ولايت «بالذات » و «بالعرض »
مقتضاى برهان عقلى در نيازمندى انسان به قانون الهى كه قران كريم نيز آن را تاكيد مى كند، آن است كه كمال انسان، در اطاعت از كسى است كه او را آفريده و بر حقيقت او و جهان(دنيا و آخرت) و ارتباط متقابل اين دو مرحله، آگاه است و او كسى نيست جز ذات اقدس اله و از اينرو، عبوديت و ولايت، منحصر به «الله » است; يعنى انسان به حكم عقل و فطرتش موظف است كه فقط عبد خداوند باشد و تنها ولايت خداوند را بپذيرد. قرآن كريم، در عين حال كه عزت، قوت، رزق، شفاعت، و ولايت را به خدا و غيرخدا اسناد مى دهد، در نهايت و در جمعبندى، همه آن اوصاف كمالى را منحصر در ذات اقدس خداوند مى داند. به عنوان نمونه، درباره «عزت » مى فرمايد: «ولله العزة ولرسوله وللمؤمنين » (19) ;يعنى عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنين است;
ولى در جاى ديگر مى فرمايد: «العزة لله جميعا» (20) ; يعنى تمام عزت ها از آن خداست. درباره «قوت » نيز فرمود: «يا يحيى خذ الكتاب بقوة » (21)
و به بنى اسرائيل فرمود: «خذوا ما اتيناكم بقوة » (22)
و در دستور به مجاهدان اسلام: «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة » (23) ;
اما پس از اين اوامر كه نشانگر امكان قوت براى انسان هاست، مى فرمايد:
«ان القوة لله جميعا» (24) ; همه قوت از آن خداست. قرآن مجيد در زمينه «رزق » نيز نخست خداوند را به عنوان «خيرالرازقين » معرفى مى نمايد كه لازمه اش وجود رازقان ديگرى غير از خداست: «قل ما عندالله خير من اللهو ومن التجارة والله خير الرازقين » (25) ; يعنى آنچه نزد خداست، بهتر است از لهو و از تجارت، و خداوند بهترين رزق دهندگان است; ليكن در آيه ديگرى مى فرمايد: «ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين » (26) . ضمير «هو» در اين آيه، ضمير فصل است و با الف و لام «الرزاق »، مفيد حصر است; يعنى تنها رزاق خداست. در خصوص «شفاعت »، از تعابيرى مانند «فما تنفعهم شفاعة الشافعين » (27) ، معلوم مى شود كه غير از خداوند شفاعت كنندگانى وجود دارند، اما در آيات ديگرى مى فرمايد تا خدا اذن ندهد، كسى حق شفاعت ندارد و در جاى ديگر فرمود: «قل لله الشفاعة جميعا» (28) ;(اى پيامبر!) بگو كه همه شفاعت مخصوص الله است.