اين نوشته، در پى آن نيست كه جنبه هاى گسترده تاريخى اين مساله را بررسى كند، تنها به يادآورى همين نكته بسنده مى كنيم كه چگونگى حضور قرآن در ميان انسانها، چه باورمندان و چه ديگران، به گونه اى بوده كه امكان دست بردن در آن، جز در برهه اى كوتاه از دهه هاى آغازين اسلام، پذيرفتنى نيست و در آن برهه هم، با توجه به شرايط سياسى، اجتماعى و مذهبى و نيز حضور شخصيتهاى مهم و آغازگران حركت اسلام، چنين چيزى به يقين، شدنى نبود.
از ديرباز در ميان مسلمانان معروف بوده است كه قرآن داراى ادبيات ويژه و شگفتى مى باشد. هنگامى كه سخن از ويژگيهاى برجسته اين كتاب به ميان مى آيد، نخستين ويژگى كه به ذهن و زبان مى رسد ادبيات آن است. گرچه بررسى ادبيات و زيبايى واژگانى و سبك يك نوشتار يا گفتار نيازمند آشنايى به زبان آن مى باشد، ولى مى توان در باره قرآن نكته هايى را يادآور شد، كه حتى ناآشنايان به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزيابى و پى بردن به شگفتى كتاب دينى مسلمانان در سطحى پخته و شايسته، نيازمند آشنايى و مهارت در دستور زبان و قواعد بديع و بيان عربى است.
در اين فراز به نكته هايى در باره قرآن مى پردازيم كه جداى از ريزه كاريهاى درونى و قواعد دستورى، نشان دهنده برخى ويژگيهاى ادبى اين كتاب باشد. در اين زمينه از يك سوى مى توان استوارى دستورى و مرجع بودن متن قرآن را به عنوان يك متن برجسته و پذيرفته شده در زبان و ادبيات عرب بررسى كرد و از سويى ديگر زيباييها و آرايه هاى واژگانى آن را كاويد.
در باره استوارى دستورى و مرجع بودن اين متن در قواعد زبان عربى بايد گفت كه اين كتاب از آغاز پيدايش تا كنون مورد توجه و استناد در اين زمينه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به كتابهاى بى شمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربى به خوبى نشان مى دهد كه تا چه اندازه به متن آيات قرآن به عنوان مرجع و مستند بى چون وبى همتاى اين گستره، توجه شده است. به راستى آيا مى توان در گذر سده هاى طولانى كه زبان و ادبيات عرب به شيوه اى علمى به همت والاى دانشمندان نام آورى كاويده و نگاشته شده، كتابى را يافت كه در اين زمينه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن كه اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهميت مسلمانان به درست خواندن اين كتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران اين زبان بر آنند كه گستره پردامنه و بالنده و استوار اين زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پيدايش قرآن، هماهنگى و سامان علمى يافته و پژوهش و نگارش در اين زمينه با انگيزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در انديشه مسلمانان، آغاز شده است. آيا مى توان در تاريخ ادبيات عرب كتابى درخور توجه يافت كه پيش از اسلام و پيدايش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما اين كه ساماندهى و پژوهش علمى قواعد زبان عربى، كه استوارى و قانونمندى چشم گيرى دارد، وامدار پيدايش اسلام و قرآن مى باشد، مطلبى روشن است و نياز به پافشارى بيشتر ندارد. حتى غير مسلمانانى كه در اين زمينه به كاوش پرداخته اند نيز آشكارا و فروتنانه حجيت و مرجعيت دستورى قرآن را پذيرفته اند. در روزگار ما كه زبان و ادبيات عرب مرزهاى بومى خود را درنورديده و در پژوهشهاى دانشگاههاى جهان جايگاهى يافته و يا در ميان عرب زبانان غير مسلمان، مانند مسيحيان لبنان، در اين باره كاوشهاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مى توان ديد كه تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دينى و درستى يا نادرستى محتوايى پيامهايش، پذيرفته شده است. اساسا بايد گفت كه استوارى دستورى يك متن مى تواند از محتواى پيام آن جدا باشد و پذيرش هركدام در گرو ديگرى نباشد. بدين سان پذيرش مرجعيت قرآن نيز از سوى ديگران، نه كارى شگفت كه شيوه اى پسنديده و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.
در همين زمينه نكته شايسته درنگ و مهم اين كه در ميان مسلمانان متون دينى ديگرى هم بوده و هست كه حجم آن به دهها برابر قرآن مى رسد. اين همه گفته ها و نوشته ها كه از پيامبر و امامان به ما رسيده و با دقت و موشكافى بسيارى نگاشته و به آيندگان سپرده شده، ميراث سترگى از متون دينى اسلام به شمار مى آيد. با اين همه، انديشمندان و اديبان مسلمان، اين متون را مرجع و حجت براى استناد در زمينه قواعد زبان عربى نمى دانند; چرا كه بناى معصومان عليهم السلام اين نبوده است كه در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ريز و درشت صرفى و نحوى پاى بفشارند و سخنى بگويند يا بنويسند كه حتما قابل استناد دستورى باشد. آيا ديده شده كه همانند آيات قرآن، در يك مساله دستورى به جمله اى از نهج البلاغه، استناد كنند؟ البته روشن است كه گفته ها و نوشته هاى معصومان عليهم السلام بسيار زيبا و اديبانه و دل نشين عرضه گرديده، ولى مرجع بودن در قواعد يك زبان، ويژگى ديگرى است كه آن را در قرآن پذيرفته اند.