جلوه هايى از حقيقت اسلام - مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جلوه هايى از
حقيقت اسلام

رفتار امام در هر زمينه بيانگر ارزشهايى نظير: انسانيت،
جوانمردى، شفقت و محبت بود لذا وقتى از دور متوجه حركت نيروى مهاجم مى شود، با اين
كه از موقعيت و فرصت مناسبى برخوردار است به روش پدر بزرگوار خود على عليه السلام
در صفين عليه آنان حركتى انجام نمى دهد و در مسير انسان دوستى و جوانمردى و محبت
تا آن جا پيش مى رود كه تشنگى سپاهيان مزاحم را تحمل نمى كند در سيراب كردن افراد
و روش سيرآب شدن اسبان مراقبت مى نمايد. «در كربلا در نهايت شدتها و فشارها نيز
مراقب است كه ابتداى به جنگ نكند» (19) چنان كه به هنگام مواجهه با
«حر» در پاسخ يكى از همراهان كه به وى پيشنهاد مى كند براى از ميان بردن اين مانع
وقت مناسبى است مى گويد: «وظيفه من در حال حاضر جنگ نيست.» (20) اندرز
و خيرخواهى ياران امام در دل غافل سپاهيان كوفه سودى نمى بخشد و آنان به زشتى كار
خود واقف نمى گردند و شب عاشورا فرا مى رسد.

شب عاشورا

در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان كه در راه حق و اعتلاى
كلمه توحيد و احكام قرآن يك دل و يك جهت شدند ماندند و وفادارى خود را اعلام كردند
و چنين گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد، ما هرگز از راه حق كه تو پيشواى آن
هستى روى برنخواهيم تافت و تا رمقى در تن داريم از حريم تو دفاع خواهيم كرد»
(21)
آرى آنان كسانى بودند كه حقانيت راه حسين عليه السلام را از صميم جان
دريافته بودند و براى وصول به محبوب دقيقه شمارى مى كردند. «آنان هم شجاع بودند و
هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد... دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته
شمشير.» (22) حسين عليه السلام وقتى آنان را از نتيجه ظاهرى جنگ، يعنى
كشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار
كه بيانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا كه جوان
سيزده ساله امام حسن مجتبى عليه السلام مى گويد: شهادت براى من از عسل شيرين تر
است.» (23) شب عجيبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن
است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگيها اميدواركننده، صفا و صميميت و عشق را به
ارمغان مى آورد و حال نيازمندى افزايش مى يابد و راز و نياز به درگاه بى نياز رنگى
و حالى و هوايى ديگر به خود مى گيرد.

روز عاشورا

آنان با چنين روحيه اى شب را به صبح رسانيدند. سرانجام صبح
عاشورا فرا رسيد. خيرخواهيها و دلسوزيهاى امام در دل ناپاك كوفيان مؤثر واقع نشد.
يزيديان آماده جنگ گرديدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنين
موردى در درجه اول صلح است و دعوت به اين امر شايسته. «اما اگر يكى از آن دو دسته
ستمكارى را پيش گرفت با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن بنهد. بدين ترتيب امام و
ياران او بيش از هر مسلمان ديگر خود را مكلف به پيروى از قرآن مى دانستند... از
جمله كسانى كه در اين راه از خيرخواهى كوتاهى نكرد «زهيربن قين » بود كه سپاه كوفه
را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خيرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان ديگر است تا كار به
شمشير نكشيده است

ما با يكديگر برادريم و يك دين داريم... در غير اين صورت ديگر
رشته پيوندى ميان ما نخواهد بود. [حسين عليه السلام با خطبه هايى كه ايراد فرمود
براى رستگارى اسيران هوى و هوس و فريب خوردگان تا جايى كه مى توانست تلاش كرد و
براى آنان بجز آزادى، خير و عزت و سعادت نمى خواست.] وى به آنها گفت كه اين آخرين
فرصتى است كه براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مى شود... اگر به اين عزت
پشت پا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ايشان است.»
(24)
امام در يكى از خطبه ها مردم را از سويى به تحمل شنيدن سخنان طرف مقابل
و تامل و دقت فرامى خواند و از سوى ديگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهيز از
شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مى كند و به اين وسيله بالاترين درجه
دلسوزى و انسان دوستى خود را به نمايش مى گذارد.

خطبه هاى امام
حسين عليه السلام

خطبه در اسلام جايگاه ويژه اى دارد. خطبه بهترين راه نشر
احكام ديانت و اخلاقيات است. حسين عليه السلام در روز عاشورا خطبه هاى آتشينى
ايراد فرمود. «اين خطبه ها سندهايى گرانبهاست. سندهايى كه بيش از آن كه نشان دهنده
روح آزادگى و شرف و پرهيزكارى باشد، نمايانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم
گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنين مردم است. حسين عليه السلام در يكى از خطبه ها
مى گويد: مردم شتاب مكنيد سخن مرا بشنويد. من خير شما را مى خواهم... اگر سخن مرا
شنيديد و انصاف داديد و ديديد من راست مى گويم. اين جنگ از ميان برخواهد خاست... و
الا زيان آن دامنگير شما خواهد شد. مى دانيد من كيستم؟... مگر من پسر دختر پيغمبر
شما نيستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پيغمبر و نخستين مسلمان نيست؟... اگر گمان
مى كنيد من دروغ مى گويم هنوز از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله چند تن زنده اند
مى توانيد از آنها بپرسيد: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعيد خدرى... آنها به شما
خواهند گفت كه آنچه مى گويم درست است...

در خطبه ديگر امام حسين عليه السلام
مى گويد:


مردم من خيرخواه شما هستم من براى تفرقه افكنى نيامده ام همه مرا
مى شناسيد، مى دانيد كه دروغگو نيستم... در اينجا بود كه فتنه جويان و جنگ طلبان
ترسيدند مبادا اين سخن سراسر خيرخواهى در دل سنگ مردم كارگر افتد و آنان بدانچه
مى خواهند دست نخواهند يافت... سرانجام آنچه بايد روى دهد آغاز گرديد.» (25) حضرت
سيدالشهداعليه السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش
مى پردازد و به عنوان گواهانى بر صداقت سخنان خود ياد مى كند و هدف خود را از سفر
بازمى گويد به اين دليل است كه فريبكاران براى عملى ساختن نيات پليد خود افكار
عمومى را منحرف كرده حقيقت را وارونه جلوه مى دادند و ايراد چنين خطبه هايى علاوه
بر بيدار كردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.


از خصلتهاى حسينى آنچه در روز عاشورا بيشتر جلوه گر است آرامش
و پايدارى حسين عليه السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرايط مى توان دريافت
كه وى «آينده روشن و آثار نورانى نهضت خود را به چشم مى بيند.» (26) با
توجه به آنچه ياد شد، سخنان محبت آميز حسين عليه السلام نشانگر آن است كه وى
علاقه اى به جنگ نداشت و تا آن جا كه توانست كوشيد به فريب خوردگان تفهيم كند كه
طريق ناصوابى برگزيده اند و پايان مطلوبى در انتظار آنان نيست. امرا براى جلوگيرى
از شورش سپاهيان و ضعف روحيه آنان فرمان حمله مى دهند «از اين لحظه همراهان
امام عليه السلام نام «سپاهى » گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» يافت.» (27)

روحيه اصحاب
حسين عليه السلام

شهادت براى ياران حسين عليه السلام مفهوم ويژه اى داشت.
انگيزه آنان رسيدن به آزادى و كمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلت بار بود
لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت برگزيدند و از فرط اشتياق
«خودشان را قبل از حضرت و بنى هاشم به شهادت رساندند... آنان در هيچ جا در مقام
عذر و توجيه برنيامدند.» (28) و با بصيرت كامل به حكم وظيفه در تعظيم
حق از خود گذشتند و درس فداكارى و ظلم ستيزى به بشر آموختند، اين ارزشهاى انسانى
از جمله منشهايى است كه در كربلا به نمايش گذاشته شد. اصحاب حسين در گيرودار نبرد
روحيه اى بسيار قوى داشتند. «آنان با اين كه مى توانستند با برداشتن يك قدم يا
نگفتن يك سخن برهند; اما مرگ را ترجيح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همين بس
كه امام را در ميان خود نگريستند و او را آماده دريافت شهادت در راه خدا و براى
دعوت يافتند. » (29)
از جمله اين ياران «عابس بن ابى شبيب شاكرى و ابوثمامه
صيداوى... و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شيرمردى است كه دخول وقت نماز ظهر
را به امام يادآور شد و دعاى خير حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه
راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نيز به برگزارى نماز اول وقت مقيد بودند و جابربن عروه
غفارى پيرمرد سالخورده اى است كه در جنگ «بدر» و «صفين » شركت داشت.


محضر مبارك
پيغمبرصلى الله عليه وآله را درك كرده بود. كمر را با عمامه و ابروهاى آويخته خود
را با دستمالى بست و به دشمن حمله ور شد و شربت گواراى شهادت نوشيد و به نگاه و
كلام محبت آميز «شكر الله سعيك يا شيخ » امام خود سرافراز گرديد. دگر عمروبن جناده
انصارى فرزند شهيد جنادة بن كعب انصارى بود


كه مادر، وى را با سخنان «پسرم از كنار
مادر برخيز به ميدان برو و در برابر چشمان پسر پيغمبر بجنگ » به جنگ با كفار تشويق
كرد. جوان در حالى كه دهانش به عبارت: «پيشواى من حسين عليه السلام است. اين
بهترين پيشواست... معطر شده بود جنگيد تا به درجه رفيع شهادت رسيد. رشادتهاى ديگر
ياران امام و بنى هاشم فرزندان على و عقيل و امام حسن و امام حسين و مسلم و
عبدالله جعفر... و دلاوريهاى عباس بن على عليه السلام نيز همين گونه بود.»
(30)
اين شيرمردان با بصيرت و اطمينان كامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان
شجاعانه جنگيدند و جان خود را در راه حق نثار كردند «كه ايمان به آنان آفرين گفت.»
(31)
در آن روز خونين از سپاه امام بجز حضرت سجادعليه السلام و طفل شيرخوارش
كسى زنده نماند. امام على اصغرعليه السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نيز
فدا كرد. و «بدين طريق عواطف جهانيان را بيدارى بخشيد و فهماند كه در اين قوم نه
تنها ديانت نيست از انسانيت هم بويى نبرده اند.» (32)

19- حماسه حسينى، ج 1، صص 238 و
239.

20- پس از پنجاه سال، ص
172.

21- علامه محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، قم، مطبوعاتى دارالتبليغ،1346،
ص
135.

22- محمدرضا حكيمى، بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، بى تا،
ص
151.

23- حماسه حسينى، ج 2، ص
247.

24- پس از پنجاه سال.،صص 172 و
173.

25- همان، ص
173.

26- همان، ص
181.

27- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 1362،
ص
41.

28- حماسه حسينى، ج 3، ص
159.

29- ابوالشهدا الامام حسين عليه السلام، ص
138.

30- بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، ص 155 تا
161.

31- همان، ص
151.

32- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص
42.

/ 92