جابر بن عبدالله بن عمرو/ عُمَر.
44جابر بن عبدالله بن عمرو/ عُمَر.(- پس از 70ه.ق).كنيه: ابو عبدالله، ابو محمد، ابو عبدالرحمن.نسب: خزرجى،سَلَمي.لقب: عربى، انصارى، مدني.طبقه: صحابي.نووي مي نويسد: هر جا كه نام جابر به طور مطلق در كتاب ها ذكر شود همان جابر بن عبدالله است. او از طرف پدر و مادرش (نُسَيْبه) به حرام جدّ اعلاي خود مي رسد و حرام به قبيله بني سَلَمه شاخه اي از قبيله بزرگ خزرج منسوب است.عبدالله از كساني بود كه همراه پسرش جابر، در عقبه دوم با رسول خدا(ص) پيمان بست. او از مهتران اهل بدر بود و در جنگ اُحد به شهادت رسيد. ذهبي از ابن سعد و ترمذي روايت مي كند كه: خداوند او را زنده كرد و بدون واسطه با وي سخن گفت و جابر پس از مدت زيادى، جسد پدر را در مرقدش تازه يافت (1) .اگر ساليان عمر جابر را در جنگ بدر هيجده بدانيم - چنان كه ذكر كرده اند - سن او در پيمان عقبه دوم از حدود پانزده سال فراتر نمي رفت. ابن اثير مي نويسد: جابر از جوان ترين بيعت كنندگان بإ؛ ّّ پيامبر خدا بود. بنابراين، جابر در اوايل سن خود به شرف اسلام نايل شده است.به حق بايد گفت شخصيتي چون جابر در ميان اصحاب پيامبر(ص) و ائمه اهل بيت (ع)اندك است. عامه و خاصه نوشته اند كه او دانش فراواني از پيامبر آموخت و روايت كرد ويكي از چهار تني است كه وارث و حامل علوم اهل بيت اند. و نيز او را از زمره فقيهان، مجتهدان، حافظان سنّت و مفتيان صحابه دانسته و برخي از آنان تصريح كرده اند كه پس از عبدالله بن عمر، جابر، مفتي بلامعارض مدينه بوده است.او علاوه بر مكانت علمي و فقهىِ كم نظير، از مجاهدان پيشگام غزوه هاي رسول خدا(ص) بود و آن چه مسلم است اين كه او در بيشتر اين غزوات حضور داشته است. بخاري مي نويسد: او در بدر سقّاي قومِ خود بود. ابن عبدالبر نوشته است: جابر در احد و صفين شركت كرد. مزّي از جابر روايت مي كند كه بعد از شهادت پدرم در احد، از هيچ غزوه اي تخلف نكردم.مسعودي در مروج الذهب مي نويسد: جابر براي ديدن معاويه به دمشق آمد و معاويه تا چند روز اذن ورود نداد تا آن كه اذن داد و جابر وارد شد و گفت: اي معاويه! آيا از پيامبر نشنيده اي كه مي فرمود: هر كس بي نوا و نيازمندي را نپذيرد، خداوند در روز رستاخيز نياز و حاجت او را روا نمي كند معاويه به خشم آمد و گفت: از پيامبر شنيدم، مي گفت: پس از من حوادثي ناگوار خواهيد ديد، پس صبر كنيد تا در حوض بر من وارد شود. جابر گفت: آن چه فراموش كرده بودم به ياد آوردي و از مجلس خارج شد و راه افتاد.معاويه شخصي را با ششصد دينار به دنبالش فرستاد و جابر در پاسخ چنين نوشت: من قناعت و شرم از درخواست كردن را بر دارايي و غنايي كه مرا خوار كند مي پسندم. به معاويه بگو: اي فرزند زن جگر خواره! سوگند به خدا در صحيفه اعمالت حسنه اي كه من سبب اش باشم نخواهي يافت (2) !.جابر و اهل بيت (ع)
كشّي به اسناد خود از ابن زبير نقل مي كند: جابر را ديدم كه عصا به دست كوچه ها را دور مي زد و مي گفت: على (ع)بهترين مردمان است هر كه او را دشمن دارد، كافر است. اي مردم! فرزندان خود را با محبت علي تربيت كنيد و هر كه دل از علي بردارد در شأن مادرش بيانديشد. ابن عبدالبر ذيل ترجمه علي بن ابي طالب (ع)از جابر و ديگران روايت مي كند كه پيامبر در روز غدير خم چنين گفت: هر كه من مولاي او هستم علي مولاي اوست، بار خدايا! دوست بدار كسي را كه علي را دوست دارد و دشمن باش با كسي كه با علي دشمني كند (3) .و نيز كشي از امام صادق (ع)روايت مي كند كه فرمود: جابر بن عبدالله آخرين كس از اصحاب پيامبر(ص) در مدينه بود. او از ديگران جدا شد و به ما پيوست و همواره مي گفت: يا باقر العلوم، يا باقر العلوم .جابر و دانشمندان مسلمان.
شيخ طوسي در مصباح المتهجد مي نويسد: او نخستين كسي است كه اباعبدالله الحسين (ع)را در اربعين زيارت كرد. بنا به نقل مؤلفان الخلاصه و اعيان الشيعه: فضل بن شاذان، ابن عقده و كشي به تشيّع جابر تصريح كرده اند.ذهبي مي نويسد: او مجتهد، فقيه، حافظ و مفتىِ بلامعارض زمان خود بعد از عبداللّه بن عمر بود. او يكي از كساني است كه احاديث زيادي روايت كرده و دانش فراوان و مفيدي از پيامبر آموخته است (4) .طبقه و منزلت روايي جابر. ابن حجر مي نويسد: او صحابي و فرزند صحابي است. برقي او را از برگزيدگان اصحاب پيامبر(ص) مي داند كه به مصاحبت اميرمؤمنان (ع)تا امام باقر(ع) نايل شد. شيخ طوسي نيز او را از اصحاب و از راويان پيامبر تا امام محمد باقر(ع) مي داند. نووي مي نويسد: جابر از كساني است كه روايات زيادي از پيامبر نقل كرده است. شمار اين روايات به 1540 مي رسد.آية اللّه خوئي شماري از روايات جابر در جوامع روايي شيعه را ذكر كرده يا مورد اشاره قرار داده است. از محدّثين عامه، احمد بن حنبل در مسند، مسانيد و روايات جابر را نقل كرده است (5) ، از جمله اين كه: پيامبر روي قطعه چوبي خطبه مي خواند. پس از آن كه منبري براي اين منظور قرار دادند، آن قطعه چوب بسان شتر ماده به دنبال بچه اش ناله كرد. پيامبر(ص) پيش آمد و دست مبارك بر آن نهاد و آرام گرفت.علاّمه اميني در كتاب الغدير، جابر را يكي از راويان حديث غدير مي شمارد (6) .سيد حسن صدر، به روايت صحيفه فاطميه توسط جابر اشاره كرده است (7) .مسعودي و ديگر نويسندگان، تاريخ وفات او را پس از سال هفتاد و در عصر عبدالملك مي دانند.منابع ديگر
المعارف 173؛ رجال برقي 3، 7، 8 و 9؛ الغارات 2/ 202؛ المستدرك 3/ 564؛ الجرح والتعديل 1/ ق 1/ 492؛ كتاب الثقات 3/ 51؛ اختيار معرفة الرجال 1/ 205؛ رجال طوسي 12، 37، 66، 72، 85 و 111؛ الاستيعاب 1/ 219؛ طبقات الفقهاء 51؛ اسد الغابة 1/ 256؛ تهذيب الاسماء واللغات ق 1/ ج 1/ 142؛ خلاصة الاقوال 35؛ تهذيب الكمال 4/ 443؛ تذكرة الحفاظ 1/ 43؛ تاريخ الاسلام 5/ 377؛ الاصابة 1/ 223؛ تهذيب التهذيب 2/ 42؛ تقريب التهذيب 1/ 122؛ شذرات الذهب 1/ ج 1/ 84؛ تنقيح المقال 1/ 200؛ تأسيس الشيعة لعلوم الشريعة323؛ اعيان الشيعه 4/ 46؛ معجم رجال الحديث 4/ 15؛ قاموس الرجال 2/ .31 (چاپ قديم).1. سير اعلام النبلاء 189/ 3.2. مروج الذهب 122/ 3.3. الاستيعاب 1099/ 3.4. سير اعلام النبلاء 189/ 3.5. مسند احمد بن حنبل 293/ 2 - 400.6. الغدير 21/ 1.7. تأسيس الشيعه 323.