مقالات حسینی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

نسخه متنی -صفحه : 92/ 75
نمايش فراداده

قيـام سيـدالشهدا, قيـام بـراى اصلاح جامعه

آن چه از سخنان درربـار و مـوضع گيـرىهاى امام حسيـن عليه السلام در طـول نهضت بر مـىآيـد, ايـن است كه قيام امام براى تحقق امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامـى بـوده و حضرت پيـوسته بـر ايـن فريضه بسيار مهم كه اصل و اساس تمام فـرايض و واجبات است, در مـوارد و مـواقع گـونـاگـون, حتـى در روز عاشـورا, تـاءكيـد مى نمايد.

علت ايـن كه امـام حسيـن عليه السلام در دوران حكـومت غاصبــانه معاويه قيام نكرد با ايـن كه او نيز ستمگرى جنايتكار و تبهكارى فـاسـد و نـالايق بـود, بلكه اسـاس تمـام زشتـى ها و خيـانت هـا و انحـراف ها شخص معاويه است و يزيـد تمام بـديها و فسـادها را از پـدر پليـدش ارث بـرده, شايـد ايـن باشـد كه معاويه بـا آن همه خباثت, مـردى زيـرك و فـريبكار بـود و به صـورت ظاهـر, ديـن را بازيچه قرار نمى داد و تجاهر به فسق و تباهـى نمـى نمـود, هرچنـد بـراى نابـودى دين نقشه ها مـى كشيـد و با پيروان اميرالمـومنيـن عليه السلام بـدتـريـن رفتـارهـا را مـى نمود.

روزى كه معاويه به هلاكت رسيد و فرزنـد خلفـش يزيد لعنه الله عليه بـر اريكه قـدرت تكيه زد و مقـام والاى خلافت اسلامـى را بــا زور سرنيزه اشغال نمـود, همان برنامه سياه و ننگيـن پـدرش را ادامه داد و همان ديكتاتـورىها و ستمگرىها و حق كشـى ها را دنبال كـرد, با ايـن تفاوت كه آشكارا با احكام اسلام بازى نمود و مركز صدارت را مركزى بـراى قماربازى, مـى گسارى, انحرافات اخلاقـى و تبهكارى قـرار داد, و نه تنها خلافت را به بازى گـرفت و پشت پا به احكام ديـن زد, بلكه اصل اسلام را به عنـوان يك ديـن الهى منكـر شـد و رسالت پيامبر را زير سـوال برد و بنى هاشـم را حاكمانـى سلطه جـو معرفى كرد كه چند صباحـى آمدند و حكـومت كردند و اينك نـوبت به مـن رسيده كه از حكـومت و قدرت كام دل برگيرم, هرچه بادا باد و با اشعار معروفـش وحى و نبوت و همه اصول اسلامى را علنا منكر شد و به مسخره گرفت.


  • لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل

  • خبر جاء و لا وحى نزل خبر جاء و لا وحى نزل

ايـن جا ديگر جاى درنگ بـراى يك مردالهى كه وارث انبيا و اوليا است و سبط پيامبـر و امام به حق است, نمـى باشـد. بايـد به سرعت قيام كرد تا آن همه رنج و محنت هاى نياى بزرگـوارش, پـدر و مادر و بـرادر پـاك و مطهرش از بيـن نرود.

ايـن جا ديگـر جاى استـراحت و سكـوت و شانه از زير بار مسئوليت خالى كردن نيست. بايد قيام كرد و از اسلام و قرآن دفاع نمـود چه مـردم يـاريـش كننـد و چه غدر كـرده و بيعتـش را بشكنند.

امـروز روزى است كه يزيـد ستمكـار, بنيـان و شـالـوده ديــن را مـى خواهـد از بيخ و بـن بر كنـد و خـون پاك شهيدانـى كه در راه احقاق حق ريخته شـده و اسلام را آبيارى نمـوده, پايمال نمايد. و چه كسـى سزاوارتر از حسين كه در برابر ايـن تبهكار ملحد بايستد و قـرآن و اسلام را حفظ كنـد و مسلمـانـان را از انحراف و به بى راهه رفتن نگه دارد.

از ايـن روى در پاسخ والـى مدينه كه از حضرتـش خـواسته بـود با يزيد بيعت نمايد, چنين فرمود:

((اءيها الاميـر! انا اءهل بيت النبـوه و معدن الـرساله و مختلف الملائكه, بنا فتح الله و بنا يختـم, و يزيـد رجل شارب الخمـر و قاتل النفـس المحرمه, معلـن بالفسق, و مثلـى لايبايع مثله ولكـن تصبح و تصبحـون و ننظر و تنظرون اءينا اءحق بـالخلافه.)) ما اهل بيت پيامبـر و كان رسالت هستيـم. منزل ما فرودگاه فرشتگان است. خـداونـد از مـا آغاز كـرده و به مـا ختـم مـى كند.

و يزيد مردى است مى خـوار, قاتل نفـس محترمه (بـى گناهانى كه خدا قتلشان را حرام دانسته), تبهكار آشكار و شخصـى ماننـد مـن هرگز با شخصـى مانند او بيعت نمى كند, ولى به هر حال صبح بر ما و شما سر مى زنـد و به زودى مى بينيـد و مـى بينيـم چه كسـى سزاوارتر به خلافت و جانشينـى پيامبـر است! آرى! اگـر حسيـن عليه السلام قيام نمى كرد و در برابـر آن همه فساد و كژى, سكـوت اختيار مـى نمـود, هرچند زندگـى آرام و بـى دغدغه اى داشت و شايد خيلى هـم با عزت و احترام بـود, ولى قطعا سكـوت او فرصتى زريـن به يزيد و يزيديان مـى داد كه نقشه هاى شـوم شيطانـى خـود را اجرا كنند و به آمال و آرزوى ديرينه شان بـرسند و از اسلام اثرى نمانـد چنان چه پيـوسته پـدرش معاويه آرزو مـى كـرد روزى بـرسـد كه صـداى شهادتين از مـاءذنه ها بلنـد نشـود و نـام مبـارك رسـول الله از زبـان هـا و نوشته ها برداشته شود.

ايـن جا است كه قيام حسيـن, اسلام را دگـر بار زنـده كـرد و لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلـم مى فرمايد: ((حسيـن منى و اءنا من حسين)) ـ حسين از من است و مـن از حسينم. يعنى حسيـن ادامه دهنـده راه وحـى و زنـده نگه دارنـده اسلام و قــرآن است. چه خـوش است سخـن يـار كه در ايـن زمينه مـى فـرمـايـد:

((اگر عاشـورا و فـداكارى خانـدان پيامبـر نبـود, بعثت و زحمات جـان فـرساى نبـى اكـرم را طاغوتيان آن زمان به نابـودى كشانـده بـودنـد. و اگـر عاشـورا نبـود, منطق جـاهليت ابـوسفيانيـان كه مى خـواستند قلـم سرخ بر وحـى و كتاب بكشند و يزيد ـ يادگار عصر تاريك بت پرستـى ـ كه به گمان خـود با كشتـن و به شهادت كشيـدن فرزندان وحـى, اميـد داشت اساس اسلام را بـرچينـد و با صـراحت و اعلام ((لاخبر جاء و لا وحـى نزل)) بنياد حكـومت الهى را بـركنـد, نمى دانستيم به سر قرآن كريـم و اسلام عزيز چه مىآمد؟

لكـن اراده خـداونـد متعال بـر آن بـوده و هست كه اسلام رهايـى بخـش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگاه دارد و با خون شهيدانى چـون فرزندان وحـى احيا و پشتيبانـى فرمايد و از آسيب دهر نگه دارد, و حسيـن بـن على آن عصاره نبوت و يادگار ولايت را برانگيزد تا جان خود و عزيزانـش را فداى عقيده خويـش و امت معظم پيامبر اكرم نمايد تا در امتـداد تاريخ, خـون پـاك او بجـوشـد و ديـن خـدا را آبيارى فـرمـايـد و از وحـى و رهآوردهـاى آن پـاسـدارى نمـايــد)). ( پيام امام 16 / 3 / 60 )

اكنـون امام حسيـن عليه السلام مـى خـواهد قيام كند. از كجا بايد آغاز كرد؟

آيا كـافـى است كه در مـدينه بمانـد و در محـدوده كـوچكـى عليه دستگاه ستمگر يزيـد تبليغات كنـد يا اينكه جاى ديگـرى بـرود كه بيـش تر مجال تبليغ و فعاليت دارد. آرى! امام حسيـن عليه السلام, مكه را بـراى تبليغ و حـركت عليه يزيـد اختيار كرد. در آن جاست كه مسلمانان از هر شهر و روستا جمع مى شوند, گردهـم مىآيند و از مسـايل اسلام بـا خبـر مـى شـونـد. امـام حسيـن هـم كه هيچ وسيله تبليغاتى جز سخـن گفتـن ندارد, پس بهتر است در آن جا به فعاليت بپـردازد و جهان اسلام را در جـريـان امـور قـرار دهد.