نهج البلاغه در آیینه حوزه

اسماعیل باغستانی

نسخه متنی -صفحه : 9/ 5
نمايش فراداده

«اينک در حالي مي­خوانيمت و به پيشگاهت دست دعا بر مي­داريم که انبوهه مردم به نوميدي گراييده­اند. ابرها از باران دريغ ورزيده­اند و چرنــدگان به هلاکت افتاده­اند! آري، در چنين هنگامه­اي باز هم از تو مي­خواهيم که بر کارهاي بدمان ما را مگيري، و به گناهانمان ما را کيفر ندهي. سايه رحمتت را بر سرمان بگستراني، با ابرهاي پرباران و بهاري با بارنهاي درشت و فراوان و سرزميني خرّم از انواع گياهان، با چنان دانه­هاي درشت باراني که تمامي مرده­هاي دوران قحطي را از نو زنده سازد و آنچه را از دست رفته است، بازگرداند. بار خدايا از درگاهت آبي طلب داريم حيات بخش و سيراب ساز، بي­کاستي و فراگير، پاکيزه و فرخنده، گوارا و رويش­زا، چنان باراني که گياهش رويا و نهالش پربار است و سرسبزي برگهايش خيره­کننده چشمان تماشاگر! تا بدان، بندگان نزارت رمق گيرند و بخشهاي مرده کشورت حيات يابند. بارخدايا، باراني به ما ارزاني دار که تپــّه­هاي سوخته­مان را خرّم و شاداب و جويباران خشکيده­مان را روان و پرآب و روستاهامان را سرسبز و نشاط­آور کند و بدان، بار ديگر ميوه­هامان به ما روي ­آورند و چهارپايانمان زندگي از سر گيرند، و نقاط محروم و دور افتاده­مان لبي تر و تازه نمايند، و دشت و صحراهامان، سراسر از برکات گسترده و دهشهاي گرانت نيرو بگيرند تا نياز مردمان نيازمند و هم درندگان بي‌صاحبت را پاسخگو باشند و چونان بخشي از سفره گسترده­ات، پرطعام، خيل گرسنگان را پذيرا گردند.

ابري را بر سرِ ما سايه افکن ساز که شبنمش همه جا را تر کند، بارانش پرپشت و ريزان باشد، چنان که چکاچاک ناشي از برخورد دانه­هاي درشت و قطره­هاي پرقدرتش حماسه­اي از بارش رحمتت را به نمايش گذارد ـ نه آن ابري که برقش خشک و پهنايش در افق نوميد کننده و ابرهاي سفيد و پراکنده­اش کم­باران و همراه با وزش بادهاي سرد و يأس­آور باشد تا سوختگان عهد خشکسالي در گياهان آن باران بچرند، و به برکتش قحطي­زدگان زنده شوند، آري اين تويي که درست در روزگار نوميدي، باران را فرو مي­باري و سايه رحمتت را مي­گستراني، که ولايت مطلقه تو را باشد که تمامي جلوه­هاي تدبير و ولايتت ستايش­انگيز است». [فرهنگ آفتاب/ص 4985- 4984]

نمونه بسيار عالي ديگر در اين باب، خطبه 165 نهج­البلاغه در وصف طاووس که در واقع همچون نقّاشي چشم‌نوازي است که در قالب لفظ ريخته شده است و نشان مي­دهد که امام علي (عليه‌السلام) با چه دقّت زيباشناسانه­اي به جهان مي­نگرد و هيچ دقيقه­اي را فرو نمي­گذارد. چيزهايي که مردم عادي معمولاً از کنار آنها به آساني مي­گذرند، در نگاه علي (عليه‌السلام) سخت شگفت­انگيز است و مسحورکننده.

نگاه زيباشناسانه و هنرمندانه علي (عليه‌السلام) را در آنجا که به وصف قرآن مي­پردازد نيز مي­توان ديد: «و ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لاتفني عجائبه و لاتنقضي غرائبه و...». «ظاهر اين کتاب ـ قرآن ـ بسي زيباست و باطنش بسيار عميق، شگفتيهايش پايان­ناپذير است و ناشناخته­­هايش تمام ناشدني...». [همان/ 4985]

اين يک نگاه زيباشناسانه است که گويي به قرآن ـ فارغ از جنبه­هاي ديگرش ـ چونان يک اثر هنري با لايه­هاي معنايي گونه­گون مي­نگرد و خوانندگانش را ضمن توجّه به زيبايي ظاهري آن به گذر از اين ظاهر و کشف اعماق آن ترغيب مي­نمايد. دکتر صبحي صالح در مقدّمه ممتع خود بر نهج­البلاغه ويژگي عمده صوري آن را نثر توصيفي و تصويري آن مي­داند و امام علي را در ذروه توصيف­گران قديم و جديد مي­نشاند. [نهج­البلاغه، تحقيق الدکتور صبحي الصّالح، دارالهجره/12]

در هر حال بي­گمان سخنان بليغي که بر زبان علي (عليه‌السلام) بي­هيچ تکلّفي جاري مي­شود، از سرچشمه نگاه هنرمندانه وي به جهان سيراب مي­شود. نگاهي که همه جهان را چونان تابلويي بي­مثال مي­بيند که از قلم صنع الهي برون تراويده است گويي خواجه شيراز از زبان علي است که چنين مي­سرايد:


  • خيز تا بر کلک آن نقّاش جان افشان کنيم که اينهمه نقش عجب در گردش پرگار داشت

  • که اينهمه نقش عجب در گردش پرگار داشت که اينهمه نقش عجب در گردش پرگار داشت