انصار - مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انصار

گروه انصار در عصر نبوت، در راه اسلام، خدمات شايان توجهى
انجام دادند; مانند شمشير زدن و دوشادوش پيامبر در بيشتر غزوات بودن و مهم تر
از همه، امان دادن به مهاجرينى بود كه همه مال و منال خود را در مكه جاگذاشته و به
مدينه پناه آورده بودند. انصار صادقانه در اين راه تمام دارايى خويش را در طبق
اخلاص گذاشتند و با مهمانان و برادران دينى خود تقسيم كردند تا جايى كه حضرت فاطمه
زهراعليها السلام در خطبه اى آنان را «مهد اسلام و بازوى ملت » ناميد. (12) به
همين علت انصار در اجتماع شتاب آلود سقيفه خود را از هر حيث شايسته جانشينى
پيامبرى مى دانستند كه در خدمت و كمك به او از هيچ امرى دريغ نورزيده بودند. اما
دو مسئله باعث ضعف و تزلزل در جبهه انصار شد:

1- از آن جا كه در عصر جاهليت بين اوس و خزرج جنگ ها و
خصومت هاى زيادى وجود داشت و هنوز آن را فراموش نكرده بودند، اين امر به درگيرى
درون گروهى آن دو منجر شد تا جايى كه وقتى سعد بن عباده - رئيس خزرجى انصار - به
عنوان نماينده معرفى شد اوسى ها او را برنتافتند و شتابزده با ابوبكر مهاجر بيعت
كردند. حتى بشيربن سعد - پسر عموى سعد بن عباده - از اولين كسانى بود كه به
طرفدارى از مهاجرين برخاست.

2- در آن عصر نظام قبيله اى حاكم، براى «نسب » ارزش زيادى
قائل بود. از اين رو، وقتى ابوبكر در بيان فضايل «مهاجرين اوليه » به رابطه نسبى
آن ها با پيامبر اشاره مى كند و در بيان علت برترى مهاجرين به انصار مى گويد:
مهاجرين اولين كسانى بودند كه وقتى همه با پيامبر دشمنى مى كردند، به يارى حضرت
برخاستند و در پرستش خدا و يارى پيامبر استقامت ورزيدند. انصار در مقابل آن
ايستادگى نمى كنند و با پذيرش آن، پيشنهاد اميرى از ما و اميرى از شما را مطرح
مى سازند كه بالاخره ابوبكر آن را هم رد مى كند و مى گويد: ما بايد امير و شما
وزير ما باشيد و ما بى مشورت شما عملى انجام نمى دهيم.

مهاجرين

تفسير مهاجرين از مقوله جانشينى پيامبر به گونه اى بود كه به
آسانى مى توانست رقباى جدى خود را از صحنه خارج كند. گروهى مهاجر به واسطه سابقه
درخشانى كه در يارى پيامبر و همراهى او داشتند به عنوان مسلمانان اوليه كه در
روزهاى سخت مكه تمام دارايى خود را رهاكرده و با پيامبر به مهاجرتى سرنوشت ساز
رفته بودند، كسب مقام جانشينى پيامبر را پاداشى براى زحمات طاقت فرساى خود
مى دانستند. ابوبكر، عمر، سعد وقاص، ابوعبيده جراح و ديگر مهاجرين اوليه به عنوان
ياران نزديك پيامبر جزء «سابقون » بودند و از اين جهت مقام و مرتبت بالايى در بين
پيامبر و مسلمانان داشتند. اما آن چه انصار را به طور كامل خلع يد كرد و چونان
برهان قاطعى بر فرقشان فرو نشست، استدلالى بود كه از زبان ابوبكر بر منطق قبيله اى
جارى شد:

اى گروه انصار! هر چه از فضيلت خود بگوييد، شايسته آنيد، اما
عرب اين كار را جز براى اين طايفه قريشى نمى شناسد كه خاندان و نسبشان بهتر و مهم تر
است. (13)

ضربه دوم از طرف مهاجرين زمانى نواخته شد كه ابوبكر روايت
«الائمة من قريش » (14) را از طرف حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم
نقل كرد. ديگر، انصار را ياراى مقاومت نبود و بايد بر حاكميت جبرى تفكر قبيله اى
كه خود نيز محاطدر آن بودند، تن مى دادند.

بنى هاشم

اگر چه بنى هاشم به دليل اشتغال به امور كفن و دفن پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم در سقيفه حضور نداشتند، اما جايگاه معنوى آن ها را نمى توان
در ساختار سياسى جامعه اسلامى ناديده گرفت. على عليه السلام و اطرافيانش زمانى از
اجتماع سقيفه باخبر شدند كه ديگر ، مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده و در حال
بازگشت بودند. نقل شده است انصار در جواب على عليه السلام كه پرسيده بود چرا با من
بيعت نكرديد و با آن ها بيعت نموديد، گفتند:

اگر شما زودتر مى آمديد ما با شما بيعت مى كرديم، اما حالا
ديگر چون بيعت كرده ايم، آن را نمى شكنيم. (15)

اما اين كه چرا مهاجرين به عمد، بنى هاشم و به ويژه على عليه
السلام را با آن همه سوابق درخشان به فراموشى سپرده بودند، مسئله قابل تاملى است.
قريش حسادت و كينه شديدى نسبت به على عليه السلام داشتند; (16) حسادت
به واسطه مهر و محبت هاى بى دريغى كه پيامبر در دوران حيات به او مبذول مى داشت و
كينه به آن دليل كه در عصر نبوت و در جنگ هاى پيامبر با مشركين قريش، بسيارى از
اشراف و بزرگان آن قبيله توسط على عليه السلام به قتل رسيده بودند و همين مسئله
تخم كينه و دشمنى را در دل بازماندگان آن ها كاشته بود. اين كينه ورزى و حسادت
تئوريزه هم شد و قريشى ها شعار سر دادند كه «عرب دوست نداشته كه نبوت و خلافت در
يك خاندان باشد» (17) يعنى بنى هاشم بر سايرين تكبر خواهند كرد.

گفتنى است عرب در دوره اى كه محاط در تفكرات قبيله اى است، به
دو شخصيت برجسته و يار نزديك پيامبر، براساس معادلات عشيره اى مى نگرد و در اين
نگرش ناگزير ابوبكر را بر على عليه السلام ترجيح مى دهد، زيرا او امتيازاتى دارد
كه على عليه السلام از آن بى بهره است: نخست اين كه ابوبكر در سال 11 ق بيش از چهل
سال دارد و در سنت عرب داراى عقل كامل است، در حالى كه على عليه السلام هنوز جوانى
بيش نيست. دوم اين كه قبل از بعثت، ابوبكر مقام قاضى و داور را در اختلافات بين
قبايلى ايفا مى كرد و بدين وسيله از موقعيت و وجهه مناسبى در بين قبايل برخوردار
بود. مهم تر از همه اين ها ابوبكر آشنا به علم الانساب بود كه امتياز بزرگى در
جامعه عرب به شمار مى رفت. از اين رو از منظر معادلات قبيله اى كفه ترازو به نفع
ابوبكر سنگينى مى كرد و على عليه السلام به نيكى در يافت كه عرب تصميم گرفته است
«عقيده » را قربانى «قبيله » كند.

د - امويان

بى ترديد تيره اموى قريش به دليل سابقه سياهشان در دشمنى با
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در سقيفه بنى ساعده براى كسب خلافت جامعه اسلامى
هيچ اميدى نداشتند، اما با حضور فعال خود در اين حادثه براى چند دهه آتى
مى انديشيدند. آن ها با جذب شخصيت هاى مثبتى مانند عثمان و عبدالرحمن بن عوف در
احراز وجهه اى موجه براى حزب خود سعى بسيار نمودند. و شايد بتوان گفت حادثه سقيفه
در بين گروه هاى مطرح بيشترين فايده را براى امويان در پى داشته است، چرا كه با
خلافت ابوبكر، به تدريج امويان به دليل مهارت هاى زيادى كه در عرصه امور نظامى
داشتند وارد سپاه اسلام شدند و شاخه نظامى خلافت را در اختيار گرفتند تا آن جا كه
در جريان واقعه ارتداد، قبايل جزيرة العرب در روزهاى آغازين خلافت ابوبكر، لشكريان
متعددى براى سركوبى آنان فرستادند. به گفته مقريزى: «فرماندهى پنج لشكر از يازده
لشگر گسيل شده، از تيره امويان بود» (18) و هم آنان بودند كه رهبرى
فتوحات بزرگ در عراق، شام، ايران، مصر و افريقا را بر عهده داشتند. «بدين سان
اشراف مردم در جاهليت به اشراف آنان در اسلام نيز بدل شدند». (19)

پس بى جا نيست كه اگر حادثه سقيفه بنى ساعده را - كه به راستى
به گفته امام خمينى بايد آن را «اعظم مصيبت ها» ناميد - مقدمه شومى براى رخداد
عاشوراى 61 ق بدانيم آن جا كه مقدمات نابودى اسلام را فراهم ساختند.

3) سياست مالى
خلفاى نخستين

عامل مهم ديگر در زمينه سازى قيام عاشورا، سياست مالى خلفاى
نخستين و شيوه برخورد آن ها با بيت المال مسلمين بود كه بعد از رحلت پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم در جامعه اسلامى به مرور شكل گرفت.

از آن جا كه در زمان حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم وضعيت
مالى مسلمانان چندان مطلوب نبود و غالبا با تنگدستى روزگار مى گذراندند، فرصتى
براى پيامبر پيش نيامد تا الگوى كاملى را از خود در اداره امور مالى جامعه اسلامى
به جاگذارد. با اين حال به دو مسئله حساسيت ويژه اى داشت:

نخست اين كه در تقسيم بيت المال مساوات و برابرى را به طول
كامل رعايت مى كرد و بين نو مسلمانان و سابقون فرقى قائل نمى شد و در جواب اعتراض
برخى از صحابه به اين شيوه، مى فرمودند: آن چه بايد رعايت شود احتياج و مساوات است
و جزاى سابقه و فضيلت را خداوند خواهد داد. (20)

دوم اين كه به هيچ وجه مالى را در خزانه ذخيره نمى كردند و
بلافاصله پس از رسيدن مال، آن را بين مسلمانان تقسيم مى نمودند. (21) دليل
اين امر نيز همان وضعيت مالى نامناسب مسلمانان بود.

بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با اين كه از نظر مالى
وضعيت مسلمانان رو به بهبودى بود اما ابوبكر هم چنان با تاسى جستن به دو ويژگى اى
كه پيامبر آن را اصل قرارداده بود، به سنت پيامبر كاملا وفادار ماند و به رغم
اعتراضات زياد، به ويژه از جانب عمر، آن را بهترين روش دانست. (22)

اما خليفه دوم (عمربن خطاب) اگر چه مثل پيامبر و ابوبكر مال
مسلمين را مطلقا متعلق به خود نمى دانست و استفاده از آن را براى منافع شخصى و
خانوادگى شديدا نادرست مى شمرد و از آن پرهيز مى كرد، (23) اما
بدعت هايى را در اين عرصه از خود به جا گذاشت كه با سنت پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم مخالف و براى آينده جامعه اسلامى مضر بود. توضيح اين كه با توجه به فتوحات
مهمى كه در دوره عمر صورت گرفت و دو امپراتورى بزرگ آن زمان يعنى ايران و بخش
بزرگى از روم زير سم ستوران سپاه اسلام فتح و غنايم فراوانى از آن سرزمين ها به
مدينه منتقل شد، ديگر عملا تقسيم همه اين اموال در بين مسلمانان بدون ذخيره كردن
بخشى از آن در بيت المال معقول به نظر نمى رسيد، چرا كه از سويى توزيع همه اين
غنايم براى مسلمانان خطرناك و مضر بود و از سوى ديگر امپراتورى اسلامى براى اداره
سرزمين هاى فتح شده، هزينه هاى هنگفتى را متحمل مى شد، پس تاسيس ديوان براى بررسى
درآمدها، هزينه ها و مخارج دولتى منطقى به نظر مى رسيد كه از اين طريق بخش هاى
مختلف امپراتورى اسلامى تامين مالى مى شد.



12. محمدرضا مظفر، السقيفه(بيروت، مؤسسه الاعلى، 1993م) ص 5 و
6.

13. محمديوسف الكاند هلوى، حياة الصحابه (بيروت، دارالفكر، 1992م) ج 2، ص
57-
69.

14. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى (قم، بى نا، 1413ق) ج 1،
ص 7 و شهرستانى، الملل و النحل، تحقيق محمد فتح الله بن بدران(قم، چاپ افست، 1364)
ج 1، ص
38.

15. محمديوسف الكاندهلوى، همان.

16. صحيفه نور، ج 17، ص
58.

17. محمدبن جرير طبرى، تاريخ طبرى(بيروت ، مؤسسة الاعلمى ، 1983م) ج 1، ص
2916.

18. تقى الدين احمد بن على المقريزى، النزاع و التخاصم فى ما بين بنى اميه و
بنى هاشم (ليدن، 1888م) ص
41.

19. داود فيرحى، قدرت، دانش و مشروعيت سياسى (پايان نامه دكترى، دانشكده حقوق و
علوم سياسى دانشگاه تهران) ص 160 به نقل از: محمد عابد الجابرى، العقل السياسى
العربى، ص
150.

20. همان.

21. همان.

22. محمديوسف الكاندهلوى، همان، ص
223.

23. ابن سعد، همان، جلد 3، ص
226.

/ 92