عدي بن حاتم بن عبداللّه.
194عدي بن حاتم بن عبداللّه.( - 67 ه . ق).كنيه: ابو طريف، ابو وهب.نسب: طائي.لقب: كوفي.طبقه: صحابي.حاتم طائي و قبيله طىّ دو نام آشناست و عدي فرزند همين مرد و از تيره (بني ثُعَل) از قبيله طىّ است.عدي به كوفه وارد شد و در همان جا تا پايان عمر به سر برد. پسران او همگي كشته شدند، ونسل وي از دخترانش (اَسده) و (عَمره) ماندگار شد.او كوسج و بلند اندام بود، به طوري كه هرگاه سوار بر مركب مي شد پاهايش فاصله ناچيزي با زمين داشت. در جنگ جمل يك چشم خود را از دست داد.و ي از كرامت هاي اخلاقي بسيار برخوردار بود و همانند پدرش مي بخشيد و عطا مي كرد، به طوري كه يك بار اشعث بن قيس با فرستادن كسي ديگ هاي حاتم را به عاريت طلبيد و او آن ها را پر كرد و فرستاد. اشعث پيغام داد: تنها خود ديگ ها را مي خواستم. حاتم پاسخ داد: ما آن ها را هيچ گاه خالي به عاريت نمي دهيم!.و ي براي مورچگان نيز نان ريز مي كرد و مي گفت: اين ها هم همسايه اند وحقّي دارند. او در قبيله خود بزرگ و شريف شمرده مي شد و مردي حاضر جواب بود. پس از اسلام آوردن، همواره پيش از اذان نماز، با وضو و مشتاقانه، آماده گزاردن نماز بود. (1) .و ي كه نخست مسيحي بود، چون شنيد رسول خدا(ص) عدّه اي را براي فتح سرزمين هاي قبيله اش گسيل داشته است، همراه خانواده اش از آن جا گريخت، امّا چندي بعد در شعبان سال هفتم (و بنا به نقل هايي نهم و دهم) هجري بر آن حضرت وارد و مسلمان شد و از سوي رسول خدا(ص) مأموريت يافت تا زكات قوم خود و نيز بني اسد را گرد آورَد.رسول خدا(ص) او را گرامي داشته و همواره در مجالس براي او جا باز مي كرد.بعد از درگذشت آن حضرت نيز بر اسلام خويش پا بر جا ماند و از ارتداد افراد قبيله خود جلوگيري كرد و با گفت وگو با بني جديله - تيره اي از قبيله طىّ - اينان به اسلام بازگشتند وخون آنان از تعرّض خالد بن وليد كه از سوي خليفه مأمور پيكار با مرتدّان بود، در امان ماند.عدي علاوه بر آن كه صدقات قوم خود را به خليفه وقت پرداخت، همراه خالد بن وليد و به سركردگي هزار تن از مردان قبيله خود با مرتدّان نبرد كرد.در فتوحات عصر عمر، چون: فتح قادسيّه، مدائن، جلولاء، نهاوند و شوشتر حضور داشت و شاهد حمله مردم خشمگين به خانه عثمان بود وكشته شدن عثمان را امري پيش پا افتاده وبي اهمّيّت شمرد. (2) .او پس از خلافت امام علي (ع) در همه نبردهاي عصر آن حضرت، حضوري درخشان ونمايان داشت.در آستانه نبرد صفّين، در شمار فرستادگان امام علي (ع)به جانب معاويه به منظور جلوگيري از درگيري و انجام گفت وگو بود وبنا به نقل ابن قتيبه، (3) پس از شعله ور شدن آتش نبرد و بر سرنيزه كردن قرآن ها، برخاست و با ايراد خطبه اي روشنگر، كوفيان را به حفظ فشردگي صفوف و هماهنگي فراخواند و امام علي (ع)را مدحي بليغ كرد. اين سخنراني اثري مثبت داشت و سبب شد تا ديگر بار همگي گرد آن حضرت فراهم آيند.و ي همان طور كه در زمان حضرت علي (ع)در نبرد با خوارج در نهروان شركت كرد، پس از شهادت آن حضرت نيز همراه مغيرة بن شعبه - فرماندار معاويه در كوفه - با آنان جنگيد و پيش از اين نيز تا امام حسن (ع)در كوفه حضور داشت، ملازم آن حضرت بود وبراي تدارك جنگ با معاويه تلاش مي كرد.در سال هاي چيرگي ابن زياد بر كوفه، از تحويل دادن عبداللّه بن خليفه طائي كه همراه با حجر بن عدي با ابن زياد در ستيز بود، خودداري كرد و به زندان افتاد.عدي و اهل بيت (ع)
ارادت و محبّت عدي به اهل بيت (ع)با تأمّل در آن چه كه پيش تر گذشت، به خوبي آشكار مي شود.ابن سعد وي را از كساني دانسته كه همواره با امام علي (ع)بوده اند و بر اساس روايتي از كشّى، فضل بن شاذان وي را در شمار آن دسته از پيش تازان و بزرگاني دانسته است كه به آن حضرت بازگشتند و در كوران فتنه ها، پيرو آن بزرگوار بودند.او در نبرد جمل، فرزند خود محمّد را در راه ياري امام علي (ع)از دست داد و چون سال ها بعد بر معاويه وارد شد، معاويه گفت: علي با تو به انصاف رفتار نكرد، زيرا پسران اش زنده ماندند و فرزندان تو كشته شدند. (4) عدي پاسخي داد كه نشانه عشقِ او بدان حضرت بود. او گفت: اگر چنين هم باشد من زنده ماندم، ولي او به شهادت رسيد. (5) .طبقه و منزلت روايي عدي .
تمام رجاليون شيعي و سنّي او را كه از صحابيان است، ستوده اند. شيخ طوسي او را از اصحاب رسول خدا(ص) و امام علي (ع)برشمرده است. وي از رسول خدا(ص)، علي (ع)و عمر بن خطّاب روايت كرده است و افرادي چون: بلال بن منذر، سعيد بن جبير، عامر شعبى، عبداللّه بن مَعقِل، عمرو بن حريث، ابو اسحاق سَبيعي و محمد بن سيرين از او روايت كرده اند.بنابر نقل تهذيب الكمال، شمار احاديث وي را بيست مورد دانسته اند، ولي نووي شمار آن ها را شصت مورد دانسته و يادآور شده است كه از اين ميان، بخاري و مسلم سه مورد از آن ها را متّفقاً نقل كرده اند و مسلم دو مورد از آن ها را منفرداً در كتاب خود آورده است. (6) .و ي كه از جمله راويان حديث غدير در ميان صحابه است، روزگار دراز زيست تا آنجا كه عمر او را 120 تا 180 سال نقل كرده اند. وى، پيش مرگ وصيّت كرد تا مختار بر او نماز نگزارد و سرانجام به سال 67 ه.ق. در كوفه درگذشت. (7) .منابع ديگر
و قعة صفّين 98، 117، 197 و205؛ الطبقات الكبري 6/ 22؛ تاريخ خليفة بن خيّاط 62، 146 و 203؛ كتاب التاريخ الكبير 7/ 43؛ الجرح والتعديل 3/ ق 2/ 2؛ كتاب الثقات 3/ 316؛ رجال صحيح البخاري 2/ 589؛ كتاب الامالي (مفيد) 296؛ الاختصاص 64؛ رجال صحيح مسلم 2/ 118؛ رجال طوسي 23 و 49؛ رجال كشّى / ش 78؛ تاريخ بغداد 1/ 189؛ الكامل في التاريخ 2/ 285، 301، 385، 386؛ 3/ 230، 232، 250، 289، 290، 340، 348، 429، 478 و 4/ 296؛ لسان العرب، مادّه (ط ر ف)؛ خلاصة الاقوال 130؛ رجال ابن داوود 233؛ سير اعلام النبلاء 3/ 162؛ تاريخ الاسلام 5/ 181؛ تهذيب التهذيب 7/ 166؛ تقريب التهذيب 2/ 16؛ الاصابة 4/ 228؛ منهج المقال 220؛ مجمع الرجال 4/ 136؛ شذرات الذهب 1/ ق 1/ 74؛ جامع الرواة 1/ 537؛ تنقيح المقال 2/ 250؛ الغدير 1/ 54؛ معجم رجال الحديث 11/ 134؛ قاموس الرجال 6/ 291 (چاپ قديم).1. روزي عدي بر معاويه وارد شد و عبدالله بن زبير نيز حضور داشت. عبدالله پرسيد: اي عدى! در چه روزي چشم ات كنده شد و يك چشم شدى گفت: در همان روز (در جنگ جمل) كه پدرت كشته و نشيمن گاهت پيدا شد و على (ع)در حالي كه مي گريختى، برپشتت ضربت زد! (مختصر تاريخ دمشق 16/ 330).2. مختصر تاريخ دمشق 16/ 302.3. الامامة و السياسه 121.4. در كتاب هاي تاريخي - به ويژه آنهايي كه به شرح نبرد صفّين پرداخته اند - از فرزندان عدي كه در اين نبرد به شهادت رسيده باشند، نامي برده نشده است. تنها ابن منظور در لسان العرب، ذيل مادّه (ط ر ف) ادعا كرده است كه پسران عدي كه (طَرَفات) خوانده مي شدند و نام آنان طَرِف، طَرَفه و مُطرِّف بود، در نبرد صفّين كشته شدند.5. العقد الفريد 4/ 113.6. تهذيب الاسماء واللغات ق 1/ ج 1/ 327و تهذيب الكمال 19/ 525 - 526.7. ناگفته نماند كه در گزارش محل وتاريخ درگذشت او اختلاف كرده اند و آن چه نقل شد، از شهرت واعتبار افزون تري بر خوردار است. در اين باره ر.ك: المعارف 313؛ الاستيعاب 3/ 1059؛ اسد الغابه 3/ 394؛ العبر 1/ 55و مستدركات علم رجال الحديث 5/ 229.