دلاوريها و كظم غيظ مسلم - مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلاوريها و كظم
غيظ مسلم

«مسلم در خانه «طوعه » بود وى در چنين شرايطى وظيفه داشت كه
نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشير كشيده تاخت و آنان را از
خانه «طوعه » بيرون ريخت و پس از دلاوريهاى زياد... [با تامين دادن محمد اشعث] دست
از مقاومت برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن زياد براى اين كه احساسات حاضران
را بر ضد مسلم برانگيزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى كه در مدينه شراب خوردى؟ جناب
مسلم با خونسردى گفت: پسر زياد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى كسى
است كه از نوشيدن خون مسلمانان و كشتن بى گناهان و دستگيرى و شكنجه آزاد مردان به
صرف تهمت و گمان باكى ندارد... وى پس از اين كه در برابر هر تهمتى و بى شرميى
پاسخى مستدل مى شنود و شكست مى خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مى كند...» (8) و
دستور قتل وى را مى دهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصيت مى پردازد و عملا آن
را به پيروان حسين عليه السلام تعليم مى دهد.

وصيتنامه مسلم

وصيت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى
منظور شده و پذيرفتن وصايت نيز ستوده شده است. مسلم مقيد است كه اين سنت را به جاى
آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصميم خود باخبر ساخت. «از ميان آن همه نامردم
احدى وصيت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت
و گفت: ما و تو خويشاونديم بيا وصيت مرا بشنو. وى امتناع كرد اما به اشاره پسر
زياد پذيرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصيت كرد و گفت هفتصد درهم در كوفه
مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه اى به خاك بسپار، سوم اين
كه به حسين عليه السلام نامه بنويس كه به كوفه نيايد.» (9) وصى امين
است و موظف است آنچه به وى سپرده مى شود بى كم وكاست بر طبق وصيتنامه عمل كند; اما
عمرسعد خيانت كرد همه آنچه شنيده بود با ابن زياد در ميان گذاشت و با اين كار
دنائت، خباثت و سستى ايمان خود را بيشتر از پيش آشكار كرد. مسلم پس از اين كه
تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پايان برد پذيراى شهادت گرديد، و به
دستور ابن زياد كشته شد. «ابن زياد پس از اجراى حكم به قاتل وى گفت: وقتى او را
براى كشتن مى برديد چه مى گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تكبير و تسبيح و تهليل
مى گفت و استغفار مى كرد» (10) ضمن ايفاى نقش، صفات برجسته اى از مسلم
به ظهور رسيد كه هر كدام در جاى خود براى پيروان حسين عليه السلام درسى آموزنده
مى باشد از آن جمله است: حفظ حرمت حكمى از احكام دين، حميت، دلاورى، فرونشاندن
خشم، پايدارى، وفاى به عهد و ذكر حضرت بارى تعالى.

بازتاب شهادت
مسلم

خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمايت اهل كوفه براى امام
حسين عليه السلام بسيار گران آمد و اشك بر ديدگانش حلقه زد; اما بى درنگ هدف خود
را دنبال كرد، جمله اى گفت كه نشان داد، مقصود بالاتر از اين است: «من المؤمنين
رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلوا
تبديلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه
حق شهيد شدند و بعضى ديگر انتظار مى كشند كه كى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم
وظيفه خودش را انجام داد. نوبت ما است » (11) حسين عليه السلام در عصرى
است كه انحراف، ضعف ايمان، فساد و نااميدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به
امام اندك و پارسايان گوشه گيرند. «وى به عنوان يك رهبر مسؤول مى بيند، اگر خاموش
بماند تمام اسلام به صورت يك «دين دولتى » درمى آيد... نه مى تواند خاموش بنشيند كه
مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد... حسين براى اين كه در اندام مرده اين نسل خون
تازه حيات و جهاد تزريق كند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خويش سلاحى و چاره اى ندارد
و براى جهاد جز «بودن خويش » هيچ ندارد. آن را برمى گيرد و به سمت قتلگاه خويش
مى آيد.» (12)

آرى امام در قبال امت و ميراث جدش تعهد دارد و نمى تواند
كعبه را در تسخير بنى اميه ببيند و بى عدالتى، پليدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل
كند. «در چنين شرايطى [از انجام اعمال حج خوددارى مى كند] يعنى من اعتراض دارم...
وى عدم رضايت خويش را به اين وسيله و به اين شكل اعلام مى كند. يعنى حجى كه
گرداننده اش يزيد باشد براى مسلمين فايده اى ندارد [اين كه امام كعبه را ترك كند]
و بعد بگويد من براى رضاى خدا رو به جهاد مى كنم... يك دنيا معنى داشت. كار كوچكى
نبود، ارزش تبليغاتى داشت، اسلوب، روش و متد كار در اين جا به اوج مى رسد. سفرى را
در پيش مى گيرد كه همه عقلا... آن را ناموفق پيش بينى مى كنند». (13) آنان
كه تنها به مصالح خويش مى انديشند

و هر امرى را با ميزانهاى مادى مى سنجند سفر
حضرت را بدون نتيجه مى پنداشتند و به بهانه خيرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از
رفتن به عراق تلاش مى كردند و نزديكان نيز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى
مى كردند. وعده و وعيدهاى حاكم مكه و پيشنهاد امان نامه نيز هيچ گونه تاثيرى بر
جاى نمى گذارد و كار به جايى مى رسد كه حاكم مى نويسد: «از خدا مى خواهم از
تفرقه افكنى بپرهيزى، چه بيم دارم كشته شوى... امام پاسخ مى دهد: كسى كه به پيروى
از دستورات حق و فرستاده اوست و به نيكى و نيكوكارى مقيد است، با خدا و پيغمبر خدا
مخالف نيست و بهترين امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حركتى را
آغاز مى كند كه از انگيزه هاى درونى بسيار توانايى منشا گرفته و با معيارهاى مادى
قابل محاسبه نيست.

«در عين حال حسين عليه السلام نظر دوستاران و خيرخواهان را
تصديق مى كند. مى گويد: خودم مى دانم. ايشان مى گويند: پس چرا اهل بيت را با خودت
مى برى؟ مى گويد: آنها را بايد ببرم... در واقع امام يك عده مبلغ را بعد از شهادتش
با دست و نيروى خود دشمن تا قلب حكومت دشمن (شام) فرستاد اين خودش تاكتيكى عجيب و
كارى فوق العاده است همه براى اين است كه صداها بيشتر به جهان آن روز برسد، بيشتر
ابعاد تاريخ و ابعاد زمان را بشكافد.» (15) و فساد و پليدى و انحرافهاى
اخلاقى يزيديان را برملا سازد و چهره كريه آنان را آشكار كند. «آرى
ركت حسين عليه السلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نيرومندى بود كه از
انگيزه هاى درونى بسيار توانايى منبعث مى شد.» (16)

وصيتنامه
اباعبدالله الحسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام در خطبه هايى به پايمال شدن قوانين
الهى و پيدايى مفاسد اجتماعى تصريح مى كند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فريضه
الهى امر به معروف و نهى از منكر را در جامعه مى خواهد. «وى در وصيتنامه اى به
محمدبن حنفيه مى نويسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت
لطلب الاصلاح في امة جدى اريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر» در بين راه هر چه
خبرهاى مايوس كننده تر از كوفه مى رسيد خطبه اى داغتر از خطبه قبلى مى خواند... از
آن جمله است: آيا نمى بينيد قوانين الهى پايمال مى شود؟ آيا نمى بينيد اين همه
مفاسد پيدا شده و احدى نهى نمى كند و احدى هم بازنمى گردد؟ در چنين شرايطى يك نفر
مؤمن بايد از جان خود بگذرد

و لقاى پروردگار را در نظر بگيرد» (17) امام
زندگى با ستمگران را مايه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مى بيند و سكوت در
برابر حاكم جابر را گناهى نابخشودنى مى شمارد... و براى جلوگيرى از نقض و جابجايى
احكام الهى و حفظ حرمت خون مسلمانان خود را سزاوارتر از ديگر افراد مى شناسد. و
«مى گويد: «وانا احق من غيري » و من از تمام افراد ديگر براى اين كه دستور جدم را
عملى سازم شايسته ترم. وقتى انسان حسين عليه السلام را با اين صفات و خصايص
مى شناسد مى بيند حق است و سزاوار است كه نام او زنده بماند.» (18) و
اين كه هر انسان آزاده اى حسين عليه السلام را دوست مى دارد به خاطر اين است كه وى
خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا كرد.

8- همان، ص
146.

9- همان، ص
146.

10- ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ترجمه
ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 47،
64.

11- مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج 1، تهران، انتشارات صدرا، بى تا، ص
178.

12- على شريعتى، شهادت، تهران، انتشارات حسينيه ارشاد، 1350، ص 40، 41، 42،
60.

13- سيدجعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، صص 149،
150.

14- حماسه حسينى، ج 1، ص
238.

15- همان، ص
238.

16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسين عليه السلام، ترجمه كاظم معزى، تهران،
نشر كتابفروشى علميه اسلامية، بى تا، ص
138.

17- حماسه حسينى، ج 2، صص 122،123،
134.

18- همان، صص 134 و
135.

/ 92