يكى از اعتقادات مهم صوفيان «صلح كل» است بدين معنا كه آنان هيچ دين و مذهب و آئينى را غلط نمىشمارند و هيچ كدام را بر ديگرى امتياز نمىدهند در نظر آنان ديانت اسلام با بتپرستى يكى است و كعبه و ميخانه و صمد و صنم يكى است و صوفى پخته، هيچ وقت ناظر به اين نيست كه انسان پيرو چه مذهبى است يا صورت عبادت او چيست؟
آنها اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت مىشمارند و معتقدند كه وابستگى به مذهبى خاص، مانع و حائل در راه وصول به حق است لذا مىگويند: صوفى موحد باشد و ابن الوقت و موحّد و لامذهب و قلندر يك معنا است. يا مىگويند: صوفى موحد است، موحد غير محدد است، مذهب در حدّ است و او رو به بىحدى است پس در مذهب نباشد![15]
به نظر ما اشكالات فراوانى به اين نوع نگرش و طرز تفكر وارد است؛ زيرا چنين اعتقادى هم با آياتى از قرآن مجيد مخالفت دارد و هم با بسيارى از احاديث منقول از ائمه(ع) منافات دارد.
اگر هر گونه دين و مذهبى موجه محسوب شود و ديانت اسلام با بت پرستى يكى باشد و لازم نباشد كه انسان پاى بند دين و مذهب خاصّى باشد و تنها موحّد بودن و وصول به حقيقت كافى باشد، پس تكليف اين همه عبادات و تكاليف شرعى كه در دين اسلام مقرّر گشته است و سرباز زدن از آنها مساوى با داخل شدن در عذاب الهى است چه مىشود؟ و يا تكليف اين آيه كه مىفرمايد: «ان الدّين عند اللّه الاسلام»[16] و آيه ديگر كه مىفرمايد: «و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يُقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين»[17]چه مىشود؟ اگر اعتقادات همگان از خداپرست و بتپرست، مشرك و متدين يكى است و هيچ تفاوتى با يك ديگر ندارند و معتقدان هر دين و مذهبى بايد محترم شمرده شوند و بايد با همه صلح كل باشيم، پس غرض از ارسال رسل و انزال كتب چه بوده است؟ و آياتى كه دستور قتال با مشركان را داده است، چگونه توجيه مىشوند؟ به نظر ما خداوند متعال صلح كلطلبى را در آيات زيادى مردود اعلام كرده و در آيهاى فرموده است: «وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين كله للّه»[18]
اين كه گفتيم چنين اعتقادى با احاديثى از معصومين(ع) نيز منافات دارد و گرايش به اين نوع تفكر در حقيقت مطرود ساختن اين روايات محسوب مىشود؛ به دليل اين است كه رسول خدا(ص) در حديثى مىفرمايند: «انى اخاف عليكم استخفافا بالدين؛[19]بر شما مىترسم از اين كه دين (منتخب) الهى را سبك شمرده و خوار بداريد.»
اميرالمؤمنين على(ع) (در اين كه راه راست يكى است) مىفرمايند: «ما اختلفت دعوتان الاّ كانت احديهما ضلالة؛[20] آن گاه كه دو نفر در برابر هم به تبليغ پرداختند به طور حتم يكى از آنان گمراه است.»
با اين وصف آيا مىتوان گفت هر كس در هر مذهب و مكتبى كه باشد و با هر اعتقادى كه زندگى كند در راه راست قدم برمىدارد و از اهل نجات خواهد بود؟
على(ع) از كسى كه سر مويى از حق تخلف كند به تنگ آمده مىفرمايد: «ولعمرى ما علىَّ من قتال من خالف الحق و خابط الغىّ من ادهان و لا ايهان؛[21] به جان خودم سوگند كه در جنگيدن با كسى كه مخالفت حق كرده و در راه ضلالت و گمراهى قدم نهاده است مسامحه و سستى نمىكنم.»
واقعا ما نمىدانيم صوفيان على رغم اين كه خود را از پيروان واقعى آن حضرت مىشمارند، چگونه دم از صلح كل بودن مىزنند در حالى كه آن بزرگوار و فرزندان گرامىاش لحظهاى حاضر به پذيرفتن حكومت ناحق نبودند و با زبان و قلمشان و در صورت امكان با جانهايشان عليه حاكمان گمراه متظاهر به اسلام مبارزه مىكردند.
به هر حال بنا به اعتقاد صوفيان امام حسين(ع) نبايد با جرثومه فساد كه ظاهرا خليفه مسلمين هم بود به مخالفت برمىخاست؛ چرا كه اسلام، صلح كل است و عقيده هر گمراهى را محترم مىشمارد! البته چنين اعتقادى از كسانى كه لعن يزيد و ابليس را جايز نمىدانند[22]دور از انتظار نيست.
فصل پنجم نگاهى اجمالى به ديدگاههاى ائمه معصومين(ع) و احاديث منقول از آن بزرگواران درباره تصوف و صوفيان دارد كه جهت اختصار و حسن ختام اين چكيده را به دو كلام از سخنان آنان مزيّن مىكنيم: