چون دين خداپسند، بيش از اسلام نيست و تنها دينى كه در لسان تمام پيام آوران الهى مرضى خداوند است، همانا اسلام مى باشد گرچه منهاج و شريعت هاى جزئى در عصر هر پيامبرى ممكن است متعدد باشد لذا خطوط كلى آن، همواره ثابت و يكسان است. جريان رهبرى جامعه و تدبير امور مردم و تشكيل حكومت بر مبناى اسلام، از خطوط كلى و ثابت و مشترك همه مناهج و شرايع الهى است.
به عنوان نمونه، آنچه حضرت على(عليه السلام) به آن پرداخت و سر قبول رهبرى امت اسلامى را با آن تبيين كرد، جريان لزوم تعديل اقتصاد و توزيع عادلانه درآمد سرانه و كار و اشتغال و نيز نحوه تقسيم اموال ملى و همچنين تسهيم اموال دولتى با سهام معين و مضبوط است; تا ستمگر، در اثر پرخورى مبتلا به سنگينى نشود و ستمديده، در اثر كم خورى و سوءتغذيه، به تبعات تلخ آن گرفتار نگردد: «وما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم ولاسغب مظلوم، لالقيت حبلها على غاربها ولسقيت آخرها بكاس اولها» (148) مطالب فراوانى از اين كلام نورانى استظهار مى شود كه اولا مدار گفتار آن حضرت، جريان حكومت است نه صرف امر به معروف و نهى از منكر و ارشاد جاهل و تنبيه غافل و مانند آن. ثانيا مسؤول تشكيل چنين حكومتى، عالمان دين مى باشند و اختصاصى به معصومين(عليهم السلام) ندارد; گرچه آنان، مطاع و متبوع اند و ديگر عالمان، مطيع و تابع مى باشند و هرگز نمى توان عنوان «علماء» را منحصر در آن ذوات نورانى دانست; هر چند آنان، مصداق كامل اين عنوان هستند. ثالثا مى توان منشا اين حديث علوى را همان وحى نبوى دانست كه در قرآن كريم به اين صورت متبلور است:
«لولاينهاهم الربانيون والاحبار عن قولهم الاثم واكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون » (149) .
مقصود از ربانى ها و حبرها، عالمان دينى گذشته اند كه در نهج و شريعت محمدى صلى الله عليه و آله و سلم، از آنان به عناوين ويژه خود ياد مى شود و منظور از «قول اثم »، منطق باطل و انديشه عاطل و فكرآفل و تامل فائل است و هيچ اختصاصى به سخن گفتن ندارد. همچنين هدف از «اكل سحت »، مطلق تصرف باطل و كار حرام است و هيچ خصيصه اى براى خوردن با دهان نيست. نشانه آن تعميم و علامت اين اطلاق آن است كه وقتى گفته مى شود سخن فلان گروه يا فلان فرد چيست؟ يعنى منطق و انديشه آنان چيست؟ و هنگامى كه گفته مى شود فلانى چه مى خورد؟ يعنى درآمد و مورد تصرف وى، اعم از مسكن و پوشاك و خوراك چيست؟ چنانكه مستفاد از آيه «ولاتاكلوا اموالكم بينكم بالباطل » (150) ، مطلق تصرف است نه خصوص خوردن.