يحيي بن سعيد بن فرّوخ. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يحيي بن سعيد بن فرّوخ.

265يحيي بن سعيد بن فرّوخ.

(120 - 198 ه . ق).

كنيه: ابو سعيد (1) .

نسب: تميمي.

لقب: قطّان، بصرى، احول.

طبقه: نهم.

يحيي يكي از مواليان بني تميم بود و به سال 120 ه . ق . چشم به جهان گشوده. درباره زندگي و ديگر ويژگي هاي او اطّلاعات زيادي در دست نيست. از گزارش هاي پراكنده معلوم مي شود كه فرزندش محمد و نوه اش احمد بن محمّد از راويان او به شمار مي روند.

ابن حبّان مي نويسد: او در حفظ حديث، پارسايى، فهم، فضيلت، علم و دين سرآمد معاصران خود بود. او بود كه راه و رسم حديث گفتن و حديث شنيدن را نشان داد و در نقد راويان حديث و شناخت ثقات از غير ثقات، بسيار كوشيد. او بسيار با قرآن مأنوس بود و در هر شب و روز يك قرآن ختم مي كرد.

يحيي بن معين اندكي مبالغه كرده ومي گويد: او در هر شب قرآن را تا آخر تلاوت مي كرد. او از شوخي كردن و قهقهه زدن پرهيز داشت و تا چهل سال نماز ظهرش در مسجد ترك نشد.

محمد بن بشّار مي گويد: بيست سال با او معاشرت داشتم. گمان نمي كنم او در اين مدت مرتكب گناهي شده باشد.

او از درآمد غهت خود امرار معاش مي كرد و لقب قطّان، نشانه آن است كه وي از راه فروش پنبه نيز امرار معاش مي كرده است. (2) .

ابن قتيبه و ابن رسته او را در شمار شيعيان ذكر كرده اند، اما سكوت رجاليون اهل سنّت درباره مذهب وى، بلكه توقّف او در باره برتري علي بن ابي طالب (ع)و عثمان بر يك ديگر و پيروي او از مذهب استادش سفيان ثوري و ابو حنيفه و نيز عقيده اش در باره قديم بودن قرآن و بالأخره تصريح نجاشي بر عامي بودن وى، نشان مي دهد كه يحيي عامي مذهب است. (3) .

او يكي از شاگردان برجسته شعبه و سفيان ثوري است و مدت بيست سال از شعبه، فقه و حديث آموخته است. او مي گويد: در اين مدت، هر روز حد اكثر سيزده روايت مي آموختم.

از ميان شاگردان وي مي توان از: احمد بن حنبل، محمد بن بشّار علي بن مدينى، يحيي بن معين، سليمان بن داود شاذكوني منقري و عمرو بن علي نام برد. آنان پس از اتمام نماز عصر در برابر وي مي ايستادند و در باره حديث مي پرسيدند. از محمد بن بشار نيز روايت است كه: بيست سال شاگرد يحيي بن سعيد قطّان بوده است. (4) .

در ميان اين ها علي بن مدينى، بيش تر از ديگران باوي مأنوس بوده و علم رجال را از يحيي بن سعيد آموخته و ابو عبداللّه محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بخاري علم رجال را از علي بن مديني فرا گرفته و ترمذي نيز از او اخذ كرده است. (5) .

ذهبي به سرسختىِ او در نقد رجال و جرح وتعديل آنان خرده گرفته و مي نويسد: از آن جا كه وي در نقد راويان، سرسخت بود، هرگاه شيخي را توثيق كرد، به او اعتماد كن و هرگاه كسي را ضعيف دانست، در باره اش درنگ كن تا نظر ديگري را نيز در باره آن راوي ديده باشى. (6) .

دليل اين مطلب سخن نادرستي است كه از يحيي بن سعيد در باره امام صادق (ع)نقل شده است. علي بن مديني مي گويد: در باره جعفر بن محمّد (ع)از يحيي پرسيدند، پاسخ داد: از او در دلم چيزي است. و در نقل ديگر است كه در باره امام صادق (ع)گفت: او دروغ گو نيست! (7) .

اين سخن يحيي بن سعيد، يكي از لغزش هاي بزرگ اوست و همان طور كه ذهبي گفته است، بر خلاف اجماع اهل فنّ (8) و يكي ديگر از دلايل عامي بودن اوست.

طبقه و منزلت روايي يحيي .

او از طبقه نهم راويان حديث و سرآمد حافظان و رجاليون عصر خويش است. وثاقت او مورد اتّفاق همه ارباب رجال اهل سنّت است و در شيعه، نجاشي و پيروان او از متأخرين بر وثاقت او تصريح كرده اند. از اين رو مي توان گفت - جز شيخ طوسي - همه رجاليون مسلمان در باره او وحدت نظر دارند. به علاوه، او يكي از راويان روايات تفسير قمي است و توثيق عمومي قمي درباره اين راويان، به عقيده آيةاللّه خوئي معتبر و پذيرفتني است. (9) .

روايات او در منابع معتبر اهل سنت و شيعه نقل شده است. او در اين روايات از امام جعفر صادق (ع)و كساني چون: شعبه، سفيان ثورى، ابوحيان، يحيي بن سعيد تيمى، حماد بن سلمه، حميد طويل، سفيان بن عيينه، عبدالملك بن جُرَيج، عطاء بن سائب، عكرمة بن عمار، مالك بن انس، هشام بن عروة و فطر بن خليفه نقل حديث كرده است و كساني چون: احمد بن حنبل، احمد بن سنان؛ اسحاق بن راهويه، شعبه، سفيان ثوري و ابن عُيَينه، علي بن مدينى، سليمان بن داود منقرى، محمد بن بشّار، فرزندش محمد، نوه اش احمد بن محمد، نصر بن علي جهضمى، و يحيي بن معين نقل حديث كرده اند.

محدث قمي و شيخ صدوق به اسناد خودشان از او روايت كرده اند كه: امام صادق (ع)در تفسير آيه (مَرج البحرين يلتقيان ُ بينهما برزخ لا يبغيان ُ يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان) فرمود: علي و فاطمه ي درياهاي ژرفِ دانش اند كه هيچ كدام بر ديگري نشورند. از آن دو لؤلؤ و مرجان درآيند كه همان حسن و حسين ي هستند. (10) .

ابونعيم از او روايت مي كند كه پيامبر(ص) فرمود: (اگر بيم از دشوارىِ كار نداشتم به امت خودم دستور مي دادم تا با هر نمازي مسواك كنند.) (11) .

علي بن عبدالله نقل مي كند كه يحيي بر اثر شنيدن آيات سوره حم دخان، به ويژه آيه (انّ يوم الفصل ميقاتهم أجمعين) آن چنان دگرگون شد كه بي هوش افتاد و از ناحيه سينه آسيب ديد و اين زخم را تا واپسين دم، همراه داشت. (12) .

او روز يك شنبه دوازدهم ماه صفر سال 198 ه . ق . و در زمان خلافت مأمون در بصره رخ در نقاب خاك كشيد و اسماعيل بن جعفر بن سليمان عباسى، امير بصره بر او نماز خواند. (13) .

منابع ديگر

كتاب التاريخ الكبير 8/ 276؛ التاريخ الصغير 2/ 258؛ صحيح مسلم 1/ ح 15؛ تاريخ الثقات 472؛ المعارف 514 ؛ الغارات 1/ 49؛ تفسير قمي 2/ 284 ؛ الجرح و التعديل (مقدّمه) 4/ ق 2/ 150؛ كتاب الخصال 2/ 523؛ رجال صحيح مسلم 2/ 338؛ تاريخ بغداد 2/ 98 و شواهد التنزيل 1/ ح 363؛ صحيح مسلم (شرح نووى) 1/ 94 - 95؛ تهذيب الاسماء واللغات 2/ ق 1/ 154؛ تهذيب الكمال 5/ 76، 77؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 298؛ سير اعلام النبلا 256/ 6 ؛ تهذيب التهذيب 11/ 216 ؛ تقريب التهذيب 2/ 348؛ اعيان الشيعة 10/ 295؛ المراجعات، نامه 16؛ الغدير 5/ 275؛ الاعلام 8/ 47.

1. در تمام منابع رجالي اهل سنّت و نيز در رجال طوسي (ابو سعيد)، كنيه معروفِ يحيي بن سعيد بن فرّوخِ قطّان بصري است. نجاشي براي نخستين بار، يحيي بن سعيد قطّان را با كنيه (ابو زكريا) ياد كرده و او را از موثقين اهل سنت كه از امام صادق (ع)نسخه اي دارد، مي داند و تصريح مي كند كه اين نسخه را محمد بن بَشّار نقل كرده است، در حالي كه ابو زكريا كنيه شخصي مجهول و ضعيف به نام يحيي بن سعيد عطار دمشقي و حمصي است كه از راويان و مشايخ روايي او هيچ اثري در دست نيست. محمد بن بشّار بصري (167 - 252 ه . ق) كه هيچ سفري به خارج از بصره نكرده و بيست سال شاگرد يحيي بن سعيد قطان بوده و از راويان معروف وي در جوامع روايي شيعه و سني است، چگونه مي تواند از يحيي بن سعيد شامي مجهول روايت كند و نيز او چگونه مي تواند راوي نسخه امام جعفر بن محمد مدني (ع)باشد.

آيةاللّه خوئي نيز زير عنوان (يحيي بن سعيد) دچار چنين خلطي شده است. او ميان يحيي بن سعيد بن قيس انصاري تابعي كه از امام صادق (ع)و سعيد بن مسيب در منابع روايي شيعه و اهل سنت درايت دارد و در سال 143 ه . ق . وفات يافته است و يحيي بن سعيد قطّان بصري كه حدود سي سال بعد از سعيد بن مسيب به دنيا آمده فرقي نگذاشته است. به علاوه، سليمان بن داوود شاذكوني منقري بصري كه در 234 ه . ق . درگذشته، چگونه مي تواند از يحيي بن سعيد بن قيس اهل مدينه كه در 143 ه . ق . مرده است، روايت كند البته ابن حجر تصريح كرده كه او در مجلس يحيي بن سعيد قطان بصري بوده است.

به هر حال، خلط نجاشي سبب شده است كه علاّمه حلّى، جزائري و قهبائي مسمّاي آن چه را كه در رجال نجاشي و طوسي به اختلاف ياد شده، يكي پنداشته و در شمار راويان موثق محسوب كنند. از سوي ديگر، كاظمى، حائرى، مامقاني و آيةالله خوئى، مصداق را نيز متعدد دانسته اند، اما كاظمي تصريح مي كند: از آن جا كه يحيي بن سعيد ميان فرد موثق و غير موثق مشترك است، در روايات آن ها بايد توقف كرد.

در اين ميان تنها محقق شوشتري است كه به خلط نجاشي پي برده و به اجمال از آن گذشته است. نك: رجال نجاشى، ش 1196؛ رجال طوسي 333؛ تهذيب الكمال 24/ 511؛ 31/ 329 و 343؛ ميزان الاعتدال 4/ 380-379؛ خلاصة الاقوال 265؛ تهذيب التهذيب 11/ 220؛ مختصر تاريخ دمشق 27/ 266؛ حاوي الاقوال 3/ 233؛ هداية المحدثين 265؛ جامع الرواة 2/ 329؛ مجمع الرجال 6/ 258؛ تنقيح المقال 3/ 317 - 316؛ لسان الميزان 3/ 86؛ قاموس الرجال 9/ 412 و معجم رجال الحديث 20/ 54 - 52.).

2. تاريخ بغداد 14/ 141؛ الجرح و التعديل (مقدمه) 235؛ تاريخ الاسلام 13/ 468؛ رجال نجاشي ش 1196 و الانساب 4/ 519.

3. نك: طبقات الفقهاء 85؛ المعارف 624؛ الجرح والتعديل (مقدمه) 250؛ حلية الاولياء 8/ 381؛ قاموس الرجال 9/ 412؛ الأعلاق النفسية 197؛ الاستيعاب 3/ 1117 و الجواهر المضيئة 2/ 212.

4. الجرح و التعديل (مقدمه) 249؛ تهذيب التهذيب 11/ 217؛ كتاب الثقات 7/ 611 و لسان الميزان 3/ 86.

5. تاريخ الاسلام 13/ 470 و 471.

6. سير اعلام النبلاء 9/ 183.

7. تهذيب الكمال 5/ 76 و 77.

8. سير اعلام النبلاء 6/ 256.

9. تهذيب الكمال 31/ 340؛ ميزان الاعتدال 4/ 379 - 380؛ رجال نجاشي ش 1196؛ خلاصة الاقوال 265؛ معجم رجال الحديث 20/ 52 - 54؛ جامع الرواة 2/ 329و مجمع الرجال 6/ 258.

10. تفسير قمي 2/ 344 و كتاب الخصال 1/ 65.

11. حلية الاولياء 8/ 386.

12. حلية الاولياء 8/ 382.

13. كتاب الثقات 7/ 611؛ الطبقات الكبري 7/ 293و تاريخ خليفه 384.

/ 160