مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و سـرانجام شب يكشنبه دو روز مانـده به آخـر ماه رجب همـراه با برادران, فرزندان و
فرزندان برادر و اهل بيتـش, مدينه را به قصد مكه تـرك مى كند. هنگام حركت ايـن آيه
را زمزمه مـى كنـد: ((فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى مـن القوم الظالميـن)).
روز سـوم شعبان وارد مكه مى شود. در منزل عباس بـن عبدالمطلب فرود مىآيد, اهل مكه
كه از جريان مسافرت امام خبردار مـى شـوند به ديدن حضرت مىآيند.

مردم مكه آگاه مى شـوند كه حضرت به عنـوان اعتراض از مدينه هجرت كرده و به مكه
آمده است. اخبار به شام مركز حكـومت يزيد مـى رسد و به زودى تقـريبا تمام مردم در
جـريان امـر قـرار مـى گيـرنـد.

شخصيت هاى كوفه كه خبردار مى شوند حسيـن به مكه آمده است, گردهـم مىآيند و تصميـم
مـى گيرند كه حسيـن را دعوت كنند كه به كـوفه ـ مركز حكـومت پـدرش امير المـومنيـن
ـ بيايـد و قـدرت را به دست بگيـرد و بـا دولت ستـم گـر نبـرد نمـايـد.

امام حسيـن عليه السلام براى آزمايش, حضرت مسلـم پسر عمو و سفير عزيزش را به كوفه
مى فرستد. پنج روز از ماه شوال گذشته كه مسلـم وارد كـوفه مى شـود. اشراف و اعيان
قـوم از او پذيرايى كرده, با كمال احتـرام و تقـدير از او استقبال مـى كننـد يزيـد
كه سخت از اوضاع سرگردان شده و به وحشت افتاده است فـورا از عبيدالله بـن زياد ـ
كه واليـش در بصره بود ـ مى خواهد كه بى درنگ بصره را ترك و به كـوفه وارد شـود و
بـا شـدت, اوضـاع را كنتـرل كند.

خلاصه از سويى مردم با مسلـم بيعت مى كنند و از سـويى ديگر, ابـن زياد مردم را به
بيعت با يزيد فرا مى خـواند وتهديـد مـى كنـد كه اگر كسى با مسلـم كـوچك تريـن رفت
و آمد و مراوده اى داشته باشد, فورا كشته مى شود. كوفيان مسلـم را رها مى كنند و
ابـن زياد پس از چند روز درگيرى مسلـم را به طور فجيعى به شهادت مى رساند. از آن
سـوى امام حسيـن عليه السلام هشت روز از ذيحجه گذشته آماده تـرك مكه مى شـود. حج
خودرا مبدل به عمره مفرده مى كند زيرا نمى خـواهد حرمت خانه خدا با ريختـن خونش,
شكسته شود. قبل از خروج از مكه, در ميان مردم خطبه اى مى خـواند كه در آن خطبه به
مردم مى فهماند او براى خدا قيام كرده و از مرگ هيچ هراسـى ندارد, و مى بيند كه به
زودى خون خـود و يارانـش در سرزميـن كربلا ريخته مى شـود ولـى راهى جز قيام نمانده
است, پـس هر كه مى خـواهد در راه اهل بيت , جانـش را نثار كند و با خدا معامله
نمايد و در روز رستاخيز روى سفيد باشد, با او همراه شـود چرا كه او صبح عازم سفر
است. رضاى خـدا در رضايت اهل بيت است. اين گـوى و ايـن ميـدان, بسـم الله.

حسيـن در ميان راه از مكه تا كـربلا, هـرجا رسيـده است, سخـن از فساد دستگاه حاكـم
گفته و امـر به معروف نمـوده و از منكـر نهى فـرمـوده و مردم را به حـركت و قيام
عليه حكـومت غاصب و ستمگـر دعوت نمـوده است. او پيوسته فرياد مى زند: ((مـن مرگ در
راه خدا را سعادت و زنـدگـى را همـراه بـا ستمگـران, بـدبختـى و شقـاوت مـى
دانـم.)) و فلسفه قيـام خـود را چنيـن اعلام مـى فـرمود:

((اى مردم! رسـول خدا صلى الله عليه و آله و سلـم فرمود: هر كه حاكـم ستـم گرى را
ببيند كه حرام خـدا را حلال كرده و پيمانـش را شكسته و با سنت رسـول خـدا به
مخالفت برخاسته و در بيـن بندگان خدا با ظلـم و حق كشى, حكومت مى كند و عليه او در
رفتار و گفتار, در قول و عمل قيام نكند, بجاست كه خداوند او را با همان ستـم گر
محشور نمايد.

اى مـردم! اينان دست از اطاعت پـروردگار بـرداشته انـد و سـر به فرمان شيطان نهاده
اند و فساد و تباهى و ظلـم را برملا كرده اند و حدود خدا را كنار زده اند و بيت
المال مسلميـن را به خـود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلال خـدا را حرام
نمـوده انـد...)) روز عاشورا نيز امام حسيـن خطبه خوانده و مردم را نصيحت كرده و
از ريختـن خونـش برحذر داشته است و يزيديان را براى هميشه رسوا و مفتضح ساخته است.
در همان روز دو سخنرانـى مهم ايراد كرده كه در يكى از آن ها انگيزه قيامـش را علنا
اعلام كرده و فرموده است:

((هان! اين زنا زاده فـرزنـد زنا زاده ما را بيـن دو امـر مخير كـرده, يا پذيـرش
ذلت و يا كشته شـدن و هيهات منا الذله; ممكـن نيست ذلت و خـوارى را بـراى خـود
بـرگزينيـم, نه خـدا بـراى ما مى خواهد نه رسولش و نه مومنيـن مى پذيرند و نه
دامـن هاى پاكى كه ما را در آغوش خود بزرگ كرده است. ما هرگز نمى پذيريـم كه اطاعت
پست مردان بى شخصيت را برتر از مرگ جـوانمردانه بدانيـم. مـن با هميـن خاندان خويش
و با ياران اندكـم قيام مى كنم و بر خدا توكل مى نمايم و از شهادت هيچ هراسى
ندارم)). پس آن چه مسلم است ايـن است كه حسيـن عليه السلام در تمام مـدت قيام و
نهضت جـاودانه اش, دمى از تبليغ و امر به معروف فروگذار نكرده و غرض اصلـى قيامـش
اصلاح امـور جـامعه بـوده است كه خـود مـى فـرمـايد:

((مـن نه بيهوده و نه ستمگرانه قيام كـردم و خـروج نمـودم بلكه غرض و هدفـم اصلاح
در ميان امت جدم است)). ولـى گاهـى ايـن اصلاح محقق نمـى شـود جز با فدا شدن و خون
خـود را نثار كردن كه حسيـن هرگز از ايـن امـر ابا نـدارد و نه تنها از خون خـود و
يارانـش مـى گذرد كه در راه اسلام حـاضـر است اهل بيتـش را نيز فـدا كنـد:




  • تركت الخـلق طرا فـى هواكا
    و لو قطعتنى فى الـحب اربا
    لماحــن الفـواد الى سواكا



  • و ايتمت العيال لكـى اراكا
    لماحــن الفـواد الى سواكا
    لماحــن الفـواد الى سواكا



حسيـن كه جز خـدا را نمـى بينـد, همه چيز را در راه رضاى محبـوب نثار مى كند, حتى
به اسارت خاندان عصمت و طهارت تـن در مى دهد تا روى محبـوب را ببينـد. زينب نيز
همان خط را دنبال كرد و با صبر و شكيبـايـى و تحمل آن همه رنج و محنت بـار بـرادر
را به مقصـد رسانـد و در تمام احـوال نه تنها صابـر بود كه شاكر نيز بـود و همه را
چـون در راه خدا مى ديد, جز زيبايـى نمـى ديد. ((ما راءيت الا جميلا)).

/ 92