خاطرات از حج بین سال های 1000 تا 1200 هـ . ش.

رسول جعفریان، یوسف ناگوا چانگ، محمد آصف فکرت؛ ترجمه: رضا مراد زاده

نسخه متنی -صفحه : 6/ 5
نمايش فراداده

تحقيق و بررسي متن تاريخي «يادداشت هاي سفر به خانه خدا» (2)

تحقيق: حاج يوسف ناگوا چانگ / ترجمه: رضا مرادزاده

بخش نخست اين سفرنامه در شماره پيشين (37) از نظر شما گذشت. همانگونه كه ملاحظه كرديد، نويسنده كتاب «يادداشت هاي سفر به خانه خدا» از مسلمانان كشور چين و پيرو اهل سنّت است. بديهي است مناسك و احكامي كه در بخش هايي از سفرنامه آمده طبق فتاواي اهل سنّت مي باشد.

حجر الأسود:

در كتاب «آداب و احكام دين آسماني»، نوشته آقاي حاج يوسف ناگواچانگ در توصيف «حجر الاسود» آمده است: «در سمت جنوب كعبه، يك قطعه سنگ بزرگ قرار دارد. در ازاي آن يك «جانگ» است. ارتفاع آن از زمين سه «چي» و رنگ آن سياه است. از آسمان فرود آمده; از اين رو آن را «سنگ سياه» (حجر الأسود) مي نامند. به آن «سنگ آسماني» هم مي گويند. هر زائري كه وارد مسجد الحرام شود، بايد نخست حجر را استلام كند، تا نشان دهد كه ايمان وي مانند سنگ سخت و استوار است».

در «يادداشت هاي سفر به خانه خدا» نيز مي نويسد:

«حجر الأسود در گوشه كعبه نصب شده... اطراف آن با نقره و جواهر احاطه شده است. بزرگي آن به اندازه سر انسان است».

مقام ابراهيم:

جمله «آن سنگ به هنگام ترميم و تعمير كعبه، زير پاي ابراهيم بوده و بر روي آن ردّ پايي هست» با عبارت كتاب «تيئِن فانگ ديئن لي» (آداب و احكام دين آسماني) همخواني دارد كه مي گويد:

«آن مقام محل عبادت و خدمات برجسته ابراهيم(عليه السلام) پيامبر بزرگ بوده است. از كنار كعبه، درست بيست گام فاصله دارد. هر زائري كه طواف خانه را به پايان رساند، بايد پشت اين مقام نماز بخواند و دعا كند و خواسته هاي خود را بيان كند».

ديوار حطيم:

يوسف مافوچو ديوار حطيم را اين گونه توصيف مي كند:

«ديواري قديمي هم وجود دارد. شكل ديوار قديمي مانند كمان نيم دايره است. ارتفاع آن به سينه آدم مي رسد. مردم آن را حِجر اسماعيل مي نامند. بعضي مي گويند قبر او در آنجا است».

كتاب «آداب و احكام دين آسماني» نيز در وصف اين ديوار مي گويد:

«ديوار كهنه، محل خانه قديمي كعبه است. خانه قديمي كعبه چند برابر بزرگ تر از بناي جديد كعبه بوده است. پس از اين كه به سبب سيلاب زير آب و گِل پوشيده شد، حضرت ابراهيم(عليه السلام)مأموريت يافت آن را تجديد بنا كند، مصالح را گرد آورد و در جاي خود نصب كرد. پايه اساسي آن خانه قديمي هنوز وجود دارد; در قسمت شمال خانه جديد كعبه. كساني كه كعبه را طواف مي كنند، بايد از بيرون اين ديوار طواف كنند».

حجر اسماعيل(عليه السلام) در وسط مسجد الحرام قرار دارد، حضرت اسماعيل(عليه السلام) فرزند حضرت ابراهيم(عليه السلام) پيامبر بزرگ خدا بوده است. مراسم سالانه عيد قربان نيز بر اساس ماجرايي است كه ميان اسماعيل و ابراهيم(عليهما السلام) شكل گرفته است. علاوه بر اين، صفّه هايي براي پيروان ائمه چهارگانه اهل سنّت; حنفي، مالكي، حنبلي و شافعي وجود داشت. اين مطلب با جمله «براي هر يك از ائمه مذاهب كوشكي وجود دارد». در كتاب «جي لو لي پيئن» مطابقت دارد.

اخيراً «وانگ گن بائو»1 خبرنگار خبر گزاري شين هوا (چين نو) در گزارشي با عنوان «بازگشت حجاج از مكه»، كعبه را اين گونه توصيف مي كند:

«خانه آسماني مسجد بزرگ (حرم) در مكه اشاره به معبد طبيعي چهارگوش مرتفع و سر به آسمان كشيده اي است كه قطب عبادت و قبله نماز مسلمانان سراسر جهان محسوب مي شود. مسجد بزرگ را مسجد الحرام نيز مي نامند. بسيار وسيع و با شكوه است. وسعت آن پس از مرمّت و بازسازي و توسعه در دوره هاي مختلف، از سي هزار متر مربع به يكصد و شصت هزار متر مربع در زمان فعلي افزايش يافته است. سيصد هزار مسلمان همزمان مي توانند در آن نماز بخوانند. خانه كعبه در وسط صحن مسجد الحرام قرار دارد».

در راه مدينه منوّره:

«من به سبب گردش و ديدار از كوه ابي قبيس،مساجدومحل قبورصحابه و آثار قديمي و قبور تابعين و صلحا و علما، در مكه توقف و اقامت كردم، پس از فرا رسيدن موسم حج و به انجام رساندن مناسك حج، در آغاز ماهِ نخستِ هجري قمري، درِ كعبه را گشودند، جمعيت زيادي وارد آن شدند. در مجموع دو روز، از صبح تا غروب آفتاب، يك روز مردان داخل مي شدند، يك روز زنان داخل مي شدند. سال 1260 هجري، ماه دوازدهم در مشرق زمين (چين)، روز هشتم ماه نخست هجري براي زيارت به سوي مدينه حركت كردم. مدينه در شمال مكه قرار دارد، از راه زميني حدود دوازده منزل است، با استفاده از شتر. براي سفر دريايي از جده سوار كشتي شدم، پس از نُه روز به شهر «يانگ بول»2 رسيديم، چون باد موافق و مساعد نبود، و مسير راه دزد و شرور داشت، مأمور دولتي مانع شد و اجازه سفر نداد، من به «لابوغ»3 برگشتم. مجدداً از راه زميني از «بدر» عبور كردم، كه ميدان نبرد پيامبر با قريش، و محل هلاكت ابوجهل بود».

يوسف مافو چو پس از انجام اعمال و مناسك «حج»، در اواخر سال 1843 ميلادي به قصد زيارت آرامگاه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) رهسپار مدينه شد. در آغاز از طريق دريا عزيمت كرد، و از جده با كشتي به ينبع يا ينبوع (يانگ بول) رسيد، به سبب بدي شرايط آب و هوا، و وجود دزدان دريايي در مسير، ناگزير به رابغ (لابوغ) برگشت. با تغيير مسير از راه زميني حركت كرد، در مسير راه از ميدان قديمي و معروف «جنگ بدر» گذشت.

در سال 622 ميلادي، پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) به همراه عده كمي از يارانش به مدينه هجرت كرد. اين سال به عنوان مبدأ سال هجري قمري تعيين شد. در اين سفرنامه نيز در موارد متعددي از واژه «هجرت يا سال هجري» استفاده شده است.

در كتاب چيني «تيئن فانگ جي شنگ شي لو»4 (شرحي واقعي از زندگاني مقدس ترين چهره عربستان)، حديث زير از پيامبر(صلي الله عليه وآله) روايت شده است:

«در نوجواني به شتر چراني و اكنون نيز به پيامبري و تبليغ دين مشغولم، به مدينه هجرت كردم تا براي كيفر مشركان لشكر كشي كنم»

بدين ترتيب زمان استفاده از سلاح براي دفاع از خود و گسترش اسلام آغاز شد. در سال 624 ميلادي، مسلمانان در بدر با قريش نبرد كردند، مسلمانان پيروز شدند و سركرده قريش، ابوجهل، به هلاكت رسيد. به دنبال پيروزي در اين جنگ و كسب پيروزي هاي زياد و درخشان در نبردهاي ديگر، پيامبر شهر مكه را فتح كرد و قريش شهر را تسليم كرد و دين اسلام را پذيرفت و اين پيروزي پايه هاي وحدت و يكپارچگي جزيرة العرب را به وجود آورد.

«در هفدهمين روز از ماه اوّل ماه قمري بيست و چهارمين سال از فرمانروايي امپراتور دائو گوانگ به مدينه رسيدم. دومين ماه از سال هجري قمري است، آرامگاه زيباي پيامبر را زيارت و اداي احترام كردم. در ابتدا دانستم كه مقبره پيامبر در داخل عمارت و گنبد است، ستون هاي آن از سنگ مرمر است، ستون ها حدود يك «جانگ»5 و پنج «چي»6 از يكديگر فاصله دارند. در پهناي آن مجموعاً شانزده رديف قرار دارد، هر رديف داراي ده ستون است. در وسط دو مقام دارد، يكي شافعي و ديگر حنفي. قبله در سمت جنوب است، آرامگاه پيامبر در سمت چپ نمازگزاران است. محلّ اقامت من عينيه نام داشت، در جوار آرامگاه عبد الله پدر پيامبر قرار دارد».

كتاب «تيئن فانگ ديئن لي» (آداب و احكام دين آسماني) مي گويد:

«پيامبر بزرگ اسلام، محمد(صلي الله عليه وآله) آرامگاهي دارد. آرامگاه او در شهر مدينه است، دقيقاً سي صد لي از شمال مكه فاصله دارد، طول و عرض زمين آرامگاه بيست «لي»7 است. «مدينه درختان سرو و كاج و خرما دارد كه در محيط خشك رشد مي كنند و ميوه مي دهند، صف طبق هاي ميوه تمام نشدني است. بادهاي تند و شديد به اينجا كه مي رسد بند مي آيد. پرندگان در آسمان چرخش و گردش مي كنند. جانوران و حيوانات از نزديكي حرم عبور مي كنند ولي داخل محوطه حرم نمي شوند. ذرّه اي آلودگي و نجاست از خود رها نمي كنند. مقبره پيامبر از سنگ زمرّد طبيعي ساخته شده است. كنار مقبره شن و سنگ دارد. بر فراز آن گنبدي است كه منظره و دورنمايش جالب است. افرادي كه آرامگاه پيامبر را زيارت مي كنند مقداري از شن و سنگ آن را بر مي دارند و به همراه خود به وطن مي برند و آن را مثل يك گنج گرانبها محترم مي شمارند. گنبد و بالاسرِ مقبره اندكي روشن و درخشان است. روز و شب دسته هايي از ابرها نزديك مي شوند و مي روند، در فاصله اي بيش از صد «لي» قابل ديدن هستند. تاكنون وضع به همان منوال گذشته است. چهار هزار سرباز از آرامگاه حراست و پاسداري مي كنند. همه حاجيان پس از اين كه سه بار خانه خدا را طواف مي كنند و مناسك حج پايان مي يابد، بايد به زيارت آن بروند و در آن مكان دعا بخوانند و طلب خير كنند».

مطالبي كه در بالا از كتاب «آداب و احكام دين آسماني» درباره فاصله و مسافت مكه و مدينه و شگفتي هاي متعدد آرامگاه نبوي ذكر شد، شايعات و شنيده هاي محض است، در نتيجه به اندازه ديدني هاي شخص يوسف مافوچو كه آرامگاه نبوي را از نزديك زيارت و مشاهده كرده، قابل اعتماد و اطمينان نيستند.

حركت به سوي مصر:

«روز شانزدهم ربيع الأول هجري قمري، از مدينه خارج شدم. از راه خشكي سفر كردم، دقيقاً روز بيست و هشتم به مكه رسيدم. تا ماه هشتم (شعبان) هجري قمري در آنجا ماندم. من به همراه اسحاق از نوادگان پيامبر از مكه عازم سفر شدم (مرحله اي از سفر را با هم بوديم)، در ماه هفتم از تقويم شرق (چين)، روز بيست و يكم از ماه هشتم (شعبان) سال هجري قمري، براي سفر طولاني و دور دست به سوي «يي سي جوان بو»8 (استانبول) به راه افتادم. در «چون دِه» (جُدّه) ده روز اقامت كردم; زيرا كشتي ناخدا نداشت. بعد سوار يك كشتي اهل «گوسوان»9 (قسوان) شدم، شب اوّل ماه نهم (رمضان) سوار كشتي شدم، هجده روز در آن اقامت داشتم. روز بيستم به شهر «گوسوان» (قسوان) وارد شده دو شب در آن جا بيتوته كردم، همچنين سوار بر شتر سه شبانه روز سفر كردم، در روز بيست و چهارم به شهر «گنگ نا»10 (جينا = مينا) رسيدم، در رود نيل سوار قايق شدم. نيل رود بزرگي است، از شمال درياي سودان مي گذرد و جريان دارد، مصر از آب آن سيراب و مشروب مي شود. سپس به شهر «بي ني سو واي»11 (بني سويف) رسيدم. شب «عيد» (فطر) در كشتي اقامت كردم، لذت و فيض حضور در نماز جماعت (عيد) را نتوانستم درك كنم. در ماه نهم تقويم شرق (چين)، روز پنجم ماه شوال هجري به مصر رسيدم. مصر (قاهره) شهري بزرگ است. در آن زمان (حاكم آن) محمد علي پاشاه بود; پادشاهي بسيار زرنگ و بسيار دلير و شجاع بود، مملكت را بسيار نيك و پسنديده اداره مي كرد. پايتخت وي مصر (قاهره) بود. ساختمان ها و درختان مرتب و منظم داشت. كالا و اجناس فراوان در مغازه ها نگهداري مي شد. انواع گوناگون فنون و هنرها از فرانسه مي آيد. همه اشيا را توليد مي كنند و نيازي به ديگر بلاد ندارند. مسلمانان آن سرزمين بسيار زيادند، بيش از يكصد مسجد دارد، بزرگترين و با شكوه ترين آنان، جامع ازهر است. در اين سرزمين آرامگاه هاي زيادي از صحابه و تابعين و علما قرار دارد. قبر امام شافعي آنجا است. من به آنجا سفر كردم و آن را ديدم. در داخل باغي در بيرون مصر (قاهره) است، تقريباً يك «تينگ»12 فاصله دارد».

در هشتمين ماه سال 1844 ميلادي، شيخ يوسف مافوچو مكه را ترك كرد و عازم مصر شد. در بندر جده سوار كشتي شد و راه دريايي را در پيش گرفت. در نيمه راه به كوسار (احتمالا قسوان) رسيد، از راه زميني هم به شهر جينا (گِنگ نا) وارد شد، سپس به سمت پايين رود نيل (درياي نيل) رفت، و در ماه دهم به قاهره (شهر مصر) رسيد.

يوسف مافوچو ذهنيّت و خاطره بسيار خوبي از پادشاه مصر دارد. او به بهترين وجه از محمد علي پاشا تعريف و ستايش مي كند; «پادشاهي بسيار زرنگ و بسيار دلير و شجاع بود، مملكت را بسيار نيك و پسنديده اداره مي كرد». آري، او دستاوردهاي مشخصي در راه سازندگي و بازسازي كشور مصر كسب كرده بود.

محمد علي پاشا (1769 تا 1849 م) يكي از سياستمداران برجسته در تاريخ معاصر عرب به شمار مي رود. او از سال 1805 ميلادي به عنوان پاشا (فرماندار يا خديو)، زمام امور مصر را به دست گرفت و در مصر يك سلسله جديد تأسيس كرد كه مدّت چهل و چهار سال بر آن سامان حكومت كرد. در دوران حكومت وي بر مصر، براي اين كه بتواند به اقتضاي رشد و تكامل زمان نيازهاي مردم مصر را برآورده سازد و هم با عزمي راسخ و استوار يك رشته اصلاحات لازم را به عمل آورد، ساختمان ها و درختان مرتب و منظم بود، كالا و اجناس فراوان در مغازه ها نگهداري مي شد و هم علوم و دانش را از غرب آموختند و تكنولوژي علمي و فني را وارد كردند و اقتصاد مصر را شكوفا ساختند; (انواع گوناگون فنون و هنر از فرانسه مي آيد، همه اشياء را توليد مي كنند و نيازي به ديگر بلاد ندارند).

در شرايط تاريخي آن زمان، جرأت اتخاذ آن گونه اقدامات در يك كشور عربي كه همواره به محافظه كاريِ افراطي اشتهار داشت، امري سزاوار تحسين است. خدمات برجسته و بزرگ محمد علي هنوز در پيش رو بود. او مردم مصر را در ايستادگي و مقاومت در برابر استعمارگران انگليسي بسيج و رهبري كرد و متجاوزان را به پرداخت بهايي گران و شكستِ كامل در جنگ مجبور كرد. آنان به ناچار مذاكرات صلح را پذيرفتند و سپاهيان خود را از خاك مصر بيرون كشيدند. همزمان مصر رو به زوال و نابودي را، كه زماني طولاني تحت سلطه فرمانروايان عثماني تركيه بود، بر اثر سازندگي و اصلاحات براي مدتي به كشور نيرومند و مرفّه، و در حقيقت به كشوري مستقل مبدّل گشت. نقش تاريخي و مترقي محمد علي پاشا در انجام اقدامات و اصلاحات مذكور را نمي توان از ويژگي «زيركي و شجاعت» فردي وي تفكيك كرد.

در «يادداشت هاي سفر به خانه خدا» نيز چنين آمده است كه در آن روزگار شهر قاهره بيش از يكصد مسجد داشت; (بزرگترين و با شكوه ترين آنان، جامع ازهر است).

اين مسجد همان مسجد ازهر شريف است كه از پيشينه تاريخي طولاني و عظمت و شكوه چشمگيري برخوردار بوده و اكنون نيز «جامعة الازهر» دانشگاه بسيار مشهور جهان عرب است.

قبر شافعي «حدود يك تينگ» (10 لي) از شهر قاهره فاصله دارد. شافعي (767 تا 820 م) و حنفي، مالكي و حنبلي، پيشوايان چهارگانه مذاهب فقهي اهل سنّت محسوب مي شوند. مكتب فقهي شافعي در تدوين اصول خود از مشخصات و ويژگي هاي مذهب حنفي و مالكي تأثير پذيرفته و به «حديث» و «قياس» اهميت مي دهد. اين مذهب فقهي در مصر، كشورهاي عربي ساحل خليج فارس و اندونزي متداول و رايج است.

«روز بيستم ماه شوّال، از مصر (قاهره) خارج شدم، در ميان درياي (رود) نيل به سوي اسكندريه سفر كردم، در ابتداي روز بيست و چهارم رسيدم، نُه روز هم اقامت كردم. آن شهر بسيار باشكوه و با عظمت است. درياي (رود) نيل و درياي روم (مديترانه) در اين مكان به هم ملحق مي شوند.

در آن شهر بازرگانان و تجّار در يك نقطه جمع مي شوند. زبان مردم آن تركي و عربي است. در اين سرزمين آرامگاه حضرت دانيال و آرامگاه عمرو بن عاص قرار دارد. به آرامگاه محمّد بُصَيري [شرف الدين محمد بوصيري ]اداي احترام كردم، نسخه خطي « قصيدة البردة » نوشته و اثر اوست. در اين شهر آثار و ابنيه قديمي زيادي وجود دارد; مانند جالينوس. مي گويند عمارتي است كه توسط بطلميوس بنا شده است».

شيخ يوسف مافوچو پانزده روز در قاهره اقامت كرده، به سفر دريايي خود ادامه مي دهد و به شهر اسكندرون در تركيه مي رسد; اين بندر يكي از بنادر معروف امپراتوري عثماني است; (آن شهر بسيار با شكوه و با عظمت است... در آن شهر بازرگانان و تجار در يك نقطه جمع مي شوند). به نظر مي رسد اين جمله كه: «رود نيل و درياي روم (مديترانه) در اين مكان به هم ملحق مي شوند» نادرست ثبت شده است. رود نيل با عبور از شهر قاهره، به درياي مديترانه مي ريزد، لذا رود مذكور در يادداشت هاي مافوچو بايد «رود فرات» باشد.13 و رود به تركيه:

«ماه دهم در تقويم شرق (چين)، روز سوّم ماه ذيقعده هجري، از اسكندريه به راه افتادم و به «يي جو لينگ يانگ»14 (آنتاليا) رسيدم. در مسير راه، يك شهر كوچك بود، «بيز لو»15 نام داشت (همه از آن دوري مي كردند); آن ديار، بيماري حاد و واگيري داشت و ورود به آن ممنوع بود، مرضي شبيه «ناسور»16 بود. همه افرادي كه از راه دور مي آمدند، در بيرون شهر نگهداري مي شدند. پانزده روز تحت نظر (قرنطينه) قرار گرفتم. مردم آن سرزمين جرأت نداشتند به آنجا نزديك شوند. مترصد بودم تا دوران قرنطينه پايان يابد. مي گفتند بايد از انتقال و شيوع بيماري طاعون به نقاط دور جلوگيري كرد. به موقع از «بيزلو» خارج شدم، پس از پنج روز به مراسم عيد قربان رسيدم، پس از اداي نماز عيد با همه همراهان و همكيشان خود خداحافظي و وداع كردم، عازم سفر شدم، پس از پنج روز به شهر «مي دينگ لي»17 (جزيره ميتلواني) رسيدم، پنج روز اقامت كردم، باد هم موافق و مناسب نبود».

يوسف مافوچو در مسير عزيمت به استانبول، از شهر آنتاليا (يي جو لينگ يانگ) عبور كرد، به سبب «جلوگيري از بيماري حادّ (طاعون)»، در بيزلو مدت پانزده روز در قرنطينه نگهداري شد، پس از طي دوره مزبور و رهايي از آن وضعيت، در مراسم «عيد» آن سال (1260 هجري قمري) شركت كرد، و بعد وارد جزيره ميتلواني (شهر مي دينگ لي) شد.

«روز بيست و دوّم ماه ذيحجّه، از مي دينگ لي خارج شدم، يك روز به شهر «شه ناگاي لار»18 (شانقلار) رسيدم، معبر و گلوگاه مهم «يي سي جوان بو» (استانبول) است. روز بيست و چهارم به شهر «لي بوساغ»19 رسيدم، كشتي كه به آنجا رسيد ديگر نتوانست ادامه مسير دهد; زيرا باد تندي مي وزيد و مناسب نبود، هوا نيز بسيار سردبود، براي من بسيار سخت و دشوار بود، لذا از آن كشتي صرف نظر كردم و همه بهاي آن را پرداختم، با استفاده از قايق كوچكي به سفر ادامه دادم و به «كريبوري»20 رسيدم; يك شهر بزرگ در ساحل دريا، روبروي شهر «لي بوساغ» است. شش روز در آنجا ماندم، سوار كشتي بخار شدم، در طي يك شبانه روز به «يي سي جوان بو» (استانبول) رسيدم، روز سوّمِ نخستين ماه از بيست و پنجمين سال فرمانروايي دائو گوانگ، ماه صفر سال 1261 هجري، در خيابان «بوجولي موهامو»21 اقامت كردم، در تجارتخانه ياريم. استانبول در محلّ تلاقي درياي سياه و درياي روم (مديترانه) قرار دارد. آن را درياي مرمره مي نامند. در سه مكان، دريا در ميان آنها قرار دارد، نام يكي اسلامبول و نام ديگري «گه لاده»22 (گراد)، دريا در ميان آن دو نيمه خشكي قرار دارد، نام آن «او سيق دولي»23 است; دريا در ميان اسلامبول و اوسيق دولي قرار دارد; مثل يك حوضچه. پايتخت اسلامبول است، نام قديمي آن قسطنطنيه بوده، در آن هنگام سلطان از تبار عثماني، پسر محمود، عبد المجيد بوده. در هر جمعه، به معبد (مسجد) جامع پايتخت مي رود. معبد او مكاني است كه به صورت مخصوص براي پادشاه بنا شده است. پادشاه با عامه مردم در يك صف نيست.

در ماه سوم از شرق (چين)، ماه ربيع الثاني هجري به ملاقات يكي از وزيران سلطان رفتم. نام او «عالي فوباي قاي»24 بود، در آخر به من گفت: پيغامي از كشور شما رسيده، رودخانه مصيبت وسيل دارد. من حدس زدم منظورش رود زرد (هوانگ خِه) است. وزير سلطان گفت: همين طور است، اين مطلب از انگليس دريافت شده است، او همواره در ايالت «گوانگ دونگ»25 انتظار مي كشد، هر چه را مي شنود با يك نامه مي فرستد، فوراً چاپ و منتشر مي كند، و در مملكت آن دين پخش مي كند».

در ماه چهارم شرق، ماه جمادي الأول هجري، با يك وزير اعظم ملاقات كردم، نام او محمد رسول بود. روز بيست و ششم به زيارت آرامگاه حضرت يوشع رفتم، در كوهي نزديك درياي سياه قرار دارد.

در ماه پنجم شرق، روز پنجم از ماه جمادي الثاني هجري، به ضيافت سلطان در ميدان مشق «او سي گدا»26 (اوسكودار) رفتم، به خاطر مراسم ازدواج خواهر سلطان، سرگرمي هاي كمياب و عجيب و غريب بي شماري ديدم. همچنين يك كشتي بادي (بالون)27 را كه به آسمان رفت مشاهده كردم، يك نفر داخل آن قرار داشت. پوشش هوايي آن شبيه هندوانه، شكل آن گرد بود، با استفاده از باد از زمين بلند مي شد، داخل پوشش آن پر از باد بود; مانند دميدن هوا در يك مثانه كامل. كشتي انسان را به هوا بلند كرد، به جايي رفت كه چشم نمي توانست ببيند، بالأخره مسافتي طولاني دور شد كه حتي چشم نيز نمي ديد، مردم مي گفتند: در زمان هاي معمولي يك شبانه روز در آسمان مي ماند، مجدداً در محل صعود فرود مي آيد، يا اندكي دورتر از محل صعود. اين دفعه كشتي عاقبت مراجعت نكرد، هنوز خبري از آن ندارم، نمي دانم كجا به زمين نشست.

در ماه ششم از شرق (چين)، روز بيستم از ماه رجب هجري، من از طريق رسول تقاضاي ورقه (بليت) سلطان كردم، «جَبّه خانه»28 را سياحت كردم; مانند «بيمارستان سلطنتي» در چين است. نگهبان عمارت چون ورقه سلطان را ديد، همه درهاي انبار اسناد و اموال دولتي را گشود. آن روز، من در ميان آن، عجايب زياد و بي اندازه مشاهده كردم; مانند شن هاي رود گنگ بي شمار بود، كه نمي توانستم شمار آن ها را به خاطر بسپارم».

شيخ يوسف مافوچو در مسير سفر دريايي به استانبول (يي سي جوان بو)، از شهر «كانگ پوساكي»29 (لي بوساغ) و «قلي بالا»30 (گلي بولي) نيز عبور كرد. اين شهرِ ساحليِ درياي مديترانه از فاصله دور در مقابل هم قرار دارند. روز سوم ماه نخست سال 1845 ميلادي به شهر استانبول مقصد اين سفر رسيد.

مافوچو در رساله «يادداشت هاي سفر به خانه خدا» به دقّت شرايط جغرافيايي استانبول را، كه در ساحل درياي مرمره و در محل تلاقي درياي سياه و درياي مديترانه قرار دارد، شرح داده است. اين سه شهر ساحلي; يعني اوسكودار (اوسيق دولي)، اسلامبول (قسطنطنيه) و گراد با فاصله نسبتاً زياد در دو سوي تنگه، روبروي هم قد برافراشته اند.

مافوچو در خلال سياحت و گردش در استانبول، به آرامگاه حضرت يوشع(عليه السلام) اداي احترام كرد; و به عنوان يك مسلمان چيني در جشن ازدواج خواهر سلطان حضور يافت; نمايش كشتي بادباني بر فراز دريا ـ كه بيانگر فنون عالي و ممتاز دريانوردي ترك ها بود ـ را تماشا كرد و با معرفي سلطان عبد المجيد، از «بيمارستان سلطلنتي» ديدن نمود، و به طور كلي اشياي گوناگون عجيب و غريب و كميابي را تماشا كرد.

با مطالعه متن سفرنامه، به نظر مي رسد كه واژه «جَبّه خانه» نمي تواند به معناي «بيمارستان سلطنتي» باشد. به احتمال زياد آن مكان موزه نگهداري اشياء و لوازم خاندان سلطنتي بوده است، و چيزي شبيه موزه «تاشو اين» محل نگهداري اشياي عتيقه خاندان سلطنتي ژاپن است. و رود به بيت المقدس:

«در ماه هفتم تقويم شرق (چين)، روز پنجم ماه شعبان هجري، از استانبول خارج شدم. روز بيست و چهارم وارد شهر «لودوسي»31 شدم، جزيره اي در ميان درياي روم (مديترانه) است. همسفران من حدود هفده نفر بودند. يهودي هم بود. عازم زيارت «خانه پاك و پاكيزه» (بيت المقدس) بوديم. شامگاه از جزيره رودس خارج شديم.

ماه هشتم تقويم شرق، روز اوّل ماه رمضان هجري، به «ديتوسيل»32 در جزيره دريايي «گوبولوسي»33 (قبرس) رسيديم. آرامگاه خاله پـيـامـبـر «امّ مـلـيـح»34 را زيارت كردم. روز سي ام (شعبان) به آخر رسيده بود. از داخل شهر خبر رسيد هلال نو ماه رمضان رؤيت شده است. شامگاه آن روز حركت كرديم; بنابراين، روزه نگرفتم. روز هفتم به «يافو»35 رسيديم، روز سوّم حركت كرديم، يك روز و نيم در سفر بوديم، روز يازدهم ماه رمضان به «خانه پاك وپاكيزه» (بيت المقدس) رسيديم».

شيخ يوسف مافوچو شش ماه در قسطنطنيه اقامت كرد و به عنوان يك مسلمان از سرزمين چين مورد پذيرايي صميمانه و گرم مقامات دولتي قرار گرفت و اين امر گوشه اي از روابط دوستانه ميان مردم تركيه و چين را نشان مي دهد.

مافوچو در ابتداي ماه هفتم آن سال، وارد جزيره رودس (شهر لودوسي) شد با بيش از هفده نفر از يهوديان همسفر بود، در مسير خود از جزيره قبرس (گوبولوسي) و يافا و ديگر شهرها گذشتند. هدف اين مسافرت زيارت «خانه پاك و پاكيزه» در شهر مقدس اورشليم بود.

«خانه پاك و پاكيزه در شهر قدس، بر فراز كوهي است. طول آن از جنوب تا شمال، پنجاه تا شصت گام است; عرض آن از شرق تا غرب، چهارصد و سي گام است. سنگ معلّق در ميان آن است، در قسمت پايين آن يك عمارت بزرگ دارد; بنايي بسيار زيبا است و در عصر حكومت بني اميه بنا شده و شكل آن هشت ضلعي است. چهار در، و چهار پنجره دارد. هر ضلع آن بيش از سه «جانگ» پهنا دارد. سنگ معلق بزرگ است، محيط آن حدود چهار «جانگ» است، بيش از پنج «چي» از زمين فاصله دارد. وسط آن حفره اي دارد. بر روي آن نشاني از جبرئيل است. پايين آن ردّپاي پيامبر در شب معراج قرار دارد. كنار آن حفره اي است، متعلق به اسب شب معراج، (بُراق) برابر آن نيز حجره مانندي است، مساحت آن گنجايش بيست نفر را دارد. در ميان آن اتاق آرام، (محراب) مريم و زكريا قرار دارد».

منظور از «خانه پاك و پاكيزه» همان مسجد صخره است كه در سال 691 ميلادي بنا گرديد. واژه «قدس و مقدس» در زبان عربي به معناي «پاك و پاكيزه» است. دانشمند و مؤلف معروف اسلامي چين «وانگ داي يو» (1584 تا 1670 م) در كتاب «چينگ جن داشوئه»36 چنين مي نويسد: «دين اسلام، جوهري پاك و پاكيزه دارد، اساس آن حقيقت و درستي است. پاك و پاكيزه است و كثيف و آلوده نيست. مستقيم و واقعي; يعني بي طرف (عادلانه)، راه راست عادلانه و بي آلايش در ميان سرزمين ها رواج و گسترش مي يابد; مانند لوبيا و ارزن (حبوبات) در ميان آب و آتش...».

قديمي ترين مسجد در شهر «چوان جو»37 در استان «فوجيان»38 چين نيز «چينگ جينگ»39 (پاك و پاكيزه) نام دارد.

نقل مي كنند كه پيامبر اسلام، حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) شبي در سن پنجاه و دو سالگي، كه به سبب تبليغ اسلام مورد اذيت و آزار شديد مشركان قريش قرار گرفت، غمگين و ناراحت شد. فرشته آسماني، جبرئيل، از آسمان فرود آمد و او را با خود به سوي آسمان ها رهنمون شد، مكّه را ترك كردند و از راه مدينه به بيت المقدس رفتند و از نوك كوهي در محل مسجد صخره كنوني با كمك اسب آسماني (براق) به آسمان ها رفتند. به سرعت صعود كردند، و به بالاترين طبقات آسمان ها عروج نمودند. در فاصله اي به اندازه «قاب قوسين» به لقاي پروردگار متعال مفتخر شد و خدا با او سخن گفت. در طبقات هفت گانه آسمان سير و سفر كرد. انبياي بزرگ را ملاقات كرد و به چشم خويش «بهشت» و «دوزخ» را ديد و سپيده دم به شهر مكّه بازگشت.

قرآن مجيد در سوره بني اسرائيل، آيه نخست، اين حادثه را چنين بيان مي كند:

{ سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ } .40

كتاب «قصيدة البرده» اين ماجراي شگفت انگيز حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) را چنين سروده است:

تو در ليلة المعراج

مسجد الحرام و مسجد الاقصي را در نور ديدي

تو همچون ماه تابان و روشني

كه در شب تيره و تار سير مي كند.

يوسف ماجو (1640 تا 1711 م) يكي ديگر از نويسندگان و دانشمندان بر جسته مسلمان چين در كتاب «چينگ جن جي نان»41 در بخش «مدح پيامبر» حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) را اين گونه مدح و ستايش كرده است: «حمد و سپاس خداوند بلند مرتبه اي را كه همه اشياء در دست قدرت اوست. تاريكي و روشنايي را خلق كرد و بنده اش را به مرتبه قرب خود مفتخر گردانيد و او را از تمام آسمان ها و افلاك بالاتر برد. سنگ معلّق (آويخته)، گواه جاودانه اي است، تا اين كه همه ترديدها و سوء تفاهم ها را دور كند.

بعدها مسلمانان در مكان عروج پيامبر اسلام «چينگ جينگ شي»42 (خانه پاك و پاكيزه = مسجد صخره) را بنا كردند، تا ياد و خاطره اين واقعه را براي هميشه گرامي بدارند. البته برخي همواره درباره معجزه معراج حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)ترديد كرده اند، مافوچو ضمن غلبه بر اين شك و ترديدها در كتاب خود با عنوان «جي نان يائويان»43 با تأكيد مي گويد: «واقعه معراج، يك كار خارق العاده جاويدان است، پيامبر نيز يك انسان خارق العاده جاويدان است، كار خارق العاده جاويدان، مسلماً از انسان خارق العاده جاويدان سر مي زند; انسان خارق العاده جاويدان مسلماً كار خارق العاده جاويدان انجام مي دهد... در نتيجه توصيف دقيقي از «صخره معلق» بيان مي كند.

«مسجد الاقصي در دويست و پنجاه گامي قبّة الصخرة قرار دارد». طول آن حدود يك صد و پنجاه گام است. فاصله در (دروازه) تا محراب حدود سي و پنج «جانگ» است، صخره معلق در شرق مسجد است كه مغاري دارد. بعضي مي گويند اينجا مكان عروج پيامبر است. مردم مي گفتند معبد سليمان در زير قبّة الصخره قرار دارد، همچنين مي گفتند در بيرون، من نتوانستم بفهمم.

آرامگاه داود در غرب شهر قرار دارد، با فاصله حدوداً دو لي، در فاصله اي بيش از يك لي از شهر، چشمه اي كه ايوب بر آن پاي نهاد قرار دارد، با فاصله يك «تينگ» و نيم از شهر قدس، آرامگاه حضرت عزير قرار دارد، در غرب مسجد قبة الصخره كوه طور قرار دارد، در دامنه كوه، آرامگاه [مادر] حضرت مريم قرار دارد. نصراني ها، با وجود اين، مانع ديدار و تماشاي مؤمنين نمي شوند. بر فراز كوه، محلّ عروج حضرت عيسي به آسمان قرار دارد. آرامگاه لبيد بن ربيعه نيز در آنجا است. آرامگاه پيامبران زيادي در اين مكان است، اما من علائم و آثار آن ها را نديدم. در شرق كوه قدس، با فاصله تقريباً چهار «تينگ»، آرامگاه حضرت موسي است. بعداً افراد در آنجا معبد و قصري را بنا و ترميم كردند، امّا هيچ انساني داخل آن ساكن نبود، آن مكان را «صيون» مي نامند، فرامين درخشان پيامبران در آن است، يهود اعتقاد و باور ندارد. در جنوب قدس، با فاصله تقريباً چهار «تينگ»، شهري قرار دارد كه نام آن را «خليل» گويند، در داخل آن آرامگاه حضرت ابراهيم نياي پيامبران قرار دارد، آرامگاه هاي بعدي در جوار آن است. همچنين آرامگاه حضرت يعقوب، و آرامگاه حضرت يوسف وجود دارد، آرامگاه هاي ديگري نيز در مسجد عمر قرار دارد، من همه را مشاهده كردم. در شمال خليل، با فاصله تقريباً يك «تينگ» روستايي به نام «قلقيليه» است. در آن آرامگاه حضرت يونس قرار دارد. در موصل نيز آرمگاه حضرت نوح واقع است و آرامگاه حضرت لوء در نزديكي شهر الخليل است. شنيدم كه شهر ديگري است با فاصله فقط يك «تينگ»، اما در آن دو مكان، موفق به گردش و تماشا نشدم; زيرا در آن منطقه در حال حاضر جنگ و نزاع وجود دارد، ندانستم سبب آن چيست، فردي را پيدا كردم تا مرا به آن سمت هدايت كند، حتي چيزي دادم، هيچكس نمي رود، حتي مرا نيز مانع شدند. روز بعد، با پاي پياده به «خانه پاك و پاكيزه» (مسجد الاقصي) مراجعت كردم، خيلي خسته و كوفته شدم».

مسلمانان جهان با كمال احترام اورشليم را «شهر مقدس» (بيت المقدس) مي نامند. اين مكان نه تنها داراي آثار و ابنيه باستاني مشهور در جهان; مانند مسجد الاقصي، قبّة الصخرة، مسجد عمر، «صخره معلّق» و ديگر مراكز است، بلكه آرامگاه گروه زيادي از پيامبران بزرگ الهي و صحابه و علماي دين است.

نام شخصيت هاي تاريخي مذكور در «يادداشت هاي سفر به خانه خدا» جملگي در كتاب هاي مقدس آسماني ذكر شده اند. يكي از اين پيامبران شناخته شده براي مردم، حضرت سليمان(عليه السلام) است كه پادشاه بني اسرائيل در قرن دهم قبل از ميلاد بوده. دوران سلطنت وي عصر رونق و شكوفايي مملكت بني اسرائيل بود. او تعداد زيادي از مردمان و سربازان را بسيج و معبد بزرگي بنا كرد. براي اطلاع بيشتر به كتاب «تورات. سفر سموئيل» مراجعه كنيد.

نقل مي كنند كه حضرت داود(عليه السلام) در قرن يازدهم قبل از ميلاد، قبايل گوناگون بني اسرائيل را متحد كرد و يك مملكت بزرگ تأسيس نمود و پايتخت آن را اورشليم قرار داد.

چندين بار به قبايل همسايه لشكركشي كرد و بر دامنه قلمرو خود افزود.

درباره جمله «چشمه اي كه ايّوب بر آن پاي نهاد» نيز بايد گفت: ايوب(عليه السلام) يكي از پيامبران الهي بود، مبتلا به مصيبت و رنج و بيماري لاعلاج شد، پوست بدنش فاسد و گنديده شد، بسيار بردبار و صبور بود، كمترين ناله و رنجش اظهار نمي كرد، سرانجام خداوند به او وحي كرد تا پاي بر زمين بكوبد، چشمه زلالي فوران كرد، به محض اين كه خود را با آب چشمه شستشو داد، پوستش براق و لطيف و به حالت اوّليه برگشت.

عبارت «آرامگاه مادر» در دامنه كوه طور نيز به محل دفن حضرت مريم(عليها السلام) يا همان «مريم مقدس» اشاره دارد. در كتاب مقدس انجيل از مادر عيسي(عليه السلام) نام مي برد و كتاب «انجيل عهد جديد» نيز او را «دختر باكره» خطاب مي كند. روح مقدس در او دميده شد و او حضرت عيسي(عليه السلام)، نجات دهنده بشر را به دنيا آورد. در اين رساله نيز از «محل عروج عيسي به آسمان» بر فراز كوهي ياد شده است.

مسيحيان حضرت عيسي(عليه السلام) را «نجات دهنده» خودقلمداد مي كنند. چنين روايت مي كنند كه در عصر فرمانروايي روم باستان، حضرت عيسي(عليه السلام) تعاليم «انجيل» را ابلاغ و منتشر كرد و يكي ازپيروانش به نام يهودا به او خيانت كرد، فرمانرواي روم دستوردادكه او را به صليب بكشند، روحش به بهشت پرواز كرد.

اسلام معتقد است كه او را به صليب نكشيدند، بلكه به هنگام تعقيب وي از سوي دشمنانش، او (روحاً و جسماً) به آسمان عروج كرد. از اين رو، مافوچو مي گويد: «فرامين روشن پيامبران در آن است، يهود اعتقاد و باور ندارد». يعني يهوديان به حضرت عيسي(عليه السلام) و عروج او به آسمان ايمان ندارند.

مقصود از جمله «نياي پيامبران ابراهيم(عليه السلام)» در يادداشت هاي مافوچو اين است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) جدّ پيامبران زيادي محسوب مي شود. اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام) فرزندان او هستند. ريشه «عيد قربان» در آيين اسلام نيز به زمان حيات ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) بر مي گردد. خداوند براي آزمايش ميزان صداقت و خلوص نيّت ابراهيم(عليه السلام) به وي دستور داد كه فرزندش اسماعيل(عليه السلام) را در راه او قرباني كند، ابراهيم(عليه السلام) از بوته آزمايش سربلند بيرون آمد و صداقت و اطاعت خود را ثابت كرد. در نتيجه، خداوند دستور داد گوسفندي را به جاي اسماعيل(عليه السلام) قرباني كند و اين عمل سنّت نسل هاي بعد قرار گرفت.

درباره عبارت «در موصل هم آرامگاه نوح قرار دارد» بايد گفت كه در كتاب مقدس «تورات ـ سفر پيدايش» چنين آمده است: وقتي كه پروردگار امر كرد كه باران و سيلاب گيتي را فرا گيرد، حضرت نوح به فرمان خداوند، يك كشتي بزرگ ساخت، و همه خانواده و پيروانش به همراه يك جفت از همه جانوران در آن كشتي پناه گرفتند. پس از اين كه مصيبت سيلاب بر طرف شد، انسان ها و حيواناتِ داخل «كشتي نوح» بار ديگر به زاد و ولد در جهان پرداختند.

بازگشت به مصر:

«ماه هشتم از تقويم شرق (چين)، روز بيست و پنجم ماه شوال هجري، از «خانه پاك و پاكيزه» (بيت المقدس) خارج شدم. روز بيست و ششم به «يافو» رسيدم، سوار كشتي شدم و به «دمياط» رسيدم. بي درنگ من همراه با جماعت حركت كردم، نصف شب روز بيستم، به يك كرانه لم يزرع رسيديم، آن مكان محل قرنطينه افراد دور دست بود. صاحب كشتي در آن ساحل لنگر انداخت، قصد داشت از قرنطينه فرار كند، امّا آرزويش بر آورده نشد، حتي بدبختي و مصيبت به من نزديك شد، نزديك بود بميرم. همراهانم رفته بودند. من دو شب در شن زار كنار دريا بودم، يك نفر را نديدم، نه غذا داشتم، نه آب آشاميدني و نيز نمي دانستم ازكدام راه بروم، بعداً همراهان درجستجوي من آمدند، بنابراين به قرنطيه رفتم، پانزده روز در آن اقامت كردم، كه مدت زمان معين و محدود آن بود».

يوسف مافوچو پس از ترك بيت المقدس از راه يافا با كشتي به دمياط رفت. اين مكان به خاطر شيوع بيماري واگير محل قرنطينه بود. ناخداي كشتي قصد داشت از آن محل دوري گزيند، اما مقصودش برآورده نشد، و موجب شد مؤلف «به بدبختي و مصيبت دچار گردد كه نزديك بود هلاك شود»، بعداًمجبور شد با پاي خود به قرنطينه برود، و در آن مكان پانزده روز اقامت كند.

ادامه دارد...

1. Weng Gen Buo

2. Yang Bule

3. La Bu En

4. Tian Fang Zhi Sheng Shi Lu

5 . جانگ: واحد طول در چين قديم . هر «جانگ» معادل 333 سانتي متر. (م)

6 . چي: واحد طول در چين قديم . هر «چي» معادل 33 سانتي متر. (م)

7 . Li لي: واحد طول در چين قديم . هر «لي» معادل 500 متر است . (م)

8 . Yi Sy Zhuan Bu

9 . Gu Suan

10 . Geng Na

11 . Bei Ni Su Wai

12 . Ting تينگ: واحد طول در چين قديم . هر «تينگ» معادل 5000 متر است .

13 . استاد حاج يوسف ناگوا چانگ محقق اين سطور به رغم شفافيّت و صراحت متن يادداشت هاي سفر به خانه خدا, در توصيف شهر اسكندريه مصر با شهر اسكندرون تركيه دچار اشتباه شده اند. رود نيل قبل از ورود به درياي مديترانه به چندين شاخه تقسيم مي شود و يكي از شاخه هاي آن از شهر اسكندريه عبور مي كند و به دريا مي ريزد, در حالي كه رود فرات ده ها كيلومتر از شهر اسكندرون تركيه فاصله دارد. «مترجم»

14 . Yi ju Ling Yang

15 . Bi Zi Lu

16 . زخمي كه آب كشيده و چرك و ورم كرده باشد. در عربي به زخم و ورمي مي گويند كه در اطراف مقعد يا گوشه چشم و بن دندان پيدا شود.

17 . Mi Ding Li

18 . She na gai Lai Er

19 . Li Bu Sai ge

20 . Ke Li Bu Li

21 . Bo jo Li mu Hamu

22 . Ge Lai tuo

23 . Wusige Duo Li

24 . A Er Le Fu Bai Kai

25 . Guang Dong

26 . Wu Si Gu Duo

27 . لازم به ذكر است كه بالون در 5 ژوئن 1783 ميلادي اختراع شد. (م)

28 . Zhuan Bu Ha Nai

29 . Kang Pu Sai ji

30 . Ge Li Bo Lu

31 . Lu Du Xi

32 . Di tu Zi Le

33 . Gu Bu Lousi

34 . Wen mu mi Lai ha

35 . Ya Fu

36 . Qing Zhen Da Xue

37 . Quan Zhou

38 . Fu jian

39 . Qing jing

40 . اسراء : 2-1

41 . Qing Zhen Zhi nan

42 . Qing jing Shi

43 . Zhi Nan Yao Yan