ولايت فقيه; علم كلام، علم فقه
پيش از آنكه از اثبات ولايت فقيه در عصر غيبت سخن بگوييم و بر ضرورت آن برهان اقامه نماييم، لازم است روشن شود كه بحث از ولايت فقيه، بحثى فقهى است يا بحثى كلامى; زيرا در هر يك از اين دو صورت، ولايت فقيه، سرنوشتى جداگانه خواهد داشت و وظايف و اختيارات فقيه و همچنين ولايتى يا وكالتى و انتصابى يا انتخابى بودن آن كه به خواست خدا در فصول آينده كتاب خواهد آمد بستگى كامل به اين بحث دارد. «علم كلام » علمى است كه درباره خداى سبحان و اسماء و صفات و افعال او سخن مى گويد و «علم فقه » علمى است كه درباره وظايف و بايدها و نبايدهاى افعال مكلفين بحث مى كند و از اينرو، هر مساله اى كه در آن، پيرامون «فعل الله » بحث شود، مساله اى كلامى است و هر مساله اى كه در آن، درباره «فعل مكلف »، اعم از فعل فردى و فعل اجتماعى نظر داده شود، مساله اى فقهى است. از اين تعريف روشن مى شود كه تمايز علوم به «موضوع » آنهاست و تفاوت اهداف و غايات و نيز تفاوت سنخ مسائل و كيفيت ربط بين محمول و موضوع و در نهايت تمايز مباحث، همگى به همان موضوع علم برمى گردد. برخى تصور كرده اند كه امتياز علومى مانند كلام و فقه، بستگى به نوع دليلى دارد كه در آنها جارى مى شود; يعنى هر مساله اى كه دليل عقلى بر آن اقامه شود، آن مساله كلامى است و هر مساله اى كه دليل عقلى بر آن نباشد، بلكه دليل آن نقلى باشد آن مساله فقهى است. اين تقسيم، تصوير درستى نيست; زيرا ممكن است برهان عقلى، هم بر مساله اى كلامى اقامه شود و هم بر مساله اى فقهى; يعنى حاكم در يك مساله فقهى فقط عقل و دليل عقلى باشد; اگر چه مقدمات برهان در آنها فرق كند و نتيجه نيز مختلف باشد.به همين دليل، صرف عقلى بودن دليل، مساله اى را كلامى يا فلسفى نمى گرداند.