افشاى جنايات معاويه - مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افشاى جنايات معاويه

جهت ديگرى كه بيانگر مبارزات آن حضرت است نامه اى
است كه درآن جنايات معاويه و ستمگرى هايش شمارش كرده، حكومت معاويه رافتنه اى
سهمگين بر امت قلمداد مى كند. قسمتى از آن چنين است: مگرتو نبودى كه حجر و ياران
عابد و خاشع حق را كشتى، همانان كه ازبدعت ها نگران و بى تاب مى گشتند و امر به
معروف و نهى از منكرمى كردند؟ آنان را پس از تعهدات محكم و تضمين هاى مطمئن به
طرزظالمانه و تجاوزكارانه كشتى، در برابر خدا گستاخى ورزيدى و عهدو پيمان الهى را
سبك شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نيستى،همان كه از زيادى عبادت صورت و
پيشانى اش پينه بسته بود؟ او راپس از تعهدات و تضمين هايى كشتى كه اگر به
حفاظت شدگان دركوهساران داده مى شد، از قله هاى آن فرود مى آمدند. مگر تونيستى كه
زياد را در دوره اسلام به خويشتن منسوب گردانيدى و او را پسرابى سفيان قلمداد
كردى، با اين كه رسول خدا(ص)حكم كرده كه فرزندمتعلق به بستر(پدر و مادر)است و
پاداش مرد زناكار را سنگ است.

آنگاه او را برمسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بكشد
و دست وپايشان را قطع كند و بر تنه درخت به دارشان آويزاد؟ پناه برخدا، اى معاويه!
گويا تو از اين امت نيستى و ايشان از تونيستند. مگر تو آن خضرمى را نكشتى كه ابن
زياد درباره او به توگزارش داده بود داراى دين على(ع)است; و دين على(ع) همان
دينى است كه پسر عمويش(ص)برآن بود; همان دينى كه تو به نامش به اين مقام نشسته اى;
و اگر دين او نبود، بالاترين افتخارات تو واجدادت كوچهاى تابستانى و زمستانى آنان
بود و خدا به واسطه مابراى اين كه نعمتى گران ببخشد، سختيهاى آن را از
دوشتان برداشت. به من گفته اى كه اين امت را به فتنه مينداز. من فتنه اى سهمگين تر
از حكومتت برامت نمى يابم; و نيز گفته اى: به مصلحت خويش و دين و امت
محمد(ص)بينديش.



به خدا قسم، كارى بهتر ازجهاد عليه تو نمى شناسم. بنابراين، هرگاه
به انجام آن اقدام كنم، مايه تقرب به پروردگار من است و در صورتى كه به انجامش
نپردازم، از خدا براى حفظ دينم آمرزش مى طلبم و از او توفيق انجام آنچه او
دوست مى دارد و مى پسندد، خواستارم.
سپس حضرت در ادامه مى فرمايد: بدان كه خدا را
ديوانى است كه هركار كوچك و بزرگ به حساب مى كشد و شمارش مى كند. بدان كه
خدافراموش نمى كند كه تو به مجرد گمان افراد را مى كشى و به محض وارد آمدن اتهامى
دستگير مى سازى و پسرى را به حكومت نشانده اى كه باده مى نوشد و سگبازى مى كند، تو
را مى بينم كه خويشتن به گناه و عذاب در انداخته اى و دينت را تباه كرده اى و رعيت
راضايع ساخته اى. (7)

يادآورى رسالت ها

استبداد اموى جامعه اسلامى را دچار فسردگى و ركود
كرده، زمينه تجاوز و ستمگريهاى بيشتر آنان گشته بود. هشدار به جامعه ويادآورى
رسالتها و مسووليتهاى سنگين آنان از ضرورت هاى فورى آن بود; و چه فردى شايسته تر
از ابى عبدالله الحسين(ع)و چه موقعيتى والاتر از حج.
براين اساس، حضرت در اجتماع شكوهمند مردم در سرزمين
منى به سخنرانى پرداخت و وظيفه امر به معروف ونهى از منكر را به مردم و دانشمندان
يادآور شد. حضرت در آغاز درباره اهتمام به امر به معروف و نهى از منكر فرمود: اى
مردم! از آنچه خدا بدان اولياى خود را پند داده، پندگيريد مانند بدگفتن او از
دانشمندان يهود، آنجا كه مى فرمايد: چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود آنان را از
گفتار گناه آميز وخوردن مال حرام نهى نمى كنند؟



چه زشت است عملى كه
انجام مى دادند. (8) و نيز فرموده است: كافران بنى اسرائيل بر زبان
داود وعيسى ابن مريم، لعن و نفرين شدند. اين به خاطر آن بود كه گناه وتجاوز
مى كردند. تا آنجا كه فرمود: چه بدكارى انجام مى دادند. (9)
خداوند آنها را بدين خاطر نكوهش كرده كه از
ستمكارانى كه ميان آنها بودند، كار زشت و فساد مى ديدند و آنها را نهى نمى كردند;
زيرا در مال آنان طمع داشته و از قدرت آنان مى ترسيدند با اين كه خداوند
مى فرمايد: از مردم نترسيد و از من بترسيد. (10)
سپس عالمان را مورد خطاب قرار داده، مى فرمايد: شما
اى جماعت كه معروف به دانش و نامور به خوبى و معروف به خيرخواهى هستيد وبه وسيله
خدا در دل مردم مهابتى داريد; شرافتمند از شما حساب مى برد و ناتوان شما را گرامى
مى دارد...
من مى ترسم عذابى از عذابهاى الهى برشما فرودآيد;
زيرا شماهااز كرامت خدا به منزلتى رسيديد كه برديگران برترى يافته ايد. بندگان
مؤمن به خدا، گرامى داشته نمى شوند ولى شما به خاطر خدادر ميان بندگان الهى
ارجمنديد. اين در حالى است كه مى بينيد كه پيمانهاى خدا شكسته شده و هيچ عكس العمل
و هراسى به خود راه نمى دهيد. براى يك نقض تعهد پدران خويش بى تابى مى كنيد با اين
كه تعهدرسول خدا خوار و بى مقدار شده، كورها و لالها و زمين گيرها در همه شهرها
بى سرپرست مانده و برآن ها ترحم نمى شود، شما به اندازه مقام و در خور
مسووليت خويش كار نمى كنيد و در مقابل كسى كه اقدام مى كند خضوع نمى كنيد.



برعكس
به سازش و مسامحه با ظالمان خود را آسوده خاطر مى داريدبا اين كه خداوند شما را
فرمان داده كه از كار خلاف باز ايستيدو ديگران را نيز نهى كنيد; اما شما غافليد.
مصيبت شما از همه مردم بزرگتر است; زيرا در حفظ مقام علما و دانشمندان
ناتوان شديد. كاش كوشش مى كرديد. علت اين ناتوانى اين است كه جريان امور و احكام
به دست دانشمندان الهى است كه امين برحلال و حرام اويند; ولى اين مقام از شما
گرفته شده است. بدين جهت، كه شما ازحق متفرق شديد و درباره روش پيغمبر باوجود دليل
روشن دچار اختلاف شديد. اگر براذيت و آزارها شكيبابوديد و در راه خدا مشكلات را متحمل
مى شديد، زمام امور الهى به شما برمى گشت و از طرف شما دستور آن صادر مى گشت و به
سوى شماباز مى گشت; اما برعكس شما خودتان ستمگران را به جاى خويش جاى داديد و امور
الهى را به آنها واگذاشتيد تا به شبهه كاركنند وبه شهوت ها و ميلهاى نفسانى خويش
حركت كنند. علت سلطه ستمگران گريز شما از مرگ و خوش بودنتان به زندگى دنيا است كه
از شماجدا خواهد شد. (11)
اما متاسفانه اين فريادها و خروشهاى الهى برجان و
قلب هاى غافل كارگر نيفتاد و دوباره هركس به انديشه دنيايى خويش مشغول وكارهاى
روزمره خويش را استمرار بخشيد و چنان شد كه بنى اميه احكام الهى را تعطيل كردند;
نيكمردان تنها مانده ميدان را به شهادت رساندند و تاريخ را براى هميشه سوگمند از
بين رفتن حق وعدالت و حاكميت امامت راستين ساختند.

تاكيد براستمرار برائت

معاويه به مروان كه ازكارگزاران حكومتى او بود،
نامه نوشت واز او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براى يزيد خواستگارى كند. عبدالله
تصميم درباره اين موضوع را به دائى فرزند خويش امام حسين(ع)واگذار كرد. امام
فرمود: از خداوند خواستارم كه موردپسندى از آل محمد را براى دختر عبدالله برگزيند.
همگى در مسجداجتماع كردند. مروان در حضور مردم گفت: امير مومنان معاويه به من
دستور داده كه هرقدر از مهر را كه پدرش بگويد، قبول كنم وتمامى بدهكارى پدرش را
بپردازم. افزون آن كه صلح بين دو فاميل نيز برقرار خواهد شد. امام حسين(ع)پس از
حمد و ثناى الهى وبيان فضايل اهل بيت(عليهم السلام)پاسخ داد: اين كه گفتى مهرش
هرقدر باشد، معاويه قبول كرده، سوگند به جان خود كه در صورت تصميم، ما برمهر السنه
چيزى اضافه نمى كنيم. و اين سخن كه بدهكارى پدرش هرچه باشد، پرداخت مى كند، هيچ
گاه زنان مابدهكاريهاى ما را نپرداخته اند; و اما مصالحه و سازش، ما افرادى هستيم
كه به خاطر خدا با شما دشمنى كرديم و براى دنيا با شماصلح نخواهيم كرد. خويش نسبى
نتوانسته است مانع از اين كار شودتا چه رسد به ازدواج و خويشى سببى.
سپس حضرت دختر عبدالله را به عقد قاسم ابن محمد بن
جعفردرآورد و باغى كه خود در مدينه و به نقلى در سرزمين عقيق داشت. به دختر خواهر خويش
بخشيد. (12)





7- الغدير، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه
الغدير، ج 19، ص 250 و
251.

8- مائده، آيه
63.

9- همان، آيات 78 و
79.

10- همان، آيه
47.

11- تحف العقول، ص 240، كلمات امام حسين(ع).

12- بحارالانوار، ج 44، ص
207.







/ 92