هشام بن عروة بن زبير.
264هشام بن عروة بن زبير.(61 - 146 ه . ق).كنيه: ابوعبدالله، ابومنذر، ابوبكر.نسب: قرشى، اسدى، زبيري.لقب: مدنى، مديني.طبقه: پنجم.هشام از طرف پدر، منسوب به خاندان زبير بن عوام است. در سال 61 ه . ق . هم زمان با شهادت امام حسين بن علي (ع)از كنيزي به نام صافيه خراساني در مدينه ولادت يافت. همسرش فاطمه دخترِ عمويش منذر بن زبير است. احتمالاً دو تن از پسران هشام به نام هاي زبير و عروة از اين همسر زاده شده اند. (1) .از برادران هشام مي توان محمد، زبير، عثمان، عمر و عبدالله را نام برد كه هشام از عبد الله و عثمان روايت دارد. (2) .و ي در حدود ده سالگي به مكّه رفت و عبدالله بن عمر را در مروه ملاقات كرد.احتمالاً در همين سفر بود كه شاهد خطبه جمعه عبدالله بن زبير و نيز محاصره وي در مسجد الحرام بود. هشام مي گويد: ابن زبير را ديدم كه با منجنيق سنگ باران مي شد. اين جريان در سال 72 ه . ق . اتفاق افتاد. (3) .او يك بار به بصره و سه بار به كوفه رفته است.كثرت روايات او در كوفه و نيز تدليس و خلطي كه در اين روايات به عمل آورد، بعدها مورد نقد كساني چون: مالك، ابوالحسن بن قطّان و يعقوب ابن شيبه قرار گرفت. (4) .ظاهراً آخرين سفر او به كوفه هم زمان با اتمام بناي بغداد در سال 149 ه . ق . روي داده است، (5) كه از آن جا بلا فاصله به بغداد رفته و ابو جعفر منصور دوانيقي را ملاقات كرده است. هشام خواست دستان خليفه را ببوسد، اما خليفه نگذاشت و گفت: ما چنين كاري را نمي پسنديم و تو گرامي تر از آن هستي كه چنين كنى.هشام از خليفه مي خواهد كه وام صدهزار درهمي او را ادا كند و خليفه پس از اندك ملامتى، يك دهم نياز او را بر طرف مي كند. هم چنين نوشته اند كه: پدر منصور (محمّد بن علي بن عبداللّه بن عباس) وصيت خود را به هشام سپرد. (6) .طبقه و منزلت روايي هشام بن عروه .
هشام يكي از فقيهانِ حافظِ حديث و از طبقه پنجم است كه اختلافي در توثيق او به نظر نمي رسد، امّا شيخ طوسي كه او را از اصحاب امام صادق (ع)خوانده درباره جرح و تعديلِ وي سكوت كرده است.روايات مسند او به چهارصد و به قولى، به هزار مورد مي رسد كه شماري از آن ها در منابع روايي و تاريخي اهل سنت و شيعه نقل شده است. عجلي تصريح مي كند: هشام، كتاب هايي داشته است. (7) او در اين روايات، از كساني چون: پدرش عروه، عمويش، عبداللّه بن زبير دو برادرش عبدالله و عثمان، عباد بن عبدالله بن زبير، يحيي بن عبّاد بن عبدالله، همسرش فاطمه دختر منذر بن زبير، صالح بن ابي صالح، محمد بن مسلم بن شهاب زهرى، وهب بن كيسان، ابو سلمة بن عبدالرحمن بن عوف و محمد بن علي بن عبدالله بن عبّاس نقل حديث كرده است. او با اين كه صحابياني چون: عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله و انس بن مالك را ديده، اما چيزي از آن ها استماع و نقل نكرده است، بنابر اين از طبقه آخر تابعين به شمار مي رود. كساني چون: مالك بن انس، ابن جريح، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، عبدالله بن مبارك، حماد بن زيد و يحيي بن سعيد قطّان از وي روايت كرده اند. (8) .همان طور كه پيش از اين اشاره كرديم، كثرت روايات او در كوفه همراه با تساهل وبي دقّتي در اسناد آن ها، سبب شد تا كساني چون: يعقوب بن شيبه، مالك بن انس و يحيي بن سعيد قطّان بر وي خرده بگيرند و او را به اختلاط و تدليس متهم كنند. همين طور ابن حجر به تدليس وي در روايت تصريح كرده است. ذهبي تلاش كرده تا چنين تساهلي را امري طبيعي براي هر حافظ حديثي تلقي كند، لذا مي نويسد: حافظه اش در اواخر عمر كاهش يافت، اما هيچ گاه دچار خلط و تغيير نشد و چنين چيزي براي كساني چون: مالك، شعبه، وكيع و ديگر راويان موثق حديث نيز اتفاق مي افتاد. (9) .او در رشته هاي گوناگونِ علوم روايت كرده است از آن جمله اين روايت كه پيامبر(ص) فرمود: (اين چنين نيست كه خداوند، دانش را از مردم بگيرد، اما آن را با مرگ عالمان از ميان مي برد، تا آن جا كه مردم، جاهلان را بزرگ و مهتر خود پنداشته و آن ها بدون علم و آگاهي براي مردم فتوا داده و سؤال هاي شان را پاسخ مي گويند در اين هنگام، هم خود به بيراهه مي روند وهم ديگران را گمراه مي كنند.) (10) .و ي سرانجام به سال 146 ه . ق . در 85 سالگي در بغداد وفات يافت و در قبرستان (خيزُران) دفن گرديد. (11) .منابع ديگر
تا ريخ خليفة بن خيّاط 276 و 342؛ كتاب التاريخ الكبير 8/ 193؛ التاريخ الصغير 1/ 57 و 2/ 85؛ تاريخ الثقات 459؛ فتوح البلدان 14، 18 و 19؛ الجرح والتعديل 4/ ق 2/ 63؛ كتاب الثقات 5/ 502؛ سنن دارقطني 4/ 240؛ رجال طوسي 329؛ تاريخ بغداد 14/ 37؛ تهذيب الاسماء واللغات 2/ ح 2/ 138؛ وفيات الاعيان 6/ 80؛ تذكرة الحفاظ 1/ 144؛ البداية والنهاية 10/ 103؛ 48/ 11؛ جامع الرواة 2/ 317؛ معجم رجال الحديث 19/ 306؛ قاموس الرجال 9/ 362 (چاپ قديم).1. جمهرة انساب العرب 124؛ كتاب الثقات 5/ 502؛ الطبقات الكبري 7/ 321؛ تاريخ بغداد 14/ 37 و سير اعلام النبلاء 6/ 34.2. همان مدارك.3. كتاب المقفي الكبير 4/ 377 و تاريخ بغداد 14/ 37.4. تاريخ بغداد 14/ 40 و سير اعلام النبلاء 6/ 35.5. نك: تاريخ طبري 7/ 460.6. الطبقات الكبري 7/ 321؛ تاريخ بغداد 14/ 39؛ ميزان الاعتدال 4/ 302 و سير اعلام النبلاء 6/ 44 - 45.7. نك: صحيح بخاري 1/ 4؛ صحيح مسلم ح 2676؛ سنن ترمذى، ح 2790؛ الغارات 1/ 220 - 223؛ كتاب الخصال 2/ 340 و 498؛ مناقب آل ابي طالب 3/ 383 سير اعلام النبلاء 6/ 47؛ تهذيب التهذيب 11/ 48 و تاريخ الثقات 459.8. تهذيب الكمال 30/ 232 - 235؛ تهذيب التهذيب 11/ 48؛ سير اعلام النبلاء 6/ 35؛ رجال صحيح مسلم 2/ 318 و رجال صحيح بخاري 2/ 770.9. تاريخ بغداد 14/ 40؛ ميزان الاعتدال 4/ 301 و تقريب التهذيب 2/ 319.10. صحيح البخاري 1/ ح 41؛ صحيح مسلم، ح 2676؛ سنن ترمذى، ح 2790 و سير اعلام النبلاء 6/ 35.11. الطبقات الكبري 7/ 321؛ تهذيب التهذيب 11/ 51 و شذرات الذهب 1/ ق 1/ 218.