عثمان بن حُنَيف بن واهب. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عثمان بن حُنَيف بن واهب.

193عثمان بن حُنَيف بن واهب.

( - پس از 41 ه . ق).

كنيه: ابوعبدالله، ابو عمرو.

نسب: اوسي.

لقب: مدنى، انصارى، كوفي.

طبقه: صحابي.

تاريخ ولادت عثمان چون ديگر ابعاد زندگي وي به خوبي روشن نيست. همين قدر مي دانيم كه او برادر سهل بن حنيف (يكي از صحابه بزرگ پيامبر واز ياران صديق امام علي (ع)واز راويان حديث) است. يكي ديگر از برادران وي را عَبّاد بن حنيف ياد كرده اند (1) كه مجهول الحال و ناشناخته است. براي وي چهار فرزند به نام هاى: عبدالله، براء، حارثه و محمّد ذكر كرده اند كه آنان نيز مجهول الحال اند.

او يكي از ياران (انصار) ديرينِ پيامبر(ص) و از قبيله معروف اوس است كه غزوه احد وبه قولي بدر وغزَوات ديگر را با پيامبر(ص) درك كرده است.

پس از رحلت پيامبر(ص) از نادرترين صحابه اي است كه از (مِنهاج) مستقيم سنّت به كنار نرفت و امامت علي بن ابي طالب (ع)را پذيرفت.

در عينِ حال يكي از مؤثّرترين كارگزاران دولت اسلامي در زمان خليفه دوم بود و در پرتو كارداني وامانت داري اش، پشتوانه عظيم مالىِ حكومت بود.

با فتح عراق و بركناري سعد بن ابي وقّاص، او و حذيفة بن يمان از سوي عمر بن خطاب، مأمور تقسيم و نظارت بر كشت و كار و خراج زمين هاي عراق شدند؛ حذيفه، سرپرستي زمين هاي پيرامون دجله وعثمان، اراضي اطرافِ فرات را به عهده گرفتند.

ذهبى، دستورالعمل وعهدنامه خليفه مبني بر نحوه تقسيم اراضي و تعيين خراج آن ها ونحوه توزيع درآمد و مصرف خراج را به تفصيل آورده و مي نويسد: عثمان، از درآمد اين اراضي هزاران درهم، به بيت المال وخزانه دولت فرستاد تا آن جا كه خليفه سوگند ياد كرد: اگر خدا مرا سلامت بدارد، پيرزن محتاجي در عراق نخواهد ماند. (2) .

او در جريان سفر حج خليفه در سال 21ه.ق. نيز متولي امور خراج و درآمد دولت بود و نيز از ناحيه خليفه تصدي امور بيت المال به ابن مسعود سپرده شد.

روزي در مسجد و در ميان جمعي از مردم، بين عثمان وخليفه در موردي گفت وگو ومشاجره لفظي بالا گرفت. عمر مشتي شن برداشت وبه سر عثمان زد . سر و صورت عثمان مجروح و خون بر محاسن اش جاري شد. عمر از اين ماجرا متأثر شد و گفت: صورت خود را پاك كن.

عثمان گفت: اي اميرمؤمنان! نگران نباش. به خدا سوگند، من در حوزه امارتم بيش از آن چه تو انجام دادى، مرتكب شده ام. خليفه از بردباري عثمان در شگفت شد و از اين روى، به نيكىِ در حقّ او افزود. (3) .

از اين كه امام علي بن ابي طالب (ع)پس از رسيدن به خلافت، همه كارگزاران خليفه سوم - جز ابو موسي اشعري - را بركنار كرد، معلوم مي شود هيچ يك از ياران و خواصّ آن حضرت، از جمله عثمان بن حنيف در زمان خلافت عثمان بن عفّان (35-24ه.ق.) متصدّي كاري در دولت نبوده اند. بنابراين، نخستين دوره ظهور اجتماعي وسياسي عثمان پس از روزگار خليفه دوم، عصر خلافت امام علي (ع)است. او اولين والي بصره در دولت علوي بود و در فتنه اصحاب جمل، آسيب سختي ديد. آنان فرستادگان عثمان از جمله حكيم بن جبله ومجاشع بن مسعود صحابي را در (زابوقه) از نواحي بصره كشتند. و با آن كه معاهده ترك مخاصمه تا آمدن علي (ع)به بصره را امضا كرده بودند، آن را نقض كرده، وبه بيت المال يورش بردند، نگهبانان آن را كه حدود پنجاه تن بودند به قتل رساندند و بيت المال را غارت كردند. آن گاه نزد عثمان بن حنيف آمده وبه جاي كشتن وى (4) به كندن موي سر، صورت، ابروها و مژه هاي وي بسنده كردند.

او از بصره خارج شد و امير مؤمنان را در راه ملاقات كرد و با حالت گريه گفت: شما را با سيماي پيران ملاقات كرده وجدا شدم، اينك در چهره نوجوانان نزدت بازگشتم. امام سه بار فرمود: (انا لله و انا اليه راجعون). (5) .

يكي ديگر از يادگارهاي دوران كارگزاري وي در بصره، نامه غرّا و بسيار حكيمانه اميرمؤمنان (ع)به وي است. آن حضرت در اين نامه، ضمن نكوهش وي به سبب پذيرش دعوت يكي از ثروتمندان بصره و پس از بازگويي شمّه اي از اوصافِ خود، در حقيقت وظايف حاكمان اسلامي را بازگو نمود و در آخر، عثمان را به تقواي الهي فرا خواند. (6) .

طبقه ومنزلت روايي عثمان.

او از طبقه صحابه پيامبر(ص) و از ياران امام علي بن ابي طالب (ع)است. جلالت و منزلت والاي اين صحابىِ فاضل وكاردان عربى، نزد ارباب حديث و رجاليون سنّي وشيعي روشن است. او در روايات وكتب رجالي شيعى، به عنوان نخستين گروندگان به علي (ع)و از سپاهيان (شرطة الخميس) آن حضرت كه با وي بر سر جان پيمان بستند، به شمار مي رود. (7) .

از او روايات اندكي آن هم از پيامبر(ص) نقل شده است و كساني چون: ابو امامة، اسعد بن سهل بن حنيف، عبيدالله بن عبدالله بن عتبه و عمارة بن خزيمه از وي نقل كرده اند.

احمد بن حنبل با سه سند و نسائى، ابن ماجه و ترمذي با اسناد خود از وي نقل كرده اند: مردي از ناحيه چشم آسيب ديده و نابينا شده بود، نزد پيامبر خدا(ص) آمد و درخواست دعا كرد.

آن حضرت فرمود: مي خواهي الآن دعا كنم يا آن را تأخير بيندازم كه در آن خيري است.

گفت: الآن دعا كنيد. پيامبر(ص) فرمود: وضويي نيكو بساز؛ دو ركعت نماز بگزار و پس از نماز بگو: (اَللّهُمَّ اِنّي اَتَوَجّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نبِىِّ الرَّحْمَة يا مُحَمّدُ اِنّي تَوَجَّهتُ بِكَ اِلي رَبّي في حاجَتي هذِهِ، فَتُقْضي لىَ اَللّهُمَّ شَفِّعْهُ فىّ؛ خدايا به آبروي پيامبرت، كه پيامبر رحمت است، به سوي تو روي مي آورم. اي محمد! من به واسطه تو، به سوي پروردگارم در اين حاجت، روي آوردم تا حاجت روا شوم؛ خدايا، او را يار و شفيع من بگردان. (8) .

او پس از فتنه جمل به كوفه آمد و تا پايان عمر در آن جا سكونت گزيد.تا ريخ نگاران به سال درگذشت او تصريح نكرده اند و تنها به اين نكته اشاره كرده اند كه وي خلافت معاويه را درك كرد و ذهبي نيز او را در شمار درگذشتگان بين سال 41 - 50ه.ق. آورده است. (9) .

منابع ديگر

المعارف 208؛ تاريخ طبري 11/ 535.؛ تاريخ الثقات 327؛ الجرح والتعديل 3/ ق 1/ 146؛ كتاب الثقات 3/ 261؛ نهج البلاغة 416/ نامه 45؛ رجال طوسي 47؛ تاريخ بغداد 1/ 179؛ التحرير الطاووسي 422/ ش 301؛ رجال ابن داوود 233؛ خلاصة الاقوال 125؛ تهذيب الاسماء واللغات، ق 1/ ج 1/ 320؛ سير اعلام النبلاء 2/ 320؛ تهذيب التهذيب 7/ 112؛ تقريب التهذيب 2/ 7؛ الاصابة 4/ 220؛ جامع الرواة 1/ 532؛ منهج المقال 219؛ تنقيح المقال 2/ 245؛ معجم رجال الحديث 11/ 106؛ قاموس الرجال 6/ 243 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 5/ 213.

1. تاريخ الصحابه 172.

2. تاريخ الاسلام 3/ 322 و نك: تاريخ بغداد 1/ 180.

3. تاريخ الاسلام 4/ 80 و مجمع الزوايد 9/ 371.

4. آنان از خشم انصار در مدينه، بر خويشان خود ترسيده و دست از كشتن وي كشيدند (البدء والتاريخ 5/ 212).

5. درباره داستان اصحاب جمل نك: تاريخ طبري 4/ 467 - 477؛ تاريخ خليفه 135؛ تاريخ يعقوبي 2/ 77 - 80؛ كتاب الجمل 149 - 157؛ تاريخ الاسلام 3/ 483 و الدرجات الرفيعة 381 - 388.

6. صبحي صالح، نهج البلاغه 416/ نامه 45.

7. رجال برقي 4 و اختيار معرفة الرجال / ش 78.

8. مسند احمد بن حنبل 4/ 138؛ تهذيب الكمال 19/ 358؛ اسد الغابة 3/ 371؛ صحيح ترمذي 5/ 565 (ح 3578) و سنن ابن ماجه 1/ ح 1385.

9. در اين باره ر.ك: كتاب الثقات 3/ 261؛ تاريخ الصحابه 172؛ تاريخ بغداد 1/ 180و تاريخ الاسلام 4/ 80.

/ 160