُرَحْبيل بن سعد، از او روايت كرده اند (14) .روايات ابورافع در صحاح شش گانه و ديگر جوامع روايي اهل سنّت، گِردآوري شده (15) و شماري از احاديث او در منابع شيعي آمده است (16) . علامه اميني او را در شمار راويان حديث غدير از اصحاب پيامبر، آورده است (17) .يكي از روايات او كه طبري نقل مي كند اين است:.پس از آن كه علي بن ابي طالب (ع)پرچمداران سپاه قريش را در اُحد به قتل رساند، پيامبر(ص) گروهي از آنان را ديد و به على (ع)فرمود: بر آنان حمله كن. با حمله آن حضرت، جمعشان پراكنده شد و عبدالله جمحي كشته شد. سپس پيامبر جمع ديگري را ديد و همان فرمان را تكرار كرد. علي بن ابي طالب (ع)بر آنان تاخت و متفرقشان ساخت. در اين حمله شيبة بن مالك كشته شد. آن گاه جبرئيل ندا كرد: اي رسول خدا(ص) اين (كه ديدى) از سر دلجويي و مواسات علي است. پيامبر فرمود: البتّه او از من است و من از او هستم. و جبرئيل گفت: و من از شما هستم. در اين هنگام صدايي به گوشها رسيد كه:.لاسيف الا ذو الفقار ولافتي اِلاّ علىّ (18) .
درباره وفات ابو رافع، آرا و روايات مختلف و گاه متضادي به چشم مي خورد. منابع رجالي و تاريخي اهل سنت بر حسب اختلاف روايات، زمان آن را از عصر خلافت عثمان تا پايان خلافت علي بن ابي طالب (ع)نوشته اند. از ميان شرح حال نويسان شيعى، نجاشي روايت مي كند كه او پس از شهادت آن حضرت، وفات يافته است. اين نظريه قول به وفات ابو رافع در سال چهل را تأييد مي كند (19) .ابن حبّان - بعد از تصريح به شركت او در جنگ جمل و صفّين - مي نويسد: ابو رافع در عصر خلافت علي بن ابي طالب وفات يافت. و ابن حجر مي نويسد: قول صحيح آن است كه او در آغاز خلافت علي بن ابي طالب (ع)بدرود حيات گفت (20) . منابع ديگر. تا ريخ خليفة 152؛ المعارف 62؛ الجرح والتعديل 1/ ق 1/ 149؛ المستدرك 3/ 597؛ تهذيب الاسماء واللغاتق 1/ ج 2/ 230؛ خلاصة الاقوال 5؛ تهذيب الكمال 33/ 301؛ ايضاح الاشتباه 79؛ سير اعلام النبلاء 2/ 16؛ تهذيب التهذيب 12/ 92؛ الاصابة 7/ 65؛ جامع الرواة 1/ 15؛ تنقيح المقال 1/ 9؛ اعيان الشيعه 2/ 104؛ معجم رجال الحديث 1/ 175؛ قاموس الرجال 1/ 94 (چاپ قديم)؛ موسوعة رجال الكتب التسعة 1/ 112.1. الاغاني 250/ 4؛ طبقات ابن سعد 73/ 4 - 74 و اسد الغابه 191/ 5.2. رجال نجاشى / ش 1 و أسد الغابه 41/ 1.3. الاستيعاب 85/ 1.4. رجال نجاشى / ش 1.5. كتاب الثقات 16/ 3 و أسد الغابه 41/ 1.6. نجاشى / ش 1.7. نجاشى / ش 1.8. مستدرك حاكم 304/ 3 و مسند أحمد حنبل 8/ 6.9. رجال نجاشى / ش 1.10. رجال نجاشى / ش 1.11. (انما وليكم اللّه وَرَسُولُه والَّذينَ امَنُوا الذين يُقيمُونَ الصَّلوةَ ويُؤتُون الزَّكوةَ وَهُمْ راكِعون)، مائده، آيه 55.12. رجال نجاشى / ش 1.13. رجال طوسي 7 ؛ تقريب التهذيب 421/ 2.14. الاصابه 65/ 7، تهذيب الكمال 301/ 33 و رجال نجاشى / ش 1.15. تهذيب الكمال 301/ 33 و تقريب التهذيب 421/ 2.16. ر.ك: كامل الزيارات 50 و رجال نجاشي / ش 1.17. الغدير 16/ 1 - 1.18. تاريخ طبرى، 514/ 2 و الغدير 52/ 2.19. تهذيب الكمال 16/ 33؛ سير اعلام النبلاء 16/ 2 ؛ رجال نجاشى / ش 1 و الطبقات الكبري 73/ 4.20. كتاب الثقات 16/ 3 و تقريب التهذيب 421/ 2.