جامعه الهى و مردم خدامدار
«جامعه الهى »، بر «جهان بينى الهى » استوار است كه مى گويد: جهان و انسان را خدا آفريده و انسان، سرگذشت فراوانى داشته و عوالمى را در پيش رو دارد و هرگز با مرگ از بين نمى رود و چگونگى حيات و زندگى جاويد او در آينده، بستگى تام به حيات دنيايى و چگونگى رفتار و اخلاق و عقايد او در اين دنيا دارد. انسان از خداست و به خداوند بازگشت مى كند: «انا لله وانا اليه راجعون » (32) . يك انسان الهى، اگر تنها نيز زندگى كند، نيازمند قانونى براى نحوه زندگى و تامين سعادت اخروى است. در نظام الحادى، جامعه، مقدم بر قانون است; زيرا قانون، مولود تفكر انديشوران جامعه مى باشد; ولى در نظام الهى و اسلامى، قانون، مقدم بر جامعه است; زيرا از ناحيه خداى سبحان و براى تامين سعادت جامعه نازل شده است و بر همين اساس، خداوند، اولين انسان يعنى حضرت آدم(عليه السلام) را فردى باقانون و داراى نبوت آفريد تا هيچ گاه هيچ بشرى بدون قانون سعادت بخش نباشد. در روايتى از حضرت صادق(عليه السلام) كه در كتاب علل الشرايع وبحارالانوار نقل شده، آمده است كه اگر بيش از دو نفر در جهان نباشد، بدون شك يكى از آن دو، امام و حجت خداوند خواهد بود و آخر كسى كه درجهان مى ميرد، شخص امام است; زيرا اگر امام در روى زمين نباشد، مى توان بر خداوند احتجاج كرد كه چرا مرا بدون جت خود وانهادى. «قال ابوعبدالله(عليه السلام): لو كان الناس رجلين لكان احدهما الامام وقال: ان اخر من يموت الامام لئلا يحتج احدهم على الله عزوجل تركه بغير حجة » (33) . انسان، مسافر الى الله است: «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه » (34) ;پيوسته از دارى به دار ديگر منتقل مى شود و از مرحله اى به سوى مرحله ديگر در حركت است و همواره سير او با صيرورت درونى همراه است(نه مانند سير مكانى و اقليمى دنيا) و چنين صيرورتى ادامه دارد تا به لقاء خداوند نائل گردد و كسى كه چنين جهان بينى و اعتقادى دارد، وقتى كه با همفكران خود جامعه را تشكيل مى دهد، هدفش اين نيست كه بر اساس «ان هى الا حياتنا الدنيا نموت ونحيا» (35) ، از زهرت حيات دنيا، هر چه بيشتر بهره مند باشد و هر چه افزون تر از آن لذت برد، بلكه زندگى او بر مبناى «المال والبنون زينة الحيوة الدنيا والباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا» (36) تنظيم شده و به دنبال باقيات صالحات و زندگى سعادتمندانه اخروى خود مى باشد; هدف او، در عين تامين سعادت دنيا، «لقاء الله » است و اصول و مبانى حركتش و راه وصول به هدفش، همان است كه انبياء الهى از سوى خالق و پروردگارش آورده اند و خطامشى او نيز به استناد همين ره آورد آسمانى است. در جامعه دينى و نظام الهى، قانونگذار، معصوم و مصون از جهل و خطاست; او منفعت طلب و سودجو نيست تا به سود فرد يا گروهى قانون وضع كند و در اين قانون، عرب و عجم فرقى ندارند: «ليس لعربي على فضل » (37) ; سياه و سفيد و سرخ تفاوتى با يكديگر ندارند: «وارسلت الى الابيض والاسود والاحمر» (38) ; انسان ها مثل دندانه هاى شانه، يكسان و مساوى اند: «الناس سواء كاسنان المشط » (39) .