منصور بن مُعْتََمِر بن عبداللّه.
254منصور بن مُعْتََمِر بن عبداللّه.
( - 132 ه . ق).
كنيه: ابوعَتّاب، ابوغياث.
نسب: سُلَمي.
لقب: كوفى.
طبقه: پنجم.
منصور برادر مادري محمد بن علي سُلَمي و پسر عموي عُتبة بن فرقد سلمي است. در اواخر دوره صحابه در كوفه زاده شد. وي هر چند هويّت خانوادگي منصور ناشناخته است، پارسايي و كرامت انساني و نيز كثرت روايات او در عين دقّت و احتياطش در حفظ و نقل حديث، از مهم ترين ويژگي هاي شخصيّت وي به شمار مي رود. نيز نام او را در ميان طبقات قراء و نيز در ميان فقهاي تابعي كوفه آورده اند.
او با روزه و نماز مأنوس بود و از خوراك وخواب به اندكي بسنده مي كرد. چنان نماز مي خواند كه گويا چند لحظه ديگر خواهد مرد. روزگاري دراز روزها را روزه گرفت و شب ها را به عبادت گذراند تا آن كه ناتوان و بيمار شد. (1) اما هر بامداد با محاسن خضاب كرده، چشماني سرمه كشيده و مويي آراسته و روغن زده در ميان مردم ظاهر مي شد. ديري نگذشت كه از زيادي گريه چشمان اش كم سو و به آب ريزش مبتلا شد. روزي مادرش بر او نهيب زد كه بدن و چشمت بر تو حق دارند. او گفت: منصور را به حال خود واگذار كه ميان دو نفخه الهى، خواب درازي در پيش است.
از فرطِ عزّت نفس و مناعت طبع و نيز از خوف خدا، تصدي مقامِ قضاي شهر كوفه را كه كارگزار كوفه يوسف بن عمر به او پيش نهاد كرد، نپذيرفت و چون با تهديد او رو به رو شد با بي ميلي آن را پذيرفت و به گونه اي رفتار كرد كه بعد از دو ماه عزل شد و به لباسي كهنه و تني لاغر و ناتوان رضايت داد.
عجلي و ابن جرير طبري به تشيع وي تصريح كرده اند. از حماد بن زيد روايت است كه منصور را در مكّه ديدم و او از (خشبيّه) بود. ذهبي مي افزايد كه خشبيّه همان شيعيان هستند. (2) .
شيخ طوسي ذيل فهرست راويان و اصحاب امام باقر (ع)به (بَتَرى) بودنِ منصور تصريح مي كند. بتريّه فرقه اي بودند كه حقانيت خلافت ابو بكر و عمر بن خطاب را با قول به برتري امام علي بن ابي طالب به هم آميختند و رضايت آن حضرت به حكومت آنان را نشانه رضايت خدا بر تقدم خلافت آنان دانستند. اينان با شاخه هايي كه داشتند، بعدها با عنوان (زيديّه) ظهور يافتند. (3) .
طبقه و منزلت روايي منصور .
او كه از طبقه پنجم راويان به شمار مي رود از معتبرترين محدّثان كوفي در ميان همه محدثان و رجاليون اهل سنّت است. وي را در ثبت احاديث، از امثال مالك بن انس، اعمش و حكم بن عتيبه بالاتر دانسته اند.
بخشي از روايات او - كه نزديك به دو هزار مورد است - (4) ، در منابع روايي معتبر اهل سنّت و شيعه نقل شده است (5) ابنِ سعد نيز به كثرت روايات او تصريح دارد.
منزلت روايي او چون شرح حالش، در ميان رجاليون شيعي ناشناخته است؛ از ميان رجاليون متقدّم شيعه، تنها شيخ طوسي نام او را با اندكي اختلاف، ذيل اصحاب و راويان امام باقر (ع)وامام صادق (ع)آورده، امّا اشاره اي به جرح و تعديل او نكرده است.
در ميان مشايخ روايي او كساني چون: ابراهيم نخعى، سعيد بن جبير، مجاهد، زيد بن وهب، و شعبي را نام برده اند و كساني چون: اعمش، ايوب بن ابي تميمه سختيانى، سفيان بن عُيَينه، شعبة بن حجّاج، و سليمان تيمي از او روايت كرده اند. (6) .
او در يكي از اين روايات نقل مي كند: پيامبر(ص) حسن (ع)و حسين (ع)را فرا خواند و فرمود. شما را به آن چه كه ابراهيم دو فرزندش اسماعيل و اسحق را با آن تعويذ كرد، تعويذ مي كنم، و چنين تعويذ كرد: اُعيذُكما بكلمات اللّه التّامّة من كلّ شيطان وهامّة ومن كلّ عينٍ لامّةٍ.) (7) .و نيز از او روايت است كه پيامبر(ص) فرمود: راست گويي به نيكى، نيكي به ايمان و ايمان به سوي بهشت راهنمايي مي كند. (8) او نيز از راويان حديث غدير است. (9) .و ي سرانجام يك سال پس از قيام هواخانِ سياه جامه بني عبّاس به سال 132 ه . ق . در مدينه وفات يافت. (10) .
منابع ديگر
كتاب التاريخ الكبير 7/ 346؛ تاريخ الثقات 440؛ الجرح والتعديل 4/ ق 1/ 177؛ المؤتلف و المختلف 2/ 1026؛ رجال صحيح مسلم 2/ 254؛ رجال طوسي 137 و 312؛ اكمال ابن ماكولا 4/ 23؛ طبقات الفقهاء 83؛ الكامل في التاريخ 5/ 402؛ تهذيب الاسماء واللغات ق 1/ ج 2/ 114؛ خلاصة الاقوال 258؛ رجال ابن داوود 521؛ تاريخ الاسلام 8/ 546؛ سير اعلام النبلاء 5/ 402؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 142؛ غاية النهاية في طبقات القرّاء 2/ 314؛ تهذيب التهذيب 10/ 312؛ تقريب التهذيب 2/ 276؛ شذرات الذهب 1/ ق 1/ 189؛ جامع الرواة 2/ 268؛ المراجعات نامه 16/ 98؛ تنقيح المقال 3/ ق 1/ 250؛ الغدير 1/ 240؛ معجم رجال الحديث 18/ 352؛ قاموس الرجال 9/ 129 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 7/ 512.
1. برخي تعداد اين سالها را چهل تا شصت سال نوشته اند، امّا طبري به واژه (سنين) كه به معناي سال هاست، اكتفا مي كند (تاريخ طبري 11/ 648).
2. در باره خشبيّه نك: مفاتيح العلوم 29 و لغت نامه دهخدا 6/ 8604.
3. فرق الشيعة 20 و محمدجواد مشكور، ترجمه الفرق بين الفرق 17.
4. تاريخ الثقات 441.
5. صحيح بخاري 6/ 2692 (ح 62 - 6960)؛ كتاب الامالى، مفيد 144 و كتاب الخصال 78 و 197.
6. تهذيب الكمال 28/ 547 - 550.
7. حلية الاولياء 5/ 45.
8. همان 43.
9. الغدير 1/ 240.
10. الطبقات الكبري 6/ 337؛ المعارف 474و كتاب الثقات 7/ 474 .