كلامى بودن «ولايت فقيه » - ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیهان و عدالت - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به عنوان مثال، در دو مساله «عدل الهى » و «عدل انسانى »، هر دو عقلى اند و عقل، مستقلا حكم مى كند به وجوب عدل خداوند و به وجوب عدل انسان; ليكن يكى از اين دو مساله، فلسفى يا كلامى است و مساله ديگر، فقهى است; زيرا «وجوب » در عدل الهى، به معناى «هستى ضرورى » است و معنايش «الله عادل بالضرورة » مى باشد; يعنى خداوند ضرورتا عادل است; ولى در عدل انسانى، «وجوب » به معناى تكليف فقهى است و معنايش «يجب على الانسان ان يكون عادلا» مى باشد; يعنى بر انسان واجب است كه عادل باشد; لازمه عدل الهى، امتناع ظلم خداست و لازمه عدل انسانى، حرمت ظلم بر انسان است; يكى مربوط به «هست » است و ديگرى مربوط به «بايد» است; وجوب عدل الهى، از سوى خداوند است چنانكه در گذشته گفته شد (55) كه «يجب عن الله » است نه «يجب على الله »; ولى وجوب عدل براى انسان، از سوى خود او نيست، بلكه از سوى خالق اوست.

از سوى ديگر، بسيارى از مسائل فقهى را مى توان يافت كه دليل آنها عقلى است نه نقلى; مانند «وجوب اطاعت از خداوند». اين مساله در عين حال كه دليلى عقلى دارد، مساله اى فقهى است و مربوط به وظيفه مكلف مى باشد.

بنابراين، امتياز دو علم كلام و فقه، نه به عقلى بودن يا نبودن مسائل آن دو، بلكه به موضوع آنهاست كه در علم كلام، موضوع علم، فعل الله است و در علم فقه، موضوع علم، فعل مكلف است و هر مساله اى كه موضوعش فعل خدا باشد، كلامى خواهد بود و هر مساله اى كه موضوع آن فعل مكلف باشد، فقهى است. از اينرو، اگر نتيجه برهانى كه در اثبات ولايت فقيه ذكر مى شود، وجوب و ضرورت تعيين ولايت فقيه از سوى خداوند سبحان باشد، بحث از ولايت فقيه، بحثى كلامى خواهد بود.

كلامى بودن «ولايت فقيه »

در زمينه ولايت فقيه، از دو جنبه كلامى و فقهى مى توان سخن گفت. بحث كلامى درباره ولايت فقيه، اين است كه آيا ذات اقدس اله كه عالم به همه ذرات عالم است: «لا يعزب عنه مثقال ذرة » (56) ، او كه مى داند اولياء معصومش زمان محدودى حضور و ظهور دارند و خاتم اوليائش مدت مديدى غيبت مى كند، آيا براى زمان غيبت، دستورى داده است يا اينكه امت را به حال خود رها كرده است؟ و اگر دستورى داده است، آيا آن دستور، نصب فقيه جامع شرايط رهبرى و لزوم مراجعه مردم به چنين رهبر منصوبى است يا نه؟ و اگر دستورى راجع به فقيه مزبور داده است، آيا ولايت فقيه ثابت خواهد شد؟

موضوع چنين مساله اى، «فعل الله » است و لذا، اثبات ولايت فقيه و برهانى كه بر آن اقامه مى شود، مربوط به «علم كلام » است. البته پس از اثبات ولايت فقيه در علم كلام، در علم فقه نيز از دو جهت، سخن از ولايت فقيه به ميان خواهد آمد: اول آنكه، چون خداوند در عصر غيبت ولايت را براى فقيه تعيين فرموده، پس بر فقيه جامع الشرايط واجب است كه اين وظيفه را انجام دهد و دوم اينكه، بر مردم بالغ و عاقل و حكيم و فرزانه و مكلف نيز واجب است كه ولايت چنين رهبرى را بپذيرند و از احكام شرعى و قضاءها و ولايت هاى شرعى كه توسط او ثابت يا صادر مى شود اطاعت كنند. اين دو مساله، فقهى اند و متفرع بر آن مساله كلامى مى باشند; زيرا در اين دو مساله اخير، سخن از فعل مكلف است; يكى فعل فقيه و ديگرى فعل مردم; كه هر دو مكلف به انجام وظايف دينى اند.

/ 299