مجاهد بن جَبْر.
231مجاهد بن جَبْر.(حدود 20 - 103 ه . ق).كنيه: ابوالحجّاج، ابومحمّد.نسب: قرشى، مخزومي.لقب: مكى، مقرى، مفسّر، حافظ، فقيه.طبقه: سوم. مجاهد كه مولاي يكي از مخزوميان (1) بود در آخرين سال هاي خلافت عمر بن خطّاب به دنيا آمد. او بسيار سفر مي كرد و از شهري به شهري مي كوچيد تا آن كه سرانجام در كوفه اقامت گزيد.و ي انگشتر در دست نمي كرد واز آراستن موي صورت خود به رنگ سياه، پرهيز مي كرد و حافظه اي چنان نيرومند داشت كه عبداللّه بن عمر بدو مي گفت: كاش نافع (غلام ابن عمر) مانند تو بود!.مجاهد همواره اندوهناك بود. در روز، هزاران بار تسبيح خدا مي گفت و هميشه سرخود را به زير مي انداخت، روزي ابن عبّاس دست او را در دست خود گرفته بود، به او گفت: روزي رسول خدا(ص) دست مرا گرفت و فرمود: (اي عبداللّه! در دنيا چنان باش كه گويا مردي ناآشنا با آن و يا پياده اي هستي كه از راهي مي گذرد.).ابن ابي الحديد وي را از آناني دانسته است كه به انديشه هاي خارجي گري منسوب اند. (2) .و ي با هفتاد صحابي ديدار كرده بود و قرائت قرآن كريم را نزد عبدالله بن عبّاس و عبداللّه بن سائب فرا گرفت وافزون بر اين، از ابن عبّاس تفسير وفقه را نيز آموخت.گفته اند: وي سه يا سي بار قرآن را بر ابن عبّاس عرضه كرد كه به گفته ابن اثير، سه بارِ آن، به منظور فراگيري تفسير قرآن كريم بود تا آن جا كه به هر آيه كه مي رسيد، از همه زير و بم هاي آن مي پرسيد وسپس به آيه ديگر مي پرداخت.دانش خود را در مصحفي گرد آورده بود و آن را با بندهايي بسته بود. به قصّه گويي نيز مي پرداخت و بيش از همه، در تفسير قرآن كريم يگانه شد، هرچند از برخي گزارش ها چنين برمي آيد كه برخى، از تفسيرهاي او پرهيز مي كردند و اعمش دليل اين واكنش را چنين مي دانست كه به گمان آن ها، او از اهل كتاب در اين زمينه، پرسش مي كرد ومي آموخت. بر اساس برخي ديگر از گزارش ها، دليل اين بي مهري آن بود كه مجاهد تفسير خود را از صحيفه جابر (3) فرا مي گرفت.و ي افزون بر آن كه در دانش قرائت استاد شد، در اين زمينه، شاگردان نام داري چون: ابن كثير واعمش نيز پرورش داد و هر گاه حلقه درس او بزرگ و گسترده مي شد، آن را از ترس نامور شدن بر هم مي زد.او نزد دو خليفه اموي سليمان بن عبدالملك و عمر بن عبدالعزيز بار يافت و در سال 98 ه . ق . كه مَسْلَمه برادر سليمان بخش هايي از سرزمين روم را فتح كرد، همراه سپاه او بود.طبقه و منزلت روايي مجاهد .
به رغم سكوت رجاليون شيعى، همه دانشمندان رجالي اهل سنّت از او كه از راويان طبقه سوم است، به بزرگي ياد كرده و ثقه اش خوانده اند و ذهبي تنها مشكل او را تدليس در حديث و نيز ارسال آن دانسته است.و ي از راوياني چون: ابراهيم بن اشتر نخعى، جابر بن عبداللّه انصارى، سائب بن ابي سائب، سعد بن ابي وقّاص، سعيد بن جبير، طاووس بن كيسان، عبداللّه بن عبّاس، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عمرو بن عاص، ابن ابي ليلى، عطاءبن ابي رَباح، ابو سعيد خدرى، ابوهريره، جويريّه، عائشه و امّ سلمه همسران رسول خدا(ص) و نيز از امّ هاني دختر ابو طالب روايت كرده است و راوياني چون: ايّوب سَختيانى، جابر جعفى، حكم بن عتيبه، سلمة بن كهيل، اعمش، طاووس بن كيسان، ابن جُرَيج، عطاء بن ابي رَباح، عكرمه غلام ابن عبّاس، عمرو بن دينار، فطر بن خليفه، قتاده بن دعامه و ابو اسحاق سبيعي از او روايت كرده اند.روايت هاي او را - كه به گفته يحيي بن سعيد قطّان، مردي كثير الحديث بود - نويسندگان صحاح شش گانه اهل سنّت (4) ونيز نويسندگان تفسير قمى، كافى، تهذيب و كتاب الخصال نقل كرده اند. (5) .و ي ا امام علي (ع)روايت كرده است كه فرمود: همانا در كتاب خدا، آيه اي است كه نه پيش و نه پس از من، كسي بدان عمل نكرده است و آن (آيه نجوا) است؛ ديناري داشتم كه آن را به ده درهم فروختم و سپس، پيش از هر نجوا كه با رسول خدا(ص) كردم، درهمي صدقه دادم. (6) .و ي سرانجام سال 103 ه . ق . در 83 سالگي در مكّه مكرّمه، هنگامي كه به سجده رفته بود درگذشت. (7) .منابع ديگر
كتاب التاريخ الكبير 7/ 411؛ الجرح والتعديل 4/ ق 1/ 319؛ كتاب الثقات 5/ 419؛ رجال صحيح البخاري 2/ 731؛ رجال صحيح مسلم 2/ 243؛ حلية الاولياء 3/ 279؛ تهذيب الاحكام 5/ 276؛ شرح نهج البلاغه 5/ 76؛ الكامل في التاريخ 5/ 27 و 78؛ مختصر تاريخ دمشق 24/ 87؛ سير اعلام النبلاء 4/ 449؛ تاريخ الاسلام 7/ 235؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 92؛ العبر في خبر من غبر 1/ 94؛ غاية النهاية في طبقات القرّاء 2/ 41؛ تهذيب التهذيب 10/ 42؛ تقريب التهذيب 2/ 229؛ شذرات الذهب 1/ ق 1/ 125؛ معجم رجال الحديث 14/ 187؛ قاموس الرجال (چاپ قديم) 7/ 481؛ مستدركات علم رجال الحديث 6/ 348.1. نام اين مرد مخزومي را چندگونه گزارش كرده اند. براساس يكي از اين گزارش ها، وي سائب بن ابي سائب نام داشت كه در سال هاي بازپسين زندگى، نابينا شد و مجاهد عصا كش او بود.2. با اين وصف، شيخ صدوق از او نقل كرده است كه گفت: هفتاد آيه در شأن على (ع)فرود آمده است وهيچ كس در اين فضيلت با او انباز نيست (نك: كتاب الخصال 2/ 581).3. مراد جابر بن يزيد جعفي است كه رجاليون اهل سنّت به سبب گرايش هاي كلامي اش، بر او سخت تاخته و او را بسيار دروغ گو خوانده اند.4. تهذيب الكمال 27/ 228 - 236.5. اين سخن، مستند به گزارش آية اللّه خوئي است، امّا به نظر مي رسد كه راوي اي كه حديث اش در كتاب الايمان و الكفر (كافي 2/ 447) و نيز در تهذيب الاحكام (5/ 276) نقل شده است، غير از اين شخصيّت در دست ترجمه باشد، زيرا اين دو حديث از آنِ امام صادق (ع)است و با توجه به تاريخ درگذشت مجاهد از يك سو و سال هاي زندگاني آن حضرت از سويي ديگر و نيز با توجّه به آن كه شيخ طوسي اساساً مجاهد را در شمار صحابيان امام صادق (ع)نام نبرده است، بايد گفت كه احتمالاً آيةاللّه خوئي وي را با يكي از دو راوي ديگري كه آن ها نيز مجاهد نام دارند و هر دو از صحابيان امام صادق (ع)اند، خلط كرده است.6. تفسير قمي 2/ 357، ذيل آيه دوازدهم سوره مجادله.7. الطبقات الكبري 5/ 467؛ تاريخ خليفه 258و المعارف 445.