اسماعيل بن محمدبن يزيد (= حِمْيرى).
22اسماعيل بن محمدبن يزيد (= حِمْيرى).(105- 173ه.ق).كنيه: ابوهاشم، ابوعامر.نسب: حميري.لقب: سيد، شاعر.طبقه: (؟).او در عُمان به سال 105ه.ق. متولد شد. مادرش لقب وي را (سيد) نهاد. بدين جهت است كه در برخي كتاب هاي تراجم و رجال از وي با عنوانِ السّيدبن محمد الحميري يا السيد الشاعر ياد كرده اند، هرچند او از بني هاشم نيست.و ي مردي گندم گون، بلندقد، خوش بيان و سخن گويي نوآور بود. او را به جهت انتسابش به قبيله حِمْيَر (از قبايل يمن) حميري گفته اند. جدش يزيدبن ربيعه شاعري مشهور بود كه زياد بن ابيه و خاندان اش را هجو و انتساب اش به معاويه را رد كرد. به همين دليل، عبيدالله بن زياد وي را زنداني و شكنجه كرد، ولي به امر معاويه رها شد (1) .سيد حميري از شعراي بنام عصر خود بود. او اشعار زيادي سرود، ليكن همه آن ها به دست ما نرسيده است و ديوان منسوب به سيد، تنها بخش مهم اشعار اواخرِ عمرِ سيد را گرد آورده است.پدر و مادر سيد از خوارج بودند و سيد هميشه آنان را به اين جهت سرزنش مي كرد. خطيب بغدادي از او روايت مي كند كه: من در كودكي مي ديدم پدر و مادرم در باره علي بن ابي طالب (ع)بد مي گويند، لذا از آنان فاصله گرفتم. و آن گاه از من خشمناك شدند كه بزرگ شدم و در ستايش آن حضرت شعر گفتم.و به نقلي پدر ومادرش از دوستان اهل بيت بودند كه با دعاي امام حسن (ع)داراي چنين فرزندي خوش سخن و دوست دار اهل بيت شدند.همچنين گفته شده است كه سيد حميري ابتدا بر مذهب اباضيه (شاخه اي از خوارج) بود، ولي در اواخر عمرش به دست امام صادق (ع)هدايت يافت و مذهب اهل بيت را پذيرفت (2) .اسماعيل و اهل بيت (ع)
ابن حجر وي را رافضي خوانده و گفته است: او در اشعارش به نكوهشِ سلف و ستايش على (ع)مي پرداخت (3) .از آن چه گذشت شيفتگي سيد نسبت به اهل بيت و اميرمؤمنان معلوم گرديد. اين واقعيت به خوبي در سروده هاي شيواي سيد نمايان است. گفته اند كه او در باره هر فضيلتي از فضايل اهل بيت شعر گفته است.ابوالفرج اصفهاني مي نويسد: اشعار او يا در ستايش بني هاشم است يا در نكوهشِ مخالفانشان. روزي سيد در كوفه اعلام كرد كه هر كسي فضيلتي در شأن على (ع)بگويد كه من شعري در آن باره نسروده باشم به او جايزه مي دهم (4) .ابن شهر آشوب وي را در زمره آن دسته از شعراي اهل بيت (ع)كه آشكارا و بدون تقيه به مدح آنان مي پرداختند، نام برده است (5) .بشّار كه از شاعران معاصر سيد است خطاب به وي گفته است: اگر خدا تو را به مدح اهل بيت (ع)مشغول نمي كرد (و در زمينه هايي كه ما شعر سروديم، مي سرودى) اشعار ما مطرود شده و ما گمنام مي مانديم.ابن حجر از مدايني نقل مي كند كه سيد نزد اعمش مي رفت و از او فضايل على (ع)را مي نوشت سپس در باره آن ها شعر مي سرود (6) .امام صادق (ع)به او فرموده است: مادرت تو را سيد ناميد و تو سيد الشعراء هستى (7) .اسماعيل و دانشمندان مسلمان.
خطيب، وي را شاعري بسيار زبردست و نوآور مي داند. گفته شده است كه سه نفر از جمله سيد بيشترين ميزان شعر را سروده اند. كشي در بيان مرتبه علمي او مي گويد: نقل شده است كه دانش ائمه در چهار نفر خلاصه مي شود: سلمان، جابر، سيد حميرى، و يونس بن عبدالرحمن (8) .ذهبي از ابوالفرج نقل مي كند كه او شاعري خوش طبع بود و زياد مي سرود، ليكن به جهت زياده روي در دشنام به برخي صحابه، مطرود شد. او رافضيي تيزهوش و از بزرگان شعرا بود كه در مدح اهل بيت (ع)اشعار بديعي مي سرود (9) .شوشتري ضمن آن كه او را اهل ورع و پرهيزكاري معرفي مي كند، مي گويد: او از بزرگان زمان خود شناخته مي شد كه در فصاحت و بلاغت، گوىِ سبقت از ديگران ربوده بود و گفته اند كه دفاتر (ميميّات) او كم حجم بود (10) .طبقه و منزلت روايي اسماعيل. و ي از اصحاب امام صادق (ع)است و امام كاظم (ع)را نيز ملاقات كرده است (11) . رجاليون شيعه درباره او سه ديدگاه دارند:.1- علامه در خلاصه، وي را توثيق كرده و فردي با كرامت و بلندمرتبه اش معرفي نموده است.2- ابن داوود، علامه مجلسي و صاحب تحريرِ طاووسى، او را ممدوح خوانده اند.3- تفرشي او را تضعيف كرده است (12) .ابوالفرج اصفهاني و آية الله خوئي ضمن اظهار عدم وجودِ دليل بر وثاقت وى، تنها محبت او نسبت به اهل بيت (ع)را ثابت مي دانند. ابوالفرج مي افزايد: دعاي امام صادق (ع)در حق وي تنها اميد بخشش گناهان او را روشن مي كند و بر وثاقت او دلالت ندارد. (13) شيخ كتاب اخبار وي را تأليف صولي مي داند و طريق وي را به صولي معتبر مي شناسد. ابن طاووس جلالت و مجد وي را واضح و مبرهن مي داند. مامقاني به اعتبار توثيق علامه حلي وي را موثق مي داند.سرزنش و بدگويي اش از همسران پيامبر(ص) و صحابه اي كه با بني هاشم مخالف بودند، در ميان اهل سنت مشهور است و همين امر موجب طرد وي از سوي آنان شده است (14) .نوشته اند كه: در حال احتضار رنج مي برد. استغاثه و شكوه اي كرد. ناگهان اميرمؤمنان را ديد و آرام گرفت و با صورتي شاداب و نوراني جان سپرد.پس از وفات از سوي مردم كوفه، ده ها كفن برايش فراهم شد، ليكن هارون الرشيد همه آن ها را بازگردانيد و خود به تكفين او پرداخت. اين واقعه به سال 173ه.ق. در بغداد روي داد (15) .منابع ديگر
فهرست طوسي 82؛ حلية الاولياء 9/ 131؛ تاريخ طبري 7/ 190 و 8/ 98؛ امالي مرتضي 1/ 573 و 2/ 142؛ الكامل في التاريخ 5/ 246؛ التحرير الطاووسي 38؛ خلاصة الاقوال 10؛ الوجيزة 17؛ البداية والنهاية 10/ 173؛ رجال ابن داوود 51؛ روضات الجنات 1/ 28؛ معجم المؤلفين 2/ 294؛ كشف الظنون 2/ 1890؛ ايضاح المكنون 1/ 181؛ هدية العارفين 1/ 211؛ منهج المقال 1/ 60؛ اعيان الشيعة 3/ 406؛ المعجم الموحد 1/ 127؛ فرق الشيعة 23؛ المقالات والفرق 21.1. الاغاني 229/ 7.2. اختيار معرفة الرجال، / ش 505 و 507 و معالم العلماء 134.3. لسان الميزان 436/ 1.4. الاغاني 229/ 7.5. معالم العلماء 134.6. لسان الميزان 438/ 1.7. الاغاني 229/ 7.8. اختيار معرفة الرجال / ش 505 و 507.9. سير اعلام النبلاء 44/ 8.10. قاموس الرجال 106/ 2.11. رجال طوسي 148.12. تنقيح المقال 142/ 1.13. الاغاني 229/ 7 و معجم رجال الحديث 177/ 3.14. لسان الميزان 436/ 1.15. سير اعلام النبلاء 8/ 46؛ تاريخ الاسلام 11/ 161 و الوافي بالوفيات 9/ 197 .