دهه غيب و دهه شهود امام(رض)
امام خمينى(رضوان الله تعالى عليه) يك سير تاريخى دارد كه مورخان مى توانند درباره او و تاريخ زندگى اش سخن بگويند; اما در زندگى نودساله پربركت ايشان، دو دهه بسيار مهم وجود دارد كه مخصوص ايشان است و ديگران ندارند; دهه اول، كه دهه انس او به جهان «غيب » و «عرفان »است و دهه دوم، كه دهه انس او به عالم «شهادت » و «رهبرى » است. دهه اول، از اواخر سن 27 سالگى تا اوايل 38 سالگى است; يعنى سال هايى كه حضرت امام(قدس سره) كتاب هاى عميق عرفانى را نوشت; در 27 سالگى كتاب شريف «مصباح الهداية الى الخلافة والولاية » را نوشت و سپس، تعليقات بر «فصوص »، تعليقات بر «مصباح الانس » و آنگاه، كتاب «سر الصلوة » را به رشته تحرير درآورد. اينها كتاب هايى نيست كه هر كس ده يا بيست سال در حوزه علميه باشد و درس بخواند، بتواند بفهمد; اينها نظير رسائل و مكاسب و جواهر و يا منظومه نيست; زيرا غربت اين گونه از معارف از يك سو، كمياب بودن استاد اين رشته از سوى ديگر، دور بودن مطالب آنها از محدوده مطالب مانوس لفظى و اعتبارى مندرج در علوم رائج از سوى سوم، نيازمندى آن مسائل به نزاهت روح و انزواى از دنيا(نه از جامعه) از سوى چهارم، و تحمل شدائد و آلام از رفتار ديگران از سوى پنجم و... سبب امتياز اين رشته ها از ديگر علوم شد، بهر تقدير، اين دهه، دهه غيب و قلمرو غيبى شخصيت امام راحل(رض) است. اما دهه دوم كه دهه شهادت و اوج رهبرى اوست، از پايان سال 1357ه.ش تا آغاز سال 1368 است كه در اين دهه، جهان سياسى معاصر را زيرورو كرد. دوران طولانى زندان و تبعيد، نشانه مظلوميت او بود و رهنمودهاى حساس مدت تبعيد و زمان اقتدار رهبرى، از ويژگى هاى معظم له بود. خيلى از افراد به زندان رفتند، ولى آيا پس از آزاد شدن توانستند كشور را رهبرى، جنگ را هدايت، و انقلاب را به سامان برسانند؟ بسيارى مظلوم بودند، ولى آيا اين قدرت را داشتند كه اگر بر سرير اقتدار بنشينند، عادلانه حكومت كنند؟ آنكه همه يافته ها و اسفار اربعه را از علم به عين آورد و از گوش به آغوش جامعه رساند، امام امت(قدس سره) بود. اين دو دهه شاخص و بارز، تميزدهنده زندگى امام خمينى(رض) از ديگران است; باقى عمر ايشان يعنى چهل سال ميانى، اگر چه با رياضت و تهذيب نفس و تدريس همراه و هماهنگ بود، ولى ديگران يعنى حكيمان و متكلمان و فقيهان بزرگ نيز چنين دورانى را پشت سر گذاشتند. اگر ايشان در اين دوران، تعمق در «اصول » يا تحقيق در «فقه » داشت و بر ديگران برتر يا برابر بود ولى تفاوت ايشان با ديگران، آن گونه نبود كه عالم آرا و جهان گير باشد. اگر «طوبى » براى ديگران است، «لقاء يار» براى كسى است كه بين غيب و شهادت، «جمع سالم » نمايد نه «جمع مكسر». امام راحل(رض)، بين فقه و سياست از يك سو، بين عرفان و سياست از سوى ديگر، و بين فلسفه و سياست از سوى سوم جمع نمود. او نه تنها قائل به «ولايت فقيه » بود، بلكه به دليل حكيم بودن، عملا قائل به «ولايت حكيم » بود و به دليل عارف بودن، به «ولايت عارف » قائل بود. او ولايتى را آورد كه در آن، فقاهت، آميخته با حكمت بود و حكمت، عجين شده با عرفان. و همان گونه كه به نحو مبسوط گذشت، سيرت و سنت او بر محور ولايت فقاهت، عرفان، و حكمت و كلام دور مى زد نه ولايت فقاهت صرف.«طوبى له وحسن مآب; سلام الله عليه يوم ولد ويوم مات ويوم يبعث حيا».