اُوَيْس بن عامر بن جَزْء. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اُوَيْس بن عامر بن جَزْء.

29اُوَيْس بن عامر بن جَزْء.

( - 37 ه.ق).

كنيه: .

نسب: قَرَنى، مُرادى، تميمي.

لقب: يمانى، عابد.

طبقه: دوم (مخضرم).

اُويس قرني در يمن ولادت يافت. جدّ أعلاي او قَرَن (يكي از نوادگان مُراد) است و بني مراد شاخه اي از قبيله بزرگ مَذْحِج به شمار مي روند. او را به جهت هم پيماني اش با قبيله بني تميم، تميمي لقب داده اند (1) .

او مردي با هيبت بود و قامتي متوسط، شانه هايي پهن، صورتي بزرگ و گندم گون، و محاسني پرپشت داشت و سر خود را مي تراشيد. پيشه اش شباني و نگهداري از شترهاي قبيله خود بود.

زمان پيامبر(ص) را درك كرد و اسلام آورد، ليكن به جهت سرپرستي و خدمت به مادر، از زيارت آن حضرت بازماند.

آن گونه كه از روايات استفاده مي شود، او براي نخستين بار، در زمان عمر در مراسم حج (در منى) مشاهده گرديد و در همان جا مورد توجه خاص خليفه قرار گرفت. اين ماجرا با اندكي اختلاف، در كتاب هاي اهل سنّت و شيعه روايت شده است. ذهبي مي نويسد: عمر در (منى) روي منبر ندا كرد: اي اَهل قَرَن! در اين هنگام بزرگاني برخاستند. خليفه گفت: آيا در ميان شما كسي هست كه نام اش اُوَيس باشد يكي از آنان پاسخ داد: اي اميرمؤمنان! آن كه ياد كردى، ديوانه اي است بيابان گَرد كه نه با كسي اُلفت دارد و نه مي توان با او اُلفت داشت. عمر گفت: همان را مي خواهم. هر گاه او را ديديد سلام پيامبر خدا(ص) و مرا به او برسانيد. اُويس گفت: اميرمؤمنان (عمر) مرا معرفي كرد و نامم را آشكار ساخت. خدايا! بر محمد و آل او درود فرست و سلام تو بر پيامبر(ص) باد. سپس آواره بيابان ها شد و ديگر كسي او را نديد تا آن كه در ايام خلافت على (ع)بازگشت و در نبرد صفّين با او شركت كرد و به شهادت رسيد (2) .

با توجه به اين روايت و روايت ديگري كه ذهبي و ابن حجر به سند صحيح از اُسير بن جابر با همين مضمون نقل مي كنند و با توجه به رواياتي كه سكونت وي در كوفه را گوشزد كرده اند، معلوم مي شود كه آن چه از اُويس و حالات او روايت شده مربوط به مدت كوتاه اقامت در كوفه تا زمان شهادت اوست (3) ، ليكن از برخي روايات چنين استفاده مي شود كه اُويس، در روزگار خلافت ابوبكر به شام فرستاده شد و نيز از طرف عمر قاضي شهر حِمص در شام گرديد.

به هر حال، آن گونه كه ابن سعد از اُسيد روايت مي كند، آوازه اويس پس از مدتي درنگ در كوفه بالا گرفت و طبق روايت ذهبي و ابن حجر، مورد توجه خاص و عام گرديد و گاه در جمع آنان مي نشست و قرآن مي خواند.

ابو نعيم روايت مي كند كه: اُويس لباس تنش را صدقه مي داد و تا جمعه بعد برهنه به سر مي برد. او به هنگام غروب، مازاد طعام و لباس اش را انفاق مي كرد، سپس چنين مي گفت: خدايا! مرا در قبال آن كه از گرسنگي و برهنگي بميرد، مؤاخذه مكن. او در عبادت چنين بود كه هر گاه شام مي كرد مي گفت: امشب شب ركوع است، سپس تا به صبح ركوع مي كرد و گاه مي گفت: امشب شب سجده است، سپس تا به صبح سجده مي كرد.

او در عبادت به جايي رسيد كه لقب (عابد) گرفت و به مقام استجابت دعا رسيد. از جمله خواسته هايش اين بود كه خداوند متعال، شهادت را روزي اش گرداند و چنين شد؛ يعني در جنگ صفّين، به ياري اميرمؤمنان (ع)شتافت و در نبردي نمايان با دشمن، پس از آن كه بيش از چهل زخم برداشت، بر اثر اصابت تيري به قلبش شهيد شد (4) .

حاكم نيشابوري و ابونعيم از عبدالرحمن بن ابي ليلي روايت كرده اند كه: در نبرد صفّين، مردي از سپاه شام و اصحاب معاويه خطاب به اصحاب على (ع)چنين گفت: آيا اُويس قَرَني در ميان شماست عبدالرحمن مي گويد: گفتيم: آرى. از او چه مي خواهى گفت: از پيامبر خدا(ص) شنيدم مي گفت: اُويس قرني بهترينِ تابعين است و آن مرد، عنان مركب خود را كج كرد و در ميان اصحاب على (ع)درآمد (5) .

از اين روايت معلوم مي شود كه در ميان شماري از اصحاب پيامبر(ص) ، اويس قرني چون عمّار ياسر، مقياس شناخت حق از باطل بود.

اُويس و اهل بيت (ع)

با ملاحظه پاره اي از روايات، اين خصايص درباره اُويس از زبان پيامبر(ص) به چشم مي خورد: او سرور تابعين و داراي مقام شفاعت است.او براي شمار زيادي از مردم شفاعت مي كند. او در ميان زمينيان، مجهول و در ميان افلاكيان معروف و مشهور است. از او بخواهيد تا براي تان از خدا آمرزش بخواهد. او دوست صميمي من از اين امّت است (6) .

اُويس و دانشمندان مسلمان.

كشي از فضل بن شاذان نقل مي كند كه: اُويس از پرهيزكاران و پارسايان هشت گانه است و بر همه آنان برتري دارد (7) .

حاكم او را، راهب امّت اسلام معرفي مي كند و ابو نعيم اصفهاني در باره او مي نويسد: او سرور عابدان بزرگ، بزرگ برگزيدگان و از پارسايان بود. ذهبي او را چنين مي ستايد: زاهدان را اسوه و عابدان را مهتر و از اولياي پارسا و از بندگان مخلص خدا بود (8) . آية الله خوئي تصريح مي كند كه شايد بزرگي و شكوه اُويس، از امور واضح و مُسلَّم نزد همگان است.

طبقه و منزلت روايي اُويس.

همگان تصريح كرده اند كه اُويس، عصر پيامبر را درك كرد، امّا با خود آن حضرت ملاقات نكرد. از روايات ياد شده - خصوصاً از كشي - معلوم مي شود كه وي از اصحاب خاص اميرمؤمنان علي بن ابي طالب است (9) . شيخ طوسي او را از اصحاب و از راويان آن حضرت شمرده است (10) .

ذهبي مي نويسد: اويس، از على (ع)و نيز به ندرت از عُمر روايت كرده است (11) و يسيربن عمرو، عبدالرحمن بن ابي ليلي و موسي بن يزيد از راويان او هستند (12) .

ابن عساكر از اويس و او از علي بن ابي طالب (ع)روايت مي كند كه: پيامبر خدا(ص) فرمود: خدا را نود ونه اسم است، زيرا خداوند فرد و يكتاست و فرد را دوست دارد، هيچ بنده اي نيست كه خدا را به آن اسم ها بخواند جز آن كه بهشت بر او واجب مي شود (13) .

ابن جوزي به سند خود از اُسير بن جابر نقل مي كند: اُويس هر گاه حديث مي گفت آن چنان در دل ها مي نشست كه مانند نداشت (14) .

ابن سعد مي نويسد: اُويس ثقه است. ذهبي و ابن حجر از ابن عدي روايت كرده اند كه اُويس ثقه و راست گواست و نيز ابن حجر او را توثيق مي كند.

در مكان و زمان وفات اُويس اختلاف است، ليكن مشهور آن است كه او به سال 37 ه.ق. در زمان خلافت اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع)، در وقعه صفّين به شهادت رسيد (15) . و قبر او در اين موضع، معروف است.

منابع ديگر

كتاب التاريخ الكبير 2/ 55؛ كتاب الثقات 4/ 52؛ الانساب 4/ 481؛ التحرير الطاووسي 51؛ مختصر تاريخ دمشق 5/ 79؛ تقريب التهذيب 1/ 86؛ تنقيح المقال 1/ 156؛ اعيان الشيعه 3/ 512؛ معجم رجال الحديث 3/ 244؛ قاموس الرجال 2/ 130 (چاپ قديم) .

1. الجرح و التعديل 326/ 2؛ جمهرة انساب العرب 470 و اسد الغابه 151/ 1.

2. سير اعلام النبلاء، 32/ 4و اختيار معرفة الرجال / ش 156.

3. ر.ك: الاصابه، 120/ 1؛ ميزان الاعتدال 278/ 1؛ الطبقات الكبري 162/ 6 و اسد الغابه 151/ 1.

4. ر.ك: الطبقات الكبرى، 120/ 1؛ مستدرك حاكم، 402/ 3؛ حلية الاولياء، 87/ 2؛ سير اعلام النبلاء 32/ 4؛ ميزان الاعتدال، 278/ 1؛ الاصابة 120/ 1 و لسان الميزان 471/ 1.

5. مستدرك حاكم 402/ 3 و حلية الاولياء 87/ 2.

6. ر. ك: مستدرك 402/ 3 و حلية الاولياء 79/ 2.

7. اختيار معرفة الرجال / ش 154.

8. سير اعلام النبلاء 19/ 4.

9. اختيار معرفة الرجال / ش 156.

10. رجال طوسي 35.

11. سير اعلام النبلاء 20/ 4.

12. تهذيب تاريخ دمشق 160/ 3.

13. تهذيب تاريخ دمشق 160/ 3.

14. المنتظم، 254/ 4.

15. ر. ك: الاعلام 32/ 2 ؛ اعيان الشيعه 512/ 3؛ الكامل في التاريخ 3/ 325 .

/ 160