نوح بن دَرّاج. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نوح بن دَرّاج.

261نوح بن دَرّاج.

( - 182 ه . ق).

كنيه: ابومحمد.

نسب: نخعي.

لقب: كوفى، قاضي.

طبقه: هشتم.

نوح يكي از چهار فرزند درّاج است كه خود و برادرانش به منصب قضاوت رسيدند. درّاج از افراد غير عرب است كه به كوفه و بصره هجرت كرد و در آن جا به كشاورزي پرداخت، از اين رو آنان را (نَبَط و اَنباط) ناميدند. بنابر اين نوح از مُوالي است كه به اعتبار وابستگي اش به خاندان (نَخَع) نخعي ناميده مي شود. (1) .

برادرش جميل بن دراج، يكي از راويان موثّق واز نويسندگانِ صاحب (اصل روايى) در قرن دوم هجري و يكي از شش راوي موثق و فقيه شيعي است. فرزندش ايّوب بن نوح، از ديگر راويان موثق و شيعي است كه سه امام؛ يعني امام رضا (ع) امام جواد (ع)و امام (هادى) را درك كرده و نماينده امام هادي (ع)و امام حسن عسكرى (ع)نيز بوده است. (2) از او روايات زيادي در جوامع روايي شيعه نقل شده است، اما در هيچ كدام از اين روايات، از پدرش نوح و عمويش جميل روايت نكرده است. (3) .

از آن جا كه نجاشي او را صحيح الاعتقاد دانسته و در مقابل، جوزجانىِ ناصبى، او را گمراه و منحرف مي نامد، مي توان گفت كه وي مانند برادر و فرزندش شيعي است، اما شيخ طوسي او را عامىِ موثق معرفي مي كند، در كتب تراجم و رجال اهل سنّت نيز او را از شاگردان ابو حنيفه، ابن شبرمه و ابن ابي ليلي خوانده اند، بلكه در شمار طبقات حنفيّه ياد كرده و نوشته اند كه وي به آراي ابن ابي ليلي متمايل بود و با اين كه نابينا بود، در زمان هارون الرشيد، قضاوت كوفه و سپس قضاوت ناحيه شرقي بغداد را پذيرفت. (4) .

پذيرش اين مقام از سوي او، واكنش هاي متضادّي را در امر قضاوت او در پي داشت؛.

برخي از شدّت ناراحتي و ناخرسندى، قضاوت او را از علايم نزديك شدن رستاخيز دانسته و از بي عدالتي و فريب كاري او داد سخن داده اند. (5) .

دسته اي ديگر مقام علمي و دقت او در قضاوت را از استادش ابن ابي ليلي يا ابن شبرمه بالاتر دانسته و در ستايش او گفته اند: نزديك بود كه از سخن نادرست گام ها بلغزد، اگر نوح بن درّاج آن را جبران نمي كرد. (6) .

برخي نوشته اند كه پس از آشكار شدن نابينايي اش، هارون او را بركنار كرد و حفص بن غياث را به جاي وي گمارد (7) . برخي ديگر تصريح كرده اند كه نوح، قضاوت ناحيه شرقي بغداد را تا واپسين دم زندگي به عهده داشت. (8) .

منابع رجالي شيعه در باره علت پذيرش منصب قضاوت از سوي او نوشته اند: او از سبب نيامدن برادرش جميل به مسجد پرسيد، جميل پاسخ داد: لباسي كه با آن تنم را بپوشانم، ندارم. (9) .

طبقه و منزلت روايي نوح .

او از اصحاب امام صادق (ع)و از راويان طبقه هشتم است واز كساني چون: عبدالله بن شبرمه، سليمان اعمش، اسماعيل بن ابي خالد، سعد بن طريف، ابوحنيفه، اجلح، ابن ابي ليلى، فطر بن خليفه روايت كرده است. و عباد بن يعقوب، برادرش جميل بن دراج، ابن ابي عمير، محمد بن سكين، اسماعيل بن موسي فزاري سُدّى، ابونُعَيم ضرار بن صُرد از وي روايت كرده اند. (10) .

در باره منزلت روايي اش، كساني چون: محمد بن عبدالله بن نُمَير، شيخ طوسى، علامه و سيد ميرداماد به وثاقت و اعتبار روايات وي گواهي داده اند. ابو زرعه و ابن عدى، احاديث او را قابل نوشتن و بدون اشكال دانسته اند، امّا ابوداوود، يحيي بن معين، ابراهيم جوزجانى، دارقطنى، نسائى، ذهبى، ابن حجر و جزائري در كتاب حاوي الاقوال، وي را ضعيف، غير موثق، كذّاب، متروك الحديث يا منكر الحديث خوانده اند.

شماري از احاديث وي در منابع روايي شيعه آمده است و اندكي از آن ها در منابع حديثي و تراجم اهل سنّت به چشم مي خورد. (11) از او روايت است كه پيامبر(ص) خطاب به عمار بن ياسر فرمود: (آفرين بر پاك و پاكيزه شده.) (12) نيز حاكم از وي نقل مي كند كه امام حسن بن علي (ع)در پاسخ كسي كه گفته بود آغاز اذان گفتن از رؤياي عبدالله بن زيد بن عاصم بوده است، فرمود: (منزلت اذان بالاتر از اين است. اذان را جبرئيل دو فصل دو فصل در آسمان گفت و آن را به پيامبر(ص) آموخت و اقامه را يك فصل يك فصل گفت و به پيامبر(ص) آموخت.) (13) .

او به سال 182 ه . ق . در بغداد درگذشت. (14) .

منابع ديگر

تا ريخ خليفه بن خيّاط 381؛ تاريخ الثقات 453؛ رجال برقي 27؛ كتاب الضعفاء والمتروكين 235/ ش 619؛ الجرح والتعديل 4/ ق 1/ 484؛ العقد الفريد 3/ 417؛ كتاب المجروحين 3/ 46؛ الكامل في ضعفاء الرجال 7/ 45؛ عيون اخبار الرضا 1/ 81؛ رجال طوسي 323؛ اختيار معرفة الرجال ش 421، 467 ؛ ربيع الابرار 3/ 599؛ خلاصة الاقوال 175؛ رجال بن داوود 361؛ تاريخ الاسلام 12/ 427؛ ميزان الاعتدال 4/ 276؛ الجواهر المضيئة 2/ 202؛ تهذيب التهذيب 10/ 482؛ تقريب التهذيب 2/ 308؛ لسان الميزان 7/ 414؛ حاوي الاقوال 4/ 340؛ تنقيح المقال 3/ 275؛ قاموس الرجال 2/ 242 (چاپ جديد) و 9/ 230 (چاپ قديم).

1. تهذيب الكمال 30/ 43 و لسان العرب 14/ 22 (ماده: نبط).

2. رجال نجاشي / ش 252.

3. همان جا.

4. تاريخ بغداد 13/ 316 و تهذيب الكمال 30/ 44.

5. اخبار القضاة 3/.

6. تاريخ بغداد 13/.

7. اخبار القضاة 3/.

8. تاريخ بغداد 13/ 318 و تهذيب الكمال 10/ 48.

9. اختيار معرفة الرجال / ش 468. ظاهراً هيچ يك از دانش مندان شيعي كه داستان بالا را نقل كرده اند، به توضيح آن نپرداخته اند. به نظر مي آيد كه نوح از پاسخ برادرش جميل چنين برداشت كرده است كه نيامدنش به مسجد، به جهت حرمت حضور در مساجد و اجتماعات عصر بني عبّاس نبوده است و گرنه بايد پاسخ خود را به گونه اي ديگر مي داد و از اين رو، نوح چنين دريافت كه وارد شدن در دستگاه اجرايي آن عصر، از جمله امر قضا، جايز است.

10. تهذيب الكمال 30/ 43 و جامع الرواة 2/ 296 و معجم رجال الحديث 19/ 179.

11. نك: المستدرك 3/ 171 تهذيب الاحكام 6/ 310 و 9/ 286.

12. تاريخ بغداد 13/ 315 و تحفة الاحوذي 10/ 298.

13. المستدرك 3/ 171.

14. تاريخ بغداد 13/ 318؛ كتاب التاريخ الكبير 8/ 112 (2386)؛و تهذيب الكمال 30/ 48.

/ 160