فُضَيْل بن عِياض بن مسعود. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فُضَيْل بن عِياض بن مسعود.

218فُضَيْل بن عِياض بن مسعود.

( - 187 ه . ق).

كنيه: ابوعلي.

نسب: تميمى، يَربوعي.

لقب: مَرْوَزى، خراسانى، كوفى، زاهد.

طبقه: هشتم.

وي در سرزمين خراسان بزرگ، در شهر سمرقند به دنيا آمد و در اَبيورد، شهري ميان سرخسِ ايران ونَساي تركمنستان رشد كرد.

در جواني كه هنوز انساني بريده از خانواده و به دور از آنان بود و با راه زني در منطقه اي ميان ابيورد و سرخس روزگار سپري مي كرد، دل باخته دختري شد. از اين رو تاريكي شب را مغتنم شمرده، بر فراز ديوار خانه آن دختر شد تا به كام دل برسد كه نداي راز ونيازهاي شب زنده داري را شنيد كه مي خواند: (أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ... (1) ؛ آيا آن هنگام فرا نرسيده است كه دل هاي اهل ايمان به ياد خدا فروتن شود!).

فُضيل به خود آمد و چنين انديشيد كه گويا اين آيه مخاطبي جز او ندارد. بر خود لرزيد و گفت: چرا، خدايا! آن زمان فرا رسيده است و ... بازگشت....

بدين ترتيب انساني غرقه در مرداب گناه كه مي رفت تا ننگي ديگر بر سياه كاري هاي خود بيفزايد، توفيق يافت تا كلام خدا را با گوش جان بشنود و آن گونه به تهذيب و پيراستن پيدا و پنهانِ خود بپردازد، لذا از آن پس برگذشته خود مي گريست و دركنج عزلت، به بندگي خدا، تلاوت قرآن و راز و نياز شبانه مي پرداخت، به اين اميد كه در شمار پاكان درآيد و اين چنين بود كه او را نمونه بارز توبه و انابه خواندند و درباره وي سخن ها گفتند.و ي در جوانى (2) وارد كوفه شد و در آن شهر حديث شنيد ونوشت. نجاشي او را داراي نسخه و كتابي از روايت هاي امام صادق (ع)مي داند، امّا شيخ طوسي از ذكر آن در فهرست خود غفلت كرده است.

طبقه و منزلت روايي فضيل .

رجاليون اهل سنّت متفقاً او را - كه از راويان طبقه هشتم است - معتبر دانسته اند؛ برخي تصديق و گروهي ديگر توثيق اش كرده اند. كه از اين جمع مي توان از افرادي چون: ابن سعد، عجلى، ابوحاتم، ابن حبّان، نسائى، دارقطنى، ذهبي وابن حجر نام برد.

از ميان رجال شناسان شيعى، علامه حلي و ابن داوود نيز فضيل را توثيق كرده اند، اما او را در قسم دوم كتاب خود، در شمار افرادي كه بر آنان اعتماد ندارند نام برده اند! شيخ طوسي او را در شمار صحابيان امام صادق (ع)نام برده است.و ي از امام صادق (ع) سفيان ثورى، اعمش، محمّد بن اسحاق بن يسار، محمّد بن عَجْلان و ديگران روايت كرده است و بِشْرِ حافى، هارون الرشيد خليفه عبّاسى، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، عبداللّه بن مبارك، عبدالرحمن بن مهدي بصرى، شافعى، يحيي بن سعيد قطّان و بسياري ديگر، از او روايت كرده اند.

همه نويسندگان صحاح اهل سنّت جز ابن ماجه و نيز نويسندگان الكافى، تفسير قمّي و من لايحضره الفقيه احاديث او را - كه به گفته ابن سعد و ابن حجر، فردي كثير الروايه بوده است - ثبت كرده اند. (3) .و ي از امام صادق (ع)روايت كرده است كه فرمود: (همانا مؤمن غبطه مي خورد، امّا حسد نمي ورزد، بر خلاف انسان دورو كه حسد مي ورزد و غبطه نمي خورد. (4) .

فضيل به منظور عبادت، به مكّه هجرت كرد و سرانجام در روزگار هارون الرشيد و در هشتاد وچند سالگى، در روز اول و به نقلي دهم ماه محرّمِ سال 187 ه . ق . درگذشت (5) و آرامگاه او مَزار مردم شد. ابن حبّان گفته است كه آن مَزار را در مكّه بارها زيارت كرده است.

منابع ديگر

تا ريخ الثقات 384؛ الجرح و التعديل 3/ ق 2/ 73؛ كتاب الثقات 7/ 315؛ رجال صحيح البخاري 2/ 608؛ رجال صحيح مسلم 2/ 134؛ حلية الاولياء 8/ 84؛ الكامل في ضعفاء الرجال 6/ 189؛ رجال نجاشي / ش 845؛ رجال طوسي 271؛ خلاصة الاقوال 246؛ رجال ابن داوود 493؛ تهذيب الكمال 23/ 281؛ سير اعلام النبلاء 8/ 421؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 245؛ العبر في خبر من غبر 1/ 231؛ ميزان الاعتدال 3/ 361؛ تاريخ الاسلام 12/ 331؛ تهذيب التهذيب 8/ 294؛ تقريب التهذيب 2/ 113؛ منهج المقال 262؛ مجمع الرجال 5/ 35؛ شذرات الذهب 1/ ق 1/ 316؛ جامع الرواة 2/ 10؛ تنقيح المقال 2/ 14؛ معجم رجال الحديث 13/ 331؛ قاموس الرجال 7/ 341 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 6/ 223.

1. حديد، آيه 16.

2. ابن سعد ورود او به شهر كوفه را در سال هاي پيري اش دانسته است.

3. تفسير قمي 1/ 200؛ الكافي 4/ 290 ح 3؛ من لا يحضره الفقيه 2/ 292/ ح 1444 و صحيح بخاري 6/ 2692/ ح 6962.

4. الكافي 2/ 307.

5. الطبقات الكبري 5/ 500؛ تاريخ خليفه 375و كتاب التاريخ الكبير 7/ 123 .

/ 160