انسان، وقتى به كمال مى رسد كه بر اساس حسن اختيار خود، حق را بپذيرد. اكراه و اجبار، اختيار را از انسان مى گيرد و به همين دليل، خداى سبحان درباره انديشه و عقيده، آزادى را محور قرار داده و اكراه در دين را جايز نمى داند و وظيفه انبياء(عليهم السلام) را عرضه و ابلاغ دين مى داند: «ما علينا الا البلاغ المبين » (18) و به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: «لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين ان نشا ننزل عليهم من السماء اية فظلت اعناقهم لها خاضعين » (19) ; گويا تو قالب تهى مى كنى بر اين اندوه كه چرا اينان ايمان نمى آورند; اگر ما بخواهيم، چيزى را از آسمان نازل مى كنيم تا ايشان براى آن خاضع و فروتن شوند. پس خداى سبحان، ايمان اجبارى را سعادت نمى داند و براى آن، اثرى در كمال انسان قائل نيست.
گاهى از سوى دشمنان آگاه يا دوستان نادان گفته مى شود كه اسلام، با شمشير پيشرفت كرده و عقيده اسلام، به وسيله جنگ و جهاد بر مردم تحميل شده است.
بررسى تاريخ صدر اسلام شهادت مى دهد كه اسلام، با برهان و استدلال پيشرفت كرده است; زيرا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و همراهان ايشان، در مدت سيزده سالى كه در مكه بودند، فشارهاى بسيارى را تحمل كردند و در اين مدت، عده اى از مكه و اطراف آن مسلمان شدند و عده اى نيز كه از مدينه در مراسم حج به حضور ايشان مى رسيدند، بر اساس دعوت و تبليغ صحيح، اسلام را مى پذيرفتند. زمانى هم كه آن حضرت وارد مدينه شدند، پيش از آنكه قدرتى داشته باشند، از همه طرف مورد تهاجم قرار گرفتند و جنگ هاى «بدر صغرى »، «بدر كبرى »، و «احد» صورت گرفت و پس از آنكه حكومت اسلامى شكل يافت، خداى سبحان، با اذن «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا» (20) ، اجازه دفاع را به مسلمانان مظلوم داد تا بتوانند براى حفظ حكومت اسلام و مسلمين و براى نجات محرومان و مظلومان ديگر از شر كافران بى منطق و فتنه گر، به جهاد در راه خدا نائل شوند.