مُعاذ بن جبل بن عمرو.
248مُعاذ بن جبل بن عمرو.(حدود 20 ق . ه . - 18 ه . ق).كنيه: ابو عبدالله، ابوعبدالرحمن.نسب: جُشَمى، خزرجي.لقب: مدنى، انصارى، بدري.طبقه: صحابي. معاذ از ناحيه پدر و مادر منسوب به شاخه بني جُشَع از قبيله بزرگ خزرجِ ساكن مدينه است. برخي او را عقيم دانسته و برخى، از فرزندان وي ياد كرده اند كه در طاعونِ فراگير (عَمَواس) (1) در سال 18 ه . ق . پيش از پدرشان از بين رفتند و از او نسلي باقي نماند. (2) او جواني بلند اندام، زيبا و موزون بود و در حدود هفده سالگي در ميان هفتاد مرد انصاري بود كه در پيمان عقبه دوم با رسول خدا بيعت كردند و اسلام آوردند.پس از بازگشتِ از مكه از نخستين كساني بود كه با دست ياري دوستان مسلمان اش به شكستن بت هاي قبيله خويش پرداخت.پس از آن كه پيامبر(ص) به مدينه هجرت فرمود، او را در پيمان عمومي أخوّت، با عبدالله بن مسعود برادر ساخت. هرچند برخى، برادر ديني او را جعفر بن ابي طالب دانسته اند، ليكن با توجه به حضور جعفر در حبشه و بازگشت او به مدينه در حدود سال 7 ه . ق .، چنين پيماني ميان او و جعفر نا ممكن است. (3) .طبق روايت انس بن مالك، او يكي از چهار نفر انصاري است كه در زمان پيامبر(ص) به جمع آوري آيات قرآن پرداختند. (4) .بنابر نقل ابن سعد، وي در حدود 21 سالگي در جنگ بدر و سپس در تمام غزوات، با پيامبر(ص) شركت كرد. در سال 9 ه . ق . پس از تشرف نمايندگان فرمانروايان حمير و يمن نزد پيامبر(ص) ، به دستور آن حضرت و به عنوان معلِّم قرآن و نماينده آن حضرت، به يمن رفت و در (جَنَد) يكي از شهرهاي آن سرزمين ساكن شد. در آن جا بود تا آن كه پيامبر(ص) وفات يافت. پس از وفات پيامبر در سال 11 ه . ق . به قصد انجام مناسك حج به مكه رفت (5) و در آن جا عمر بن خطاب را ملاقات كرد و آن دو، رحلت پيامبر(ص) را به يك ديگر تعزيت گفتند.پيامبر(ص) به هنگام اعزام او به يمن فرمود: (من مردي از نيكوترين خاندان و با ديانت ترين و عالم ترين آنان را به سوي شما مي فرستم.) سپس او را به خوش رفتاري با مردم و مراقبت در اقامه نماز، سفارش كرد. (6) .او پيش از اين وپس از فتح مكه، مدّتي به عنوان معلم قرآن از طرف پيامبر(ص) در مكه ماند. (7) .روايت كرده اند كه او در مدينه، پشت سر پيامبر(ص) نماز مي خواند، سپس به قبيله خود باز مي گشت و براي آنان امامت مي كرد.بر حسب شماري از روايات، او يكي از كساني بود كه نزد عمر بن خطاب ارجمند و گرامي بودند. بارها عمر او را فقيه ترين اصحاب مي ناميد و گاه مي گفت: اگر معاذ نبود عُمر هلاك مي شد. زنان از زاييدن مردي چون او ناتوانند. (8) .او در زمان خلافت ابوبكر و عمر بن خطاب، در مسئوليّت خود در يمن ابقا و سپس به شام منتقل شد.او از معدود كساني است كه به عنوان مفتي در زمان رسول خدا، شناخته شده اند. (9) .ابن قيم تصريح مي كند كه شاگردان و اصحاب معاذ در نماز ميّت پنج تكبير مي گفتند. (10) .طبقه و منزلت روايي مُعاذ .
او از طبقه صحابيان و نزد رجاليون اهل سنّت به عدالت و اعتبار شناخته شده است، ليكن در ميان رجاليون شيعى، تنها شيخ طوسي او را در شمار اصحاب پيامبر(ص) آورده و به جرح و تعديل وي نپرداخته است.نكته قابل توجه آن كه برقي نام او را در شمار كساني آورده است كه پس از رحلت پيامبر(ص) خلافت ابوبكر را تثبيت كردند و او را به مسجد النبي آوردند و بر منبر آن حضرت نشاندند. (11) .از روايتي كه به صورت مرسل آمده است، معلوم مي شود كه وي پس از آن كه از خودداري كردن انصار و مهاجرين از تأييد ادعاي فاطمه (ع)در باره فدك آگاه شد و احساس تنهايي كرد سخن آن حضرت را تأييد نكرد. (12) .اما به گواهي منابع تاريخي سابق الذكر، معاذ در زمان رحلت پيامبر(ص) در يمن بود و پس از رحلت آن حضرت، عمر را در مكّه ملاقات كرده، سپس به محل خود بازگشته و دست كم تا پايان خلافت ابوبكر نيز آن جا بوده است. (13) .او از اصحاب اميرمؤمنان نيز بوده (14) و در منابع روايي اهل سنت حدود 150 روايت از پيامبر(ص) نقل كرده است. كه عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن سمره، جابر، ابوطفيل، ابوموسي اشعري و عطاء بن يسار از جمله راويان او هستند.ابو نعيم به اسناد متصل از معاذ نقل مي كند كه پيامبر(ص) خطاب به علي بن ابي طالب (ع)فرمود: (در نبوت بر تو برتري دارم كه پس از من نبوّتي نيست و تو در هفت چيز بر ديگران برتري داري كه هيچ قرشي نمي تواند منكر آن شود و به جدال برخيزد:.تو نخستين آنان در ايمان هستى؛ با وفاترين شان به عهد خدايى؛ استوارترين نشان در اجراي امر خدا هستى، در ميان رعيت عادل ترين شان و نسبت به تقسيم حقوق آنان منصف ترين آنان هستى، آگاه ترين آنان در قضاوت و نزد خداوند سرآمدترين شان در فضايلى.) (15) .از او روايت منقطع و نا تمامي در باره مشروعيّت اجتهاد به رأي در زمان پيامبر(ص) نقل شده است. در اين روايت، پيامبر(ص) به هنگام عزيمت معاذ به يمن، اجتهاد به رأي او را در صورت فقدان دليل از كتاب و سنت، مجاز مي داند. (16) .اين روايت علاوه بر ناتمام بودنِ سند، از نظر متن و محتوا نيز با روايت ديگري كه در همين مورد از معاذ نقل شده است، تهافت دارد.او در آن روايت مي گويد: پيامبر خدا(ص) مرا به سوي يمن روانه كرد. پس از آن كه راه افتادم، پيكي در پي من فرستاد و من بازگشتم آن حضرت فرمود: (آيا مي داني براي چه تو را فرستادم هيچ كاري بدون اذن من انجام مده كه آن، خيانت است و هر كس خيانت ورزد، روز قيامت، وبال خيانت اش را به همراه آورد. براي اين تو را فراخواندم؛ كارت را دنبال كن. ) (17) .معاذ بن جبل در زمان خلافت عمر بن خطاب از يمن به شام منتقل شد و در سال 18 ه . ق . بر اثر طاعون وفات يافت. (18) .منابع ديگر
الطبقات الكبري 7/ 387؛ تاريخ خليفه بن خياط 61 و 96؛ 230 و 235 - 236 (چاپ قديم)؛ كتاب التاريخ الكبير 7/ 359؛ المعارف 254؛ تاريخ طبري 3/ 318 و 342 و 4/ 60؛ الجرح و التّعديل 4/ ق 1/ 244؛ تحف العقول 25، 26؛ كتاب الثقات 3/ 368؛ المعجم الكبير 20/ 28؛ امالي صدوق 45؛ - 66 و 228؛ جمهرة انساب العرب 358؛ المنتظم 4/ 247؛ صفة الصفوة 1/ 253؛ اسد الغابة 4/ 376؛ شرح نهج البلاغه 20/ 247؛ تهذيب الاسماء واللغات 2/ ق 1/ 98؛ تهذيب الكمال 28/ 105؛ تذكرة الحفاظ 1/ 19؛ تاريخ الاسلام 3/ 175؛ الاصابة 6/ 106؛ تهذيب التهذيب 10/ 186؛ تقريب التّهذيب 2/ 255؛ تنقيح المقال 3/ 220؛ سفينة البحار 6/ 544 (چاپ جديد)؛ الغدير 6/ 247 و 3/ 220؛ معجم رجال الحديث 18/ 183؛ قاموس الرجال 9/ 11 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 7/ 436؛ و 262.1. قريه اي است در اردن، ميان رمله و بيت المقدّس كه طاعون معروفِ عصر خلافت عمر، از آن جا آغاز شد (معجم البلدان 4/ 157).2. مستدرك 3/ 267 - 269.3. نك: الطبقات الكبري 3/ 584.4. درباره جمع آوري قرآن، روايات گوناگون و زيادي نقل شده است. طبق اين روايت ابي بن كعب، زيد بن ثابت و ابوزيد از ديگر گردآورندگان قرآن بوده اند (صحيح بخاري 4/ 1913).5. تاريخ طبري 3/ 121، 318 و 342؛ المستدرك 3/ 272 - 273 و مختصر تاريخ دمشق 24/ 369 - 374.6. تاريخ طبري 3/ 121 و مسند احمد 5/ 236.7. مختصر تاريخ دمشق 24/ 370.8. المستدرك 3/ 270 - 273 و الغدير 6/ 132.9. مختصر تاريخ دمشق 24/ 374.10. زاد المعاد 1/ 142 و الغدير 6/ 247.11. رجال برقي 66.12. كتاب الاختصاص 184.13. و نيز از رواياتي كه احمد بن حنبل و ابن شعبه در باره وصاياي پيامبرق به معاذ و حركت او به سوي يمن، نقل كرده اند معلوم مي شود كه آن حضرت مي دانسته كه ديگر معاذ را نخواهد ديد (مسند احمد 5/ 235 و تحف العقول 26). البتّه گفتني است كه ابونعيم، ابن عبدالبرّ و ذهبي داستاني را گزارش كرده اند كه بر اساس آن، معاذ پس از به خلافت رسيدن ابوبكر، با او ديدار كرده است، اما از اين داستان و ديگر منابع تاريخي بر نمي آيد كه اين ديدار در چه بخشي از دوران كوتاه خلافت ابوبكر، رخ داده است. (نك: حلية الاولياء 1/ 232؛ الاستيعاب 3/ 1404 و سير اعلام النبلاء 1/ 453.).14. رجال طوسي 59 و جامع الرواة 2/ 235.15. حلية الاولياء 1/ 66 - 65 و الغدير 3/ 220.16. مسند احمد 5/ 230 و المسند الجامع 15/ 239/ ح 11533.17. سنن ترمذي 3/ 621، ح 1335و المسند الجامع 15/ 262 / ح 11570.18. الطبقات الكبري 3/ 590؛ المعارف 254و مختصر تاريخ دمشق 24/ 383 و ... در باره سنّ معاذ به هنگام مرگ، اختلاف بسيار كرده اند. از جمله، حاكم او را در وقت جان دادن، 28 ساله دانسته است، اما ذهبي اين سخن را نادرست و معاذ را هنگام مرگ، 38 ساله دانسته است، نك: المستدرك 3/ 268 و تلخيص مستدرك.