مقداد بن عمرو بن ثعلبه (= مقداد بن اسود).
253مقداد بن عمرو بن ثعلبه (= مقداد بن اسود).( - 33 ه . ق ).كنيه: ابواسود، ابوعمرو، ابومعبد.نسب: كِندى، زُهْرى، بهراني.لقب: حَضْرمي.طبقه: صحابي.مقداد فرزند عمرو بن ثعلبه است كه تحت سرپرستي اسود بن عبد يغوث زهري بزرگ شد و اسود او را فرزند خود خواند. از اين رو به (مقداد بن اسود زهرى) شهرت يافت. مقداد از قبيله (بهراء) يكي از شاخه هاي قبيله قضاعه است. او به جهت قتلي كه در دوره جاهليت در قبيله خود كرده بود به قبيله كنده گريخت و با آنان هم پيمان شد. (1) .او مردي بلند قامت، گندم گون و تنومند بود، چشمان درشت و مشكي وابروهايي پيوسته داشت و محاسن خود را با رنگ زرد خضاب مي كرد ايمان كامل، پارسايى، سخاوت و دليرى، از ديگر ويژگي هاي مقداد است. امام صادق (ع)او را در مرتبه هشتم ايمان مي داند. (2) .او را يكي از هفت نفري شمرده اند كه مسلماني شان را اظهار كردند. وي شماري از ياران پيامبر را در دوّمين هجرت به حبشه همراهي كرد، سپس به مكه بازگشت و بعد از آگاهي از هجرت رسول خدإ؛ ّّ به مدينه، بي درنگ خود را به آن حضرت رساند، از اين رو مقداد را (ذوالهجرتين) خوانده اند.او در جنگ بدر، تنها سواره سپاه بود و در غزوه احد، خندق و ديگر غزوات پيامبر(ص) حضور داشت. نيز او را از تيراندازان زبردست اصحاب رسول خدا خوانده اند. او همان كسي است كه به دنبال مشورت پيامبر(ص) با ياران خود در بدر، گفت: اي رسول خدا، به خدا سوگند، ما آن سخني راكه بني اسرائيل به موسي گفتند نخواهيم گفت! ما مي گوئيم: تو وپروردگارت به جنگ با دشمنان برويد و ما همراه شما خواهيم جنگيد.پيامبر(ص) با شنيدن اين گفتار، شادمان و خرسند شد.عبدالله بن مسعود گفته است: اگر در آن شرايط، من گوينده اين سخن بودم و اين فضيلت از آنِ من بود آن را به تمام دنيا نمي دادم.او در فتح (حمص) (موطن اصلي قبيله بهرانى) از نخستين كساني بود كه به آن شهر درآمد، سپس در فتح مصر شركت كرد.مقداد و اهل بيت (ع)
آن گونه كه گفته اند، او يكي از چهار نفري است كه در دوستي اهل بيت (ع)و تمسّك به آنان بر ديگر اصحاب برتري دارند. سلمان، ابو ذر و حُذيفة بن يمان، سه تنِ ديگر بودند.از امام صادق (ع)روايت است كه فرمود: بعد از نزول آيه (قل لا أسألكم عليه أجراً إى المودّة في القربى) (3) پيامبر(ص) به اصحاب فرمود: آيا پاداشي را كه خداوند بر عهده شما نهاده است، مي پردازيد پاسخي نشنيد. روز دوم و سوم نيز همين پرسش تكرار شد و فرمود: پاداشي كه گفتم سيم و زر و خوراك و نوشيدني نيست. خداوند از من خواسته كه به مردم بگويم: جز محبّت و دوستي اهل بيت و خاندام از شما پاداشي نخواهم. گفتند: اگر چنين است مي پذيريم.آن گاه امام صادق افزود: به خدا سوگند كسي به آن وفا نكرد، مگر هفت نفر: سلمان، ابوذر، عمّار، مقداد، جابر بن عبدالله انصارى، زيد بن ارقم و ثبيت (آزاد شده پيامبر). (4) .و نيز روايت شده است كه پيامبر(ص) فرمود: خداوند مرا به دوستي چهار نفر فرمان داده است. پرسيدند آنان كيانند.فرمود: سلمان، ابو ذر، مقداد و على. (5) ابن اثير نقل مي كند كه پيامبر(ص) جمله (علي از آنان است) را سه بار تكرار كرد. (6) .او يكي از دوازده نفر از مهاجرين و انصار بود كه به خلافت ابو بكر معترض بودند و به ابوبكر پيش نهاد كرد كه امارت را به كسي تحويل دهد كه آن را خدا و رسول اش به وي داده است و گفت: تو مي داني كه بعد از رسول خدا امارت حقّ علي (ع)است. (7) او يكي از مخالفان انتخاب عثمان بن عفان نيز بود. (8) .طبقه و منزلت روايي مقداد .
منزلت روايي اين صحابه بزرگ پيامبر(ص) بر كسي پوشيده نيست. تمام رجاليون اهل سنت وشيعه بر ارجمندي و عظمت او اتفاق نظر دارند. در منابع رجالي شيعه از او به عنوان يكي از ياران خاص امام علي (ع)نيز ياد كرده اند. روايات او در منابع روايي اهل سنّت و برخي از منابع شيعه نقل شده است.نووي مي نويسد: احاديث او به 42 مورد مي رسد. (9) او در اين منابع از پيامبر(ص) و از امام علي (ع)روايت مي كند.انس بن مالك، جُبَير بن نُفَير حضرمى، حارث بن سويد، سُليم بن عامر، سليم بن قيس هلالى، سليمان بن يسار، ابو ايوب انصارى، همسرش ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب، از وي روايت كرده اند. (10) .او در سال 33 در روزگار عثمان بن عفان در منطقه (جُرف) (واقع در سه ميلي مدينه) در هفتاد سالگي بدرود حيات گفت. جنازه اورا بر دوش گرفته به مدينه آوردند و در آن جا دفن كردند. (11) .منابع ديگر
تا ريخ خليفة بن خياط 124؛ الجامع الصحيح ترمذي 5/ 636؛ المستدرك 3/ 349؛ حلية الاولياء 1/ 172؛ رجال طوسي 27 و 57؛ اختيار معرفة الرجال، ش 7، 9، 10، 12، 13، 17، 18، 19، 20، 165؛ صفة الصفوة 1/ 221؛ اللباب في تهذيب الانساب 1/ 192؛ خلاصة الاقوال 169؛ سير اعلام النبلاء 1/ 385؛ السيرة النبوية (ذهبى) 110 و 111؛ تهذيب التهذيب 10/ 285؛ تقريب التهذيب 2/ 272؛ تنقيح المقال 1/ 195 و 3/ 244؛ الاعلام (زركلى) 7/ 282؛ معجم رجال الحديث 18/ 314؛ قاموس الرجال 9/ 111 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 7/ 487.1. اللباب في تهذيب الانساب 1/ 192 و تهذيب الكمال 28/ 453.2. كتاب الخصال 447 - 448.3. شورى، آيه 23.4. قرب الاسناد ح 254 و 255.5. مسند احمد بن حنبل 5/ 351؛ سنن ترمذي 5/ 636؛ كتاب الخصال 253 و 254 و كتاب الاختصاص 9.6. اسد الغابة 4/ 409.7. كتاب الخصال 456 - 461 و 549.8. كتاب الامالي مفيد 114 و 169.9. تهذيب الاسماء و اللغات 1/ ق 1/ 111.10. كتاب سُليم بن قيس 2/ 814/ ح 36؛ مسند احمد بن حنبل 5/ 612/ ح 369؛ كتاب الخصال 477؛ تهذيب الكمال 28/ 453- 454 و بحار الانوار 40/ 96.11. المعارف 262؛ الطبقات الكبري 3/ 163 و تهذيب الكمال 28/ 456.