عبيداللّه بن موسي بن ابي المختار.
190عبيداللّه بن موسي بن ابي المختار.(پس از 120 - 213 ه . ق).كنيه: ابومحمّد.نسب: عَبْسي.لقب: كوفي.طبقه: نهم.وي پس از سال 120 ه . ق . به دنيا آمد. در كوفه ساكن بود و با قبيله پرجمعيت (عَبس) كه ساكن كوفه و داراي مسجدي در آن شهر بودند، ولاء حلف داشت؛ از اين رو به (عَبْسى) شهرت يافت.درباره نياي او اختلاف نظر وجود دارد. بسياري از رجاليون اهل سنّت جدّ وي را (باذام) كنيه اش (ابوالمختار) دانسته اند، امّا طوسي و برخي عالمان شيعىِ پس از وى، جدّ عبيدالله را (موسى) و (ابوالمختار) را پدرِ جدِّ او دانسته اند.به هر تقدير، پدرش موسي از راويان حديث بود و عبيداللّه از راويان پدرش به شمار مي رود.و ي را كه فردي نيكومنظر بود، به زهد، صلاح و عبادت ستوده اند. عجلي كه معاصر او بود و با وي حشر و نشر داشت، او را چنين وصف كرده است: هرگز نديدم كه عبيدالله چشمان خود را به آسمان بدوزد و سر خود را بالا آوَرَد، هم چنان كه هرگز خندان ديده نشد.او به تشيّع و رافضي بودن شهرت داشت و احاديثي كه گواه بر گرايش هاي اعتقادي اش بود، روايت مي كرد. به همين علّت، احمد بن حنبل راويان حديث را از رفتن نزد وي و گرفتن حديث از او باز مي داشت، زيرا او را فردي غالي مي دانست (1) و همو از يحيي بن معين خواست تا از او حديث نقل نكند. (2) .بنا به نقل ذهبى، عبيداللّه چنان در تشيّع خود راسخ بود كه به آن ها كه (معاويه) نام داشتند، اجازه نمي داد تا وارد خانه اش شوند و از او حديث بشنوند. (3) .ذهبي وي را از بزرگان دانش مندان شيعي دانسته وابن عماد حنبلي او را در فقه، حديث و قرآن امام خوانده است.و ي علم قرائت را ازكساني چون: حمزه زيّات، علي بن صالح و عيسي بن عمر فرا گرفت و در اين علم سرآمد شد و در مسجد خويش در كوفه آن را تدريس مي كرد و خود قرآن را با آهنگي حزين مي خواند.و ي در علم حديث نيز بر هم گنان خود برتري يافت و سرآمد شد و بيش ترين حديث را از اسرائيل بن يونس نقل كرد و احمد بن يوسف سلمي سي هزار حديث از او شنيد و نوشت.و ي كه از مشايخ بزرگ بخاري بود، (4) اوّلين كسي است كه در كوفه به ترتيبِ نام صحابيان، مسند نگاشت. (5) .طبقه و منزلت روايي عبيداللّه .
عموم رجاليون اهل سنّت مانند: ابن حجر، ابن حبّان، ابن معين، ابو حاتم، عجلي و ابن سعد او را كه از طبقه نهم راويان است، توثيق كرده اند و افراد انگشت شماري همچون احمد بن حنبل و عقيلي كه او را ضعيف شمرده اند، بيش تر نظر به جنبه هاي اعتقادي او داشته اند تا شخصيّت روايي اش.شيخ طوسي وي را در شمار صحابيان امام صادق (ع)برشمرده است و شگفت آن كه رجاليون شيعي چندان به شرح حال وي كه حدّاقل به دليل شيعه بودن اش از گزند سخنانِ برخي از دانش مندان اهل سنّت در امان نمانده است، نپرداخته اند!.و ي از كساني چون: اسرائيل بن يونس، زكريّا بن ابي زائره، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، اعمش، شعبة بن حجّاج، عبدالاعلي بن اعين، اوزاعى، ابن جريج، معروف بن خَرَّبوذ، پدرش موسي و ديگران نقل حديث كرده است وكساني چون: بخارى، ابن معين، احمد بن حنبل (6) ، عجلى، اسحاق بن راهويه، ابوحاتم رازى، ابن سعد (كاتب واقدى) و محمّد بن يحياي ذُهلي كه همگي از دانش مندان برجسته اهل سنت اند، از او نقل روايت كرده اند.احاديث وي كه به گفته ابن سعد فردي كثير الحديث بوده است، در صحاح ستّه و نيز در كافى، تهذيب، استبصار، كامل الزيارات و تفسير قمي نقل شده است. (7) .بخاري 27 حديث از او نقل كرده است علامه اميني وي را در شمار دانش مندان راوي حديث غدير پس از عصر صحابيان و تابعيان، نام برده است. (8) .و ي در روزگار مأمون به سال 213 ه . ق. در كوفه درگذشت. (9) .منابع ديگر
تا ريخ الثقات 319؛ المعارف 519، 532 و 624؛ الجرح و التعديل 2/ ق 2/ 334؛ كتاب الثقات 7/ 152؛ رجال طوسي 229؛ الانساب 4/ 140 و 141؛ اللباب في تهذيب الانساب 2/ 315؛ تهذيب الكمال 19/ 164؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 353؛ تاريخ الاسلام 15/ 283؛ تهذيب التهذيب 7/ 50؛ تقريب التهذيب 1/ 539؛ منهج المقال 218؛ مجمع الرجال 4/ 126؛ شذرات الذهب 1/ ج 2/ 29؛ جامع الرواة 1/ 530؛ تنقيح المقال 2/ 241؛ الغدير 93/ 3؛ قاموس الرجال 6/ 232 (چاپ قديم).1. كتاب الضعفاء الكبير 3/ 127.2. خطيب بغدادي در اين باره داستاني شنيدني نقل كرده است كه به اختصار، آن را نقل مي كنيم: ابو زكريّا غلام ابن ابي حيثمه نقل كرده است كه: يحيي بن معين نماز ظهر را خوانده بود كه فرستاده احمد بن حنبل نزد وي آمد و گفت: برادرت احمد به تو سلام مي رساند و مي گويد: از عبيد اللّه زياد حديث نقل مي كني در حالي كه هر دوي ما شنيديم كه وي به معاويه بد مي گويد، لذا من نقل حديث او را ترك كردم. يحيي بن معين سر بلند كرد و به فرستاده احمد پاسخ داد: سلام مرا به احمد برسان و بگو: من و تو هر دو شنيديم كه عبدالرزّاق به عثمان بد مي گويد، پس نقل حديث او را نيز ترك كن، زيرا عثمان از معاويه برتر است. (تاريخ بغداد 14/ 427).3. سير اعلام النبلاء 9/ 556.4. ميزان الاعتدال 3/ 16.5. سير اعلام النبلاء 9/ 554.6. البتّه روايات احمد بن حنبل از او - به دليلي كه پيش تر بدان اشاره كرديم - اندك است.7. نك: رجال صحيح بخاري 1/ 468؛ رجال صحيح مسلم 2/ 17 و معجم رجال الحديث 11/ 85 و 86.8. الغدير 1/ 84.9. الطبقات الكبري 6/ 400؛ تاريخ خليفه 390و كتاب التاريخ الكبير 5/ 401 .