نافع، مولي ابن عمر. - راویان مشترک نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نافع، مولي ابن عمر.

255نافع، مولي ابن عمر.

( ... - 117 ه . ق).

كنيه: ابوعبداللّه.

نسب: عَدَوى، عُمَرى، قرشي.

لقب: مدنى، فقيه.

طبقه: سوم.

تاريخ نگاران وشرح حال نويسان گزارش هاي گوناگون و متعارضي از زندگي او ثبت كرده و او را اهل (اَبْرَشَهر) (نيشابور امروزى)، اهل مغرب، اهل كوه هاي (براز بنده) از سلسله كوه هاي البرز در سرزمين طالقان وسرانجام، از اسيران نبرد فتح كابل دانسته اند.

نيز برخي گفته اند: در سال 30 ه . ق . كه عبداللّه بن عامر بن كُرَيز نيشابور را گشود، (1) نافع را نيز به بردگي گرفت، (2) امّا برخي ديگر او را برده عبداللّه بن عمر دانسته اند كه ضمن شركت در يكي از فتوحات بدو دست يافت. برخي نام پدرش را هرمز و برخي ديگر، كاووس دانسته اند. (3) .

به هرحال وي كه از بردگان خاندان عمر بن خطّاب به شمار مي رود سه فرزند به نام هاى: عمر، ابوبكر و عبداللّه داشت كه همگي از راويان اويند.

سي سال در خدمت ابن عمر بود (4) و بيش از سي حج و عمره همراه او به جاي آورد. و سرانجام، ابن عمر با خويشتن داري از پذيرفتن پيش نهاد آنان كه نافع را به قيمت گزاف مي خريدند، وي را آزاد كرد.

نافع كمي تندخو بود و لكنت زبان داشت. از اين روى، شنوندگانِ حديث، گاه بر برخي واژه هاي اش خرده مي گرفتند و آن را نادرست و (لحن) مي خواندند، امّا او بر آن چه مي گفت، پاي مي فشرد و مي گفت: همين را شنيده ام و براي تان بازگفته ام، درست است.

شايد به سبب همين كاستي هاي حديث نافع بود كه زهري حديث ابن عمر را از او مي شنيد و سپس از سالم - فرزند ابن عمر - مي پرسيد: آيا از پدرت چنين حديثي را شنيده اى و پس از شنيدن پاسخ مثبت، آن را به نقل از سالم بازمي گفت و در عين حال، سياق و الفاظ حديث را از نافع مي گرفت؛ كاري كه مايه آزردگي نافع و گله مندي او از زهري بود!.

نافع به پاس و احترام سالم بن عبداللّه بن عمر، تا واپسين روزهاي زندگي او؛ يعني سال 105 ه . ق . فتوا نداد و حديث هايي را كه از ابن عمر شنيده بود در كتابي گردآورد و حديث هايي را كه از او مي شنيدند و مي نوشتند، مي خواست و اصلاح مي كرد كه از جمله اين راويان، مالك بن انس فقيه برجسته بود كه در نوجواني اش نزد نافع مي شتافت و از او حديث مي شنيد.

در سال هاي خلافت كوتاه مدّت عمر بن عبدالعزيز، ازسوي خليفه به مصر رفت تا به مردم آن ديار احكام دين را بياموزد، هم چنان كه پيش يا پس از اين وظيفه و به فرمان همان خليفه، عهده دار گردآوري زكات مردم يمن نيز بود.

نافع و اهل بيت (ع)

شيخ مفيد و ابن شهرآشوب او را از چهار تن قريشي اي دانسته اند كه امام صادق (ع)آنان را فراخوانده بود تا از جمله گواهان وصيّت هاي امام باقر (ع)باشند.

از سويي ديگر، ابن شهرآشوب گزارش كرده است كه نافع بن ازرق - كه بنابر احتمال شوشتري و ظاهر سخن ديگران، همان نافع مولاي ابن عمر است - ضمن گفت وگويي با ابن عمر، آشكارا از دشمني اش با امام علي (ع)سخن گفته (5) است. و نيز بر اساس روايت كلينى، از سوي هشام بن عبدالملك براي پرسش (آزمون) امام باقر (ع)و درمانده و شرمسار كردن آن حضرت، نزد وي شتافته است. (6) مامقاني و شوشتري همين روايت را دليل گمراهي و سنّي مذهب بودنِ او دانسته اند.

شگفتي آورتر آن كه راوندي او را همان كسي دانسته است كه بر اساس پيش گويي امام باقر (ع)و در عصر آن حضرت، به مدينه تاخته و در آن شهر مقدّس، كشتارها و فجايع هولناك و غير انساني مرتكب شده است. (7) .

به هر تقدير، آن چه مسلّم است آن كه گزارش راوندى، خطايي آشكار است، زيرا افزون بر آن كه تاريخ، چنين رخ دادي را در سال هاي پيشوايي امام باقر (ع)ثبت نكرده است و اين مسلم بن عقبه بود كه در عصر پيشوايي امام سجّاد (ع)به شهر مدينه تاخت و آن ناشايستگي ها را به بارآورد، اساساً ديگر كتاب ها كه اين داستان را نقل كرده اند، نامي از نافع بن ازرق نبرده اند. (8) .

هم چنين اگر نام غلام ابن عمر، نافع بن ازرق باشد، كسي جداي از نافع بن ازرق از سردمداران خوارج و پيشواي فرقه (ازارقه) است كه در سال 65 ه . ق . در ضمن نبردي با سپاه امويان كشته شده است.

برخي كتاب ها از جمله، مناقب آل ابي طالب، فرستاده هشام را كه آهنگ شكست دادن امام باقر (ع)را در يك مناظره داشته است (ابرش كلبى) خوانده اند.

بارى، شايد نافع در برهه اي از زندگي خود، با امام علي (ع)و فرزندان او بي مهري ورزيده و همانند خوارج، گرايش هايي نادرست داشته (9) كه با يادآوري هاي ابن عمر (10) - كه احتمالاً مربوط به سال هاي آغازين ورود نافع به مدينه بوده است - و نيز با نشست و برخاست ها و گفت وگوهايي با خاندان امام علي (ع)داشته، به نادرستي انديشه خود (11) پي برد و چنان آگاه شد كه در سال 114 ه.ق. از سوي امام باقر (ع)فرا خوانده شده و از گواهان وصيّت آن حضرت قرار گرفت.

طبقه و منزلت روايي نافع .

به رغم سكوت رجاليون شيعى، همه دانشمندان رجالي اهل سنّت از او كه از راويان طبقه سوم است، به بزرگي ياد كرده اند تا آن جا كه مالك بن انس مي گفت: هرگاه حديث ابن عمر را از نافع بشنوم، باكي ندارم كه آن را كسي ديگر از ابن عمر نقل نكرده باشد و بخاري بهترين سند را سند حديثي مي دانست كه آن را مالك از نافع از ابن عمر نقل كند.و ي از راوياني چون: اسلم مولاي خاندان عمر، رافع بن خديج، زيد بن عبداللّه بن عمر، سالم بن عبداللّه بن عمر، قاسم بن محمّد بن ابي بكر، ابو سعيد خدرى، ابو لبابة بن عبدالمنذر، ابوهريره، عائشة و امّ سلمة روايت كرده است و راوياني بسيار چون: عمر، ابوبكر، و عبداللّه (فرزندان نافع)، زيد بن اسلم، ايّوب سَختيانى، جرير بن حازم، حكم بن عتيبه، اعمش، ابن جُرَيج، فُلَيح بن سليمان، عطاء بن ابي رَباح، ليث بن سعد، مالك بن انس، محمّد بن اسحاق بن يسار، ابن سيرين، محمّد بن عَجْلان، زهرى، يحيي بن سعيد انصاري و يحيي بن ابي كثير از او روايت كرده اند.

نويسندگان صحاح شش گانه حديث هاي او را كه به گفته ابن سعد، مردي كثير الرواية بوده است، نقل كرده اند.و ي در سال 117 ه . ق . در حالي كه به ياد فشار قبر مي گريست جان سپرد. (12) .

منابع ديگر

تا ريخ خليفة بن خيّاط 120 و 155؛ تاريخ الثقات 447؛ المعارف 189، 190 ؛ فتوح البلدان 502؛ تفسير قمي 2/ 284؛ الجرح و التعديل 4/ ق 1/ 451؛ الكافي 1/ 88 و 8/ 103؛ رجال صحيح البخاري 2/ 746؛ الارشاد 265 و 271؛ رجال صحيح مسلم 2/ 288؛ الخرائج و الجرائح 1/ 289؛ مناقب آل أبي طالب 4/ 214، 215 و 300؛ معجم البلدان 1/ 65 و 5/ 331؛ الكامل في التاريخ 5/ 195؛ وفيات الاعيان 5/ 367؛ مختصر تاريخ دمشق 26/ 109؛ تهذيب الكمال 29/ 298؛ سير اعلام النبلاء 5/ 95؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 99؛ تاريخ الاسلام 7/ 488؛ تهذيب التهذيب 10/ 412؛ تقريب التهذيب 2/ 296؛ تنقيح المقال 3/ 266؛ معجم رجال الحديث 19/ 124؛ قاموس الرجال (چاپ قديم) 9/ 183؛ مستدركات علم رجال الحديث 8/ 55 و 57.

1. تاريخ مزبور را خليفة بن خيّاط نقل كرده و حموي سال 31 ه . ق . را عنوان كرده است.

2. بلاذري نامِ بَرْده ابن عامر را (ناقد) دانسته است . به خوبي پيداست كه هم. نامِ بَرْده ها اشتباه انداز است و هم، نامِ مالكان شان! گفتني است كه خليفة بن خيّاط گزارش كرده است كه ابن عامر، نافع را در فتح كابل، در سال 44 ه . ق . به بردگي گرفت.

3. شوشتري احتمال داده است كه وي همان نافع بن ازرق باشد كه در كتاب هاي رجالي شيعي از او نيز نام برده اند و بدين ترتيب، بايد نام (ازرق) را هم به فهرست نام هاي احتمالي پدر نافع افزود. ما در بخش هاي آينده اين نوشتار نيز بدين نكته كه شوشتري بيان كرده است، خواهيم پرداخت.

4. اگر اين گزارش درست باشد و نيز تاريخ آزاد شدن نافع به سال هاي پاياني زندگي ابن عمر بازگردد، آن گاه بايد سالهاي نزديك به سال 43 ه . ق . تاريخ اسارت نافع باشد كه بدين ترتيب، گزارش خليفه بن خيّاط از زمان به بردگي درآمدن او، پذيرفتني تر خواهد بود.

5. مناقب آل ابي طالب 2/ 6.

6. الكافي 8/ 103.

7. الخرائج والجرائح 1/ 289.

8. همان 290.

9. به گمان قوى، سخن كينه توزانه نافع با ابن عمر و دشمني اش با امام على (ع)از نافع بن ازرق - ازسران خوارج و كشته شده در سال 65 ه . ق . - است نه شخصيّت در دست ترجمه.

10. مناقب آل ابي طالب 2/ 6.

11. چنان كه در پايان مناظره اش با امام باقر(ع)، نزد هشام آمد و آشكارا گفت: سوگند به خدا كه محمّد بن علي بي ترديد داناترين فرد و فرزند رسول خداست و اگر يارانش او را به پيامبري هم بپذيرند حق دارند. نك:( الكافي 8/ 105.).

12. كتاب التاريخ الكبير 8/ 85؛ المعارف 460و كتاب الثقات 5/ 467.

/ 160