بخش دوم: امام خمينى (رض) و ولايت فقيه - ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیهان و عدالت - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش دوم: امام خمينى (رض) و ولايت فقيه

علم فقه و تطور تاريخى آن

فقه اماميه، از آن جهت كه داراى اجتهاد مستمر است و عقل، نقش سراج منير دارد و در تشخيص صراط مستقيم الهى از سهم بسزايى برخوردار است و كتاب و سنت معصومين(عليهم السلام)، مخازن غنى و پايان ناپذير استنباط احكام و حكم مى باشند، لذا شاهد توسعه و تكامل و تطورات همه جانبه بوده و هست; هم تطور عمقى در مسائل از پيش طرح شده، و هم گسترش عرضى در مسائل جديد و مستحدثه; و از اينرو، توان پاسخگويى به همه مسائل و پرسش هاى بشر درباره فقه اصغر و اوسط و اكبر را تا دامنه قيامت دارد.

از تطورات فقهى اصولى كه زمينه پيدايش تفكر ولايت فقيه گشت، آن است كه بر اساس تفكر اخباريين افراطى، ارتباط فقيه عادل با جمهور مردم، رابطه «محدث و مستمع » است; يعنى فقيه، حق استنباط احكام شرعى به وسيله اصول مستفاد از كتاب و سنت معصومين(عليهم السلام) را ندارد، بلكه فقط بايد آنها را ترجمه و تشريح كند و مردم نيز پس از استماع و شنيدن معانى احاديث، به آنها عمل كنند و بنابراين، ميان فقيه و مردم، پيوند فكرى و اجتهادى وجود ندارد، بلكه رابطه ميان آن دو، رابطه نقلى و حسى است. اگر چه معتدل هاى از اخباريين، اجتهاد را فى الجمله جايز دانسته اند و ظاهر حديث را براى آن منبع مى دانند، ولى آنان، ظاهر قرآن و همچنين برهان عقلى را حجت نمى دانند و هيچ گونه پيوندى را ميان برهان عقلى و مردم، و نيز ميان تفسير و اجتهاد در معانى قرآن و مردم برقرار نمى دانند.

در مقابل اين جمود فكرى، تفكر اصوليين قرار دارد كه آنان رابطه فقيه و مردم را، رابطه «مجتهد و مقلد» مى دانند; يعنى بر اساس اين تفكر، فقيه حق استنباط فروع فقهى را از اصول دارد و با چراغ فكر و نور راى خود، احكام الهى را از منابع چهارگانه كتاب و سنت و عقل و اجماع، و از مبانى استوار اصولى مستفاد از آن منابع چهارگانه استنباط مى نمايد و محصول راى استنباط شده خود را به صورت فتوا به مقلدين خويش اعلام مى دارد.

ساليان متمادى سپرى شده بود كه در طى آن، بر اساس تفكر اخبارى گرى و جمود فكرى و ممنوع شدن اجتهاد، تنها پيوندى كه فقيه را با جامعه مرتبط مى ساخت، همان نقل حديث و معناى صورى آن بود. اين تحجر فكرى، به دست تواناى اصوليين خردپيشه عموما، و استاد اكبر، مرحوم وحيد بهبهانى(قدس سره) خصوصا، رخت بربست و «اجتهاد» و تفكر اصولى زنده شد. كار اجتهاد و اصوليون گرانقدر اين بود كه پيوند حوزه فقاهت با مردم را از مرحله حس كه نقل سمعى است، به مرحله عقل و فكر و حدس منتقل كردند و به فقيهان، اجازه اجتهاد داده شد و به مردم، اجازه تقليد. حكم فقيه در اين محور، كم و بيش نافذ بود و فتواى او نيز ضرورى و لازم الاجراء. اين مقطع، تحولى مهم در رابطه عالمان دين با توده مردم به شمار مى رود و اين تحول فكرى، دالان ورودى مرحله ولايت فقيه بوده است.

/ 299