محرك قيادى و محرك سياقى - ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیهان و عدالت - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محرك قيادى و محرك سياقى

فرق امام راحل(قدس سره) با عالمان ديگر اين بود كه آنان مى گفتند: «مردم! قيام كنيد; حركت كنيد; بشوريد». نه جامعه ديروز سخن چنين عالمى را گوش داد و نه امروز گوش مى دهد. مردم سخن كسى را كه نشسته است و فرمان قيام مى دهد گوش نمى دهند. امام خمينى(رض) نفرمود: «مردم! برويد»، بلكه فرمود: «من رفتم; شما هم بياييد!». فرق ايشان با ديگران در اين بود كه آنان مى گفتند بر شما واجب است مبارزه كنيد; يعنى آنان «محرك سائق » بودند و مى خواستند مردم را از پشت سر سوق بدهند و لذا مردم نيز گوش نمى دادند; اما امام امت(رض)، خود جلو افتاد و ساليان متمادى اهانت و فحش شنيد، تبعيد و زندان و سختى را تحمل كرد، شهيد داد، بخش زيادى از راه مبارزه را به تنهايى طى كرد و مردم را به تاسيس حكومت الهى دعوت نمود و مردم نيز «لبيك يا امام!» گفتند و به دنبال ايشان حركت كردند. حضرت امام(قدس سره)، «محرك قيادى » بودند و آن ديگران، «محرك سياقى »; آنان مى خواستند از پشت سر مردم را به حركت سوق بدهند،ولى امام،خود «قائد» شد و در پيش مردم به راه افتاد و آنان را رهبرى كرد.

البته در تمام مراحل قيام قيادى امام راحل(رض)، ياران معدودى بودند كه ايشان را در همه حال همراهى مى نمودند; به ويژه مراجع بزرگوار تقليد كه غفلت از مساعدت، معاضدت، معاونت، مشاورت، و هم آوائى آن آيات عظام در تمام مراحل و منازل و مقاصد و مآرب، يا تغافل از آن همه هماهنگى ها، اعتسافى است بدور از انتصاف و انصاف.

بنابراين، در سايه تحولى كه امام راحل(قدس سره) در فقاهت اسلامى و در فرهنگ مردم ايران ايجاد كرد، مردم بالا آمدند و نه تنها اهل «فرهنگ »، كه اهل «آهنگ » و قصد شدند و لذا «امت »ى شدند كه در پى «امام » خود، با حركت توفنده و سيل گونه جريان داشت.

بوعلى(رحمه الله) در كتاب منطق شفاء، پس از نقل سخنانى از ارسطو، او را به عظمت ياد مى كند و مى گويد: تامل كنيد در آنچه اين مرد بزرگ گفته است و ببينيد كه پس از او تا زمان قريب به هزار و سيصد و سى سال گذشته، آيا كسى آمده است كه تقصير و كوتاهى او را تصديق كند و آيا نابغه اى پس از او آمده است كه در اين فن چيزى را بر گفته هاى او اضافه كند؟ هرگز! بلكه او آنچه آورده، تام و كامل است (26) .

سبب اين تعظيم بوعلى(ره) از ارسطو، علاوه بر جامع بودن بيان ارسطو درباره سفسطه و گروه هاى سوفسطايى، به لحاظ آن است كه ارسطو، درباره صعوبت انديشورى و تفكر عقلى، تنها به نصيحت و دستور احتياطى اكتفا نكرد چنانكه بسيارى از عالمان ديگر چنين كردند، بلكه علاوه بر آن، براى معيار انديشه درست، طرح و راه عملى را نيز ارائه نمود; عالمان ديگر، مانند كسانى بودند كه به رهنوردان راهى توصيه مى كردند كه براى آسيب نديدن پايشان، پوستى را به پاى خود ببندند، ولى به آنان نمى گفتند كه اين پوست، چگونه پوستى باشد و چگونه بريده شود و چگونه دوخته شود و... اما ارسطو، كفشى راهوار درست كرد تا راهيان كوى انديشه آن را بپوشند و فرمود: اى سالك كوى انديشه! در تمام مراحل فكرى، موازين انديشه را رعايت نما; يعنى توجه كن كه اين صغراى تو و آن هم كبرا; بگو: «ا»، «ب » است; «ب »، «ج » است; پس «الف »، «ج » است. اگر در هر استدلالى، با اين قالب گيرى و پاى افزار حركت كردى، به مقصد مى رسى وگرنه درخواهى ماند.

غرض آنكه; اگر امت ايران اسلامى، امام خود را با نظر تكريم و تعظيم ياد مى كند، براى آن است كه ايشان، نصيحت تنها نكردند و تنها احكام اسلامى را در كتاب هاى علمى ننوشتند، بلكه براى اجراى احكام و معارف دين، طرح عملى دادند. با اين شرايط، سازماندهى فقه، به دست با كفايت آن رهبر عظيم الشان صورت گرفت; بخش قابل توجه و مهم آن، از 15خرداد 1342ه.ش آغاز گشت و در 22بهمن 1357ه.ش به ثمر نشست.

/ 299