رابطه امام و امت، و تحقق وحدت
انسجام و هماهنگى يك جامعه، به صورت «امام و امت » متبلور مى شود; چون اگر مقصد و هدفى در ميان وجود نداشته باشد و يا راهى براى نيل به آن مقصود نباشد، هرگز انسجام يك ملت تحقق نمى پذيرد. «امام » يعنى بزرگراهى كه با رهنمودهاى او، هم «راه » روشن مى شود و هم «مقصد» آشكار مى گردد و پيروى از راهنمايى هاى او، گذشته از آنكه در پيمودن راه، نقش بنيادين دارد، در نيل به مقصد نيز سهم بسزايى خواهد داشت و انحراف از خط سياسى او موجب گمراهى و سبب ناكام شدن و به هدف نرسيدن مى گردد. نكته اى كه ذكر آن در پايان اين فصل لازم است آنكه، حفظ نام و راه امام راحل(قدس سره) علاوه بر حفظ وحدت و پرهيز از هر گونه تخلف و اختلاف، در سايه ولايت و با تقويت مقام معظم رهبرى، دولت، قوه قضائيه، مجلس شوراى اسلامى و همه ارگان ها و نهادهاى ذى ربط ممكن مى شود. مبادا فقط بگوييم حرم امام و نام امام; زيرا اگر امام، همانند حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) يا حسين بن على(عليهمالسلام) نيز باشد كه تمام ذرات وجودى ما به عشق آنان مى تپد ولى مردم در صحنه اداره و تدبير نباشند، همين حرم مطهر امام(رض) كه قبله گاه است و زائران به طور مكرر آن را مى بوسند، ممكن است معاذالله زير چكمه دژخيمان شرق يا غرب قرار بگيرد; چه اينكه اكنون، متاسفانه تربت پاك حسينى و آن درى كه همه عالمان و مراجع در مدت بيش از ده قرن بوسيدند، زير چكمه جلادان عفلقى است و به آن اهانت مى شود و بارگاه حرم على(عليه السلام) كه ملك در آنجا پرده مى كشد و وجود مباركش فرمود: «ينحدر عني السيل ولا يرقى الي الطير» (93) ; سيل ها و چشمه هاى علم و فضيلت، از دامن كوهسار وجودم جارى است و مرغان دورپرواز انديشه ها، به افكار بلند من راه نمى يابند; چنين بارگاه بزرگى، امروز تحت سلطه كافران عفلقى است. بنابراين، حتى معصوم بودن امام و رهبر نيز به تنهايى براى حفظ نظام اسلامى كافى نيست، بلكه آنچه جامعه دينى را نگاه مى دارد، «حضور مردم » است و آنچه مردم را در صحنه حاضر نگاه مى دارد، رشد فرهنگى و فكرى مردم مى باشد و آنچه كه به مردم رشد فرهنگى مى دهد، صفا و وفا و اخلاص دولت مردان است و آنچه كه به دولت مردان صفا مى دهد، پيوند ناگسستنى امام و امت و رهبرى و مردم، و پرهيز از هواگرايى و هوس پرستى مى باشد و اين سنت الهى، غيرقابل زوال است كه خداى سبحان مى فرمايد: «ان تنصروا الله ينصركم ويثبت اقدامكم » (94) و نيز فرمود: «وان تعودوا نعد» (95) ; يعنى اگر شما دين خدا را يارى كنيد، خداوند نيز شما را يارى مى كند و قدم هايتان را ثابت و استوار مى سازد و اگر معاذالله از اهداف و آرمان ها و دين الهى گرديد، خداوند نيز برمى گردد. اكنون، به لطف خداوند و حضور سياسى و خلوص و صفاى مردم گرانقدر ايران اسلامى و هماهنگى دولت و ملت، ياد و نام و خط امام راحل(قدس سره) همچنان، از گزند زمين و زمان و زمانه حفظ مى شود و همه اينها، در سايه خلوص و در پرتو اخلاص است. اميد ست خداوند سبحان توفيق تداوم راه آن امام بزرگ(رضوان الله عليه) و تبعيت از خط آن حضرت را نصيب آحاد امت اسلامى بفرمايد.1. نهج البلاغه، حكمت 373، بند 2. 2. بحار; ج 1، ص 188، ح 4. 3. بحار; ج 15، ص 145، ح 78. 4. سوره انفال، آيه 34. 5. سوره نجم، آيه 3. 6. نهج البلاغه، خطبه 3، بند 16. 7. همان، حكمت 236. 8. سوره مائده، آيه 66. 9. تعليقات على شرح فصوص الحكم ومصباح الانس، ص 201. 10. صحيفه نور; ج 1، ص 587. 11. بحار; ج 44، ص 329، ح 2. 12. مفاتيح الجنان، دعاى روز بيست و هفتم رجب، ص 254. اين فراز از مناجات، با اندك تفاوتى، از ديگر امامان معصوم نيز نقل شده است. 13. عوائد الايام، ص 529. 14. سوره ابراهيم (ع)، آيه 24. 15. صحيفه نور; ج 21، ص 98. 16. جواهر الكلام; ج 21، ص 397. 17. سوره آل عمران، آيه 112. 18. سوره بقره، آيه 61. 19. سوره نساء، آيه 155. 20. سوره آل عمران، آيه 146. 21. «متولى دين » كسى است كه خود را سپر دين كند و در برابر خطرها بايستد و در مقابل آسيبها ننالد.وظيفه اولى متولى آن است كه جانفشانى كند و از هيچ خطرى نهراسد و صحنه را خالى نكند; زيرا اگر صحنه را خالى كرد، ديگر سپر دين و مدافع آن نمى تواند باشد. 22. فعل ماضى «ام » يعنى قصد كرد و «آمم » كه اسم فاعل آن است، به معناى قاصد(قصد كننده) است. «امت » به مردم و جامعه اى گفته مى شود كه نه تنها داراى «فرهنگ » است، «آهنگ » نيز دارد. فرهنگ داشتن، مقدمه آهنگ داشتن است و آهنگ، به معناى قصد و عزم و تصميم و اراده است. همه فرهنگ داران، اهل آهنگ و عزم و قصد و اراده نيستند، ولى همه آهنگ مندان، اهل فرهنگ هستند. 23. صحيفه نور، ج 1، ص 107. 24. همان، ص 577. 25. نهج البلاغه، خطبه 3، بند 16. 26. منطق شفاء; بخش سفسطه، فصل ششم، ص 114. 27. بحار; ج 80، ص 9، ح 5. 28. بحار; ج 80، ص 9، ح 5. 29. صحيفه نور; ج 21، ص 88. 30. صحيفه نور; ج 1، ص 25. 31. بحار; ج 44، ص 381، باب 37. 32. سوره ص، آيه 72. 33. مفاتيح الجنان، دعاى كميل. 34. بحار; ج 70، ص 243، ح 12. 35. بحار; ج 71، ص 337، ح 116. 36. همان; ج 71، ص 339، ح 120. 37. همان; ج 74، ص 162، ح 181. 38. نهج البلاغه، خطبه 29، بند 3. 39. سوره حديد، آيه 3. 40. سوره شورى، آيه 11. 41. تحف العقول، ص 241. 42. بحار; ج 44، ص 191، ج 4. 43 . تحف العقول، ص 245. 44. همان، ص 239. (اين جملات با تفاوت مختصرى در خطبه 131 نهج البلاغه نيز آمده است كه بيانگر وحدت هدف آن بزرگواران است). 45. تحف العقول، ص 239. 46. سوره رعد، آيه 17. 47. بحار; ج 44، ص 315، باب 37. 48. سوره كهف، آيه 51. 49. بحار; ج 75، ص 116، ح 2. 50. سوره ق، آيه 37. 51. سوره نور، آيه 62. 52. سوره حشر، آيه 9. 53. سوره فتح، آيه 4. 54. سوره مائده، آيه 20. 55. نهج البلاغه، خطبه 192، بند 93. 56.همان، بند 94. 57. نهج البلاغه، خطبه 192، بند 95. 58. همان، بند 101. 59. نهج البلاغه، خطبه 192، بند 103. 60. همان، بند 103. 61. سوره بقره، آيه 61. 62. من لا يحضر الفقيه; ج 4، ص 378. 63. بحار; ج 72، ص 364. 64. شرح غرر الحكم; ج 5، ص 111. 65. نهج البلاغه، حكمت 443. 66. نهج البلاغه، خطبه 216، بند 6. 67. همان، بند 9. 68. سوره انفال، آيه 29. 69. نهج البلاغه، نامه 53، بند 116. 70. شرح غرر الحكم; ج 6، ص 450. 71. همان; ج 6، ص 449. 72. نهج البلاغه، نامه 62، بند 13. 73. سوره اعراف، آيه 27. 74. نهج البلاغه، نامه 62، بند 13. 75. همان، نامه 11، بند 4. 76. بحار; ج 8، ص 38، ح 17. 77. سوره مجادله، آيه 21. 78. سوره حج، آيه 40. 79. سوره مائده، آيه 13. 80. سوره بقره، آيه 217. 81. همان، آيه 120. 82. سوره توبه، آيه 47. 83. سوره توبه، آيه 40. 84. سوره آل عمران، آيه 103. 85. سوره شورى، آيه 13. 86. سوره حشر، آيه 14. 87. نهج البلاغه، خطبه 86، بند 13 (حلق، به معناى تراشيدن موى سر با تيغ است). 88. نهج البلاغه، خطبه 176، بند 34. 89. همان، خطبه 113، بند 7. 90. «صف نعال »، يعنى «كفش كن » و جايى كه پايين مجلس است; و «صف نعال كثرت »، يعنى پايين ترين مرحله از مراحل وجودى. 91. كافى; ج 2، ص 315، ح 1. 92. سوره انفال، آيه 63. 93. نهج البلاغه، خطبه 3. 94. سوره محمد صلى الله عليه و آله و سلم، آيه 7. 95. سوره انفال، آيه 19.