دلايل ولايتى بودن حاكميت فقيه - ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیهان و عدالت - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلايل ولايتى بودن حاكميت فقيه

1- تداوم امامت

مقتضاى دليل اول بر ضرورت ولايت فقيه(برهان عقلى محض) آن است كه ولايت فقيه، به عنوان تداوم امامت امامان معصوم مى باشد و چون امامان معصوم(عليهم السلام) ، ولى منصوب از سوى خداوند هستند، فقيه جامع الشرايط نيز از سوى خداوند و امامان معصوم، منصوب به ولايت بر جامعه اسلامى است. توضيح مطلب اينكه:

عقل مى گويد سعادت انسان، به قانون الهى بستگى دارد و بشر به تنهايى، نمى تواند قانونى بى نقص و كامل براى سعادت دنيا و آخرت خود تدوين نمايد و قانون الهى، توسط انسان كاملى به نام پيامبر، براى جامعه بشرى به ارمغان آورده مى شود و چون قانون بدون اجراء، تاثيرگذار نيست و اجراى بدون خطا و لغزش، نيازمند عصمت است، خداوند، پيامبران و سپس امامان معصوم را براى ولايت بر جامعه اسلامى و اجراى دين، منصوب كرده است و چون از حكمت خداوند و از لطف او به دور است كه در زمان غيبت امام عصر(عجل الله تعالى فرجه الشريف) مسلمانان را بى رهبر رها سازد و دين و شريعت خاتم خويش را بى ولايت واگذارد، فقيهان جامع الشرايط را كه نزديك ترين انسان ها به امامان معصوم از حيث سه شرط «علم » و «عدالت » و «تدبير و لوازم آن » مى باشند، به عنوان نيابت از امام زمان(عج)، به ولايت جامعه اسلامى در عصر غيبت منصوب ساخته است و مردم مسلمان و خردمند كه ضرورت امور يادشده را به خوبى مى فهمند و در پى سركشى و هواپرستى و رهايى بى حد و حصر نيستند، ولايت چنين انسان شايسته اى را مى پذيرند تا از اين طريق، دين خداوند در جامعه متحقق گردد.

حاكميت فقيه جامع الشرايط، همانند حاكميت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم(عليهم السلام) است; يعنى همان گونه كه مردم، پيامبر و امامان را در اداره جامعه اسلامى وكيل خود نكردند، بلكه با آنان بيعت نموده، ولايت آن بزرگان را پذيرفتند، در عصر غيبت نيز مردم با جانشينان شايسته و به حق امام عصر(عج) كه از سوى امامان معصوم به عنوان حاكم اعلام شده اند، دست ولاء و پيروى و بيعت مى دهند.

اگر كسى دين اسلام را مى پذيرد و آن را براى خود انتخاب مى كند و اگر كسى به دين الهى راى «آرى » مى دهد، آيا معنايش اين است كه با دين يا با صاحب آن قرارداد دوجانبه وكالتى مى بندد؟ آيا در اين صورت، پيامبر، وكيل مردم است؟ روشن است كه چنين نيست و آنچه در اينجا مطرح مى باشد، همانا پذيرش حق است; يعنى انسانى كه خواهان حق و در پى آن است، وقتى حق را شناخت، آن را مى پذيرد و معناى پذيرش او آن است كه من، هواى نفس خود را در برابر حق قرار نمى دهم و آنچه را كه حق تشخيص دهم، از دل و جان مى پذيرم و در مقابل «نص »، اجتهاد نمى كنم.

/ 299