عمرو بن مُرّة بن عَبْس.
214عمرو بن مُرّة بن عَبْس.( - پس از 59 ه . ق).كنيه: ابو طلحه، ابو مريم.نسب: جُهني.لقب: اسدي.طبقه: صحابي.وي منسوب به قبيله جُهنيّة از عشيره بزرگ (قُضاعه) يمن است كه گروهي از آنان در كوفه و گروهي نيز در بصره ساكن شدند. (1) برخي او را (اسدى) و (ازدى) نيز ناميده اند. (2) .عمرو از كساني است كه با شنيدن بعثت خاتم پيامبران در مكّه نزد آن حضرت شتافت و با تصديق نبوّت رسول خدا(ص) به دين اسلام گرويد. او داستان اسلام آوردن خود را چنين روايت مي كند: در عصر جاهلي به همراه گروهي از خويشانم جهت زيارت خانه خدا به مكّه سفر كرديم. در ميان راه خواب مرا در ربود؛ در خواب ديدم نوري از مكّه ظاهر گشت و نخلستان هاي مدينه را روشن كرد و صدايي به گوش رسيد كه (تاريكي رفت و روشني پديدار شد و خاتم پيامبران مبعوث گرديده.) بار ديگر درخششي پيدا شد كه قصرهاي حيره و مدائِن را كاملاً مشاهد كردم و ندايي شنيدم كه (حق آمد و باطل از ميان رخت بر بست). بيدار شدم و به همراهان خبر دادم كه به زودي در مكّه حادثه بزرگي روي خواهد داد. ديري نگذشت كه خبر بعثت پيامبر(ص) را شنيدم. بت ها را شكسته و دوباره به مكّه بازگشته، خدمت آن حضرت رسيدم.او فرمود: (منم پيامبري كه بر همه بندگان خدا مبعوث شده ام، آنان را به دين اسلام، محترم شمردن جان انسان ها، نيكي به خويشاوندان، عبادت پروردگار يكتا، به دور ريختن بت ها، زيارت خانه خدا و روزه ماه رمضان دعوت مي كنم. پس كسي كه اجابت كند اهل بهشت و آن كه نافرماني نمايد اهل دوزخ است.).عمرو مي گويد: من شهادتين گفته و از آن حضرت خواستم تا مرا از جانب خود براي دعوت به اسلام به سوي قبيله ام اعزام كند .... قبيله ام را به اسلام فرا خواندم و جز يك نفر همه آنان ايمان آورده و مسلمان شدند. (3) .و ي پس از آن در شمار ياران پيامبر(ص) قرار گرفت، در اكثر غزوات آن حضرت حضور داشت.در زمان خلافت عمر بن خطاب در واقعه (جلُولاء) (4) از فرماندهان سپاه اسلام بود.عمرو در شهرهاي مصر و فلسطين سكونت كرد و در زمان زمام داري معاوية بن ابي سفيان در دمشق نزد وي آمد و او را با حديثي از پيامبر(ص) كه ذكر خواهد شد، موعظه كرد. (5) .در هواي سرد زمستان سال 59 ه . ق . از ناحيه معاويه به منظور جنگ با روميان عازم روم شد. (6) .طبقه و منزلت روايي عمرو.
و ي از طبقه صحابه و از راويان پيامبر گرامى (ص)است. كساني چون: حُجر بن مالك - كندي - بسيرة بن معبد، عبدالرّحمن بن غازى، عيسي بن طلحه، مضرَّس بن عثمان، ابوالحسن جزري از او روايت كرده اند . رجاليّون اهل سنّت او را به جهت صحابي بودن توثيق نموده اند، امّا دانشمندان شيعي درباره جرح يا تعديل او سخن نگفته اند. روايات او در كتاب هايي چون: سنن ترمذى، مسند احمد و تفسير عيّاشي آمده است. او حديثي نزد معاويه روايت كرد كه حضرت رسول ْ فرمود: (هيچ رهبر يا والىِ قومي درِ خانه اش را به روي دوستان، نيازمندان و تهي دستان نمي بندد مگر آن كه خداوند درهاي آسمان را به روي او خواهد بست. (7) .و ي از راويان حديث غدير است. (8) .او بعد از سال 59 ه . ق . در زمان فرمان روايي معاويه يا عبدالملك بن مروان درگذشت. (9) .منابع ديگر
تا ريخ طبري 4/ 24؛ الطبقات الكبري 4/ 347 و 7/ 412؛ المعجم الكبير 17/ 45؛ الكامل في التّاريخ 3/ 521؛ تهذيب الكمال 22/ 237؛ تهذيب التهذيب 8/ 103؛ تقريب التهذيب 2/ 79؛ كنز العمّال 6/ 33؛ بحار الانوار 7/ 146 و 18/ 103؛ مستدركات علم رجال الحديث 6/ 61.1. الانساب 2/ 134 و اللباب 3/ 43.2. الاستيعاب 3/ 1200.3. كنز الفوائد 1/ 209 ونك: التاريخ الكبير 6/ 308 والمعرفة والتاريخ 1/ 333.4. از نواحي بين النهرين در هفت فرسخي خانقين در مسير خراسان است، گويند شمار كشته شدگان ايراني اين واقعه، به صد هزار نفر مي رسيده است (معجم البلدان 2/ 156).5. اسد الغابة، 4/ 131؛ الاصابة، 5/ 16.6. تاريخ طبري 5/ 315.7. مسند احمد 4/ 231؛ الجامع الصحيح، 3/ 619. و در باره حديث ديگر او نك: تفسير عياشي 2/ 247.8. الغدير 1/ 59.9. الاستيعاب 3/ 1200و الاصابة 5/ 16.