ولایت فقیهان و عدالت

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

نسخه متنی -صفحه : 299/ 93
نمايش فراداده

2- عدالت مطلق

فقيه جامع الشرايط، كسى است كه علاوه بر جناح عقل نظرى، در جناح عقل عملى نيز به مقدار ممكن كامل باشد; يعنى علاوه بر اينكه لازم است علم دين را درست بفهمد، بايد آن علم را در خودش و محدوده حياتش و در جامعه اسلامى به درستى اجرا نمايد; لازم است همه وظايف دينى خود را انجام دهد و آنچه از دين بايد به مردم ابلاغ كند، ابلاغ نمايد و چيزى را كتمان نكند. فقيه عادل، بايد به ميل و هوس كارى نكند; مطيع هواهاى نفسانى نگردد و گناهى از او سرنزند; نه واجبى را ترك كند و نه حرامى را مرتكب شود.

شخصى كه مطيع هوس است، در درون جانش بتكده اى دارد و در نهادش، بت پرستى رسوخ يافته است و در واقع، هوايش را معبود و اله خود قرار داده و همان را مى پرستد: «افرايت من اتخذ الهه هواه » (53) . چنين شخصى، هيچ گاه صلاحيت ولايت و هدايت مسلمين را ندارد و مشمول خطاب ابراهيم خليل(سلام الله عليه) است كه فرمود: «اف لكم ولما تعبدون من دون الله » (54) ; اف بر شما و بر هر آنچه غير خدا مى پرستيد. اين بيان عتاب آميز، تنها شامل بت پرستان بتكده هاى صورى نيست، بلكه بتكده هاى درونى هواپرستان را نيز شامل مى شود.

بنابراين، ويژگى دوم فقيه جامع الشرايط، ترك هوا و هوس و تابعيت عملى محض سبت به احكام و دستورهاى دين است. فقيه حاكم، اگر فتوا مى دهد، بايد خود نيز به آن عمل كند و اگر حكم قضايى صادر مى كند، خود نيز آن را بپذيرد و اگر حكم ولايى و حكومتى صادر و انشاء مى نمايد، خود نيز به آن گردن نهد و آن را نقض نكند.

3- قدرت مديريت و استعداد رهبرى

در اصل يكصدونهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، ويژگى هاى رهبر، چنين بيان شده است:

شرايط و صفات رهبرى:

1- صلاحيت علمى لازم براى افتاء در ابواب مختلف فقه.

2- عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام.

3- بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافى براى رهبرى.

در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصى كه داراى بينش فقهى و سياسى قوى تر باشد مقدم است.

بنابراين، علاوه بر اجتهاد مطلق و صلاحيت علمى لازم براى افتاء در ابواب مختلف فقه و همچنين عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام، استعداد و توانائى رهبرى و كشوردارى، شرط ضرورى سوم براى فقيه است.

فقيه جامع الشرايط بايد علاوه بر اجتهاد و عدالت مطلق، اولا بينش درست و صحيحى نسبت به امور سياسى و اجتماعى داخل و خارج كشور داشته باشد و ترفندهاى دشمنان خارج را خوب بشناسد و ثانيا از هنر مديريت و لوازم آن برخوردار باشد; زيرا مديريت، گذشته از تئورى، نيازمند ذوق اداره و هنر تدبير است; بسيارى از ما اوزان شعر را مى دانيم كه مثلا فلان شعر بايد بر وزن «مستفعلن، مستفعلن، مستفعلن » باشد; اما دانستن عروض، هيچ گاه كسى را شاعر نمى كند. شعرشناسى، غير از شاعر بودن است; چراكه انشاء شعر، گذشته از آشنائى به قواعد شعر، نيازمند استعدادهاى خاصى است. همه ما مى دانيم كه بايد كشور را بر اساس قسط و عدل اداره كرد، اما مدير و مدبر بودن، غير از دانش و بينش سياسى است; هنرى است كه هر كس آن را ندارد. شرط اسلام شناسى را ممكن است برخى داشته باشند ولى همه آنان شجاعت لازم را مانند شجاعت امام راحل(قدس سره) ندارند. وقتى خبر حكومت نظامى را در يكى از روزهاى دهه دوم بهمن 57 به ايشان دادند، امام هراسناك نبودند و فرمودند: بيرون برويد و حكومت نظامى را بشكنيد! و آن زمان كه خبر تجاوز رژيم عراق و توطئه استكبار بر ضد انقلاب اسلامى را به ايشان رساندند، نترسيدند و شجاعت خود را به ديگران نيز انتقال دادند.