امّا اينک بايد ديد که اين نگاه هنرمندانه و زيباشناسنانه تا چه مايه بر مريدان امام، خاصّه حوزويان تأثير نهاده است؟ يا بياييم اين پرسش را به گونهاي ديگر طرح کنيم: توجّه و تعمّق در زواياي نگاه هنرمندانه امام علي (ع) به جهان و انسان و طبيعت، چه تأثير مثبتي بر جهان انديشگي حوزويان ميتواند بگذارد؟ افق ذهن و زبانشان را به چه سويي ميگشايد؟ آيا فرا گرفتن مشتي فرمولهاي کليشهاي صرفي و نحوي و بلاغي که در کتابهاي ادبي مرسوم حوزه گنجانده شده است، به علاوه اطّلاع بــر پارهاي از معارف فقهي و کلامي و احياناً تاريخ، بــاب همسخني با نهجالبلاغه و مألاً اثرپذيري از آن را بر روي طالب علمان خواهد گشود؟ آيا ما نيز چون علي به طبيعت مينگريم؟ خطوط متوازي يا متقاطع باران در قاب پنجره اطاقمان همانقدر ما را به شگفت ميآورد که علي را؟ تکّه ابري غريب در پهنه اقيانوسوار آسمان، عبور منظّم رمهها بر دامن کوه و خطّي که از جاي سمشان بر سينه کوه ميماند و آن را ميآرايد، شاخه درخت تاکي که بر شانه ديوار کوچهاي که از آن ميگذريم لميده و رهگذران را از سايه خويش بهرهمند ساخته و... همان اندازه که طاووس و مورچه و خفّاش اعجاب علي را بر ميانگيختند، ما را تحت تأثير قرا ميدهند؟ آيا درسهايي که طالب علمان در حوزه، يک عمر بر سر آنها قيل و قال ميکنند و جواني و نيروهاي حياتي خويش را صرف آنها ميکنند، آنان را بر آستان چنين ديدگاه هنرمندانهاي که از واژه واژه نهجالبلاغه مستفاد ميشود، مينشاند؟ کسي به آستانه اين نحوه نگريستن واصل شده است که به راحتي و از بُن دندان بتواند بگويد: ما رأيت الاجميلاء و به قول شيخ شيراز: عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست. بي گمان برآيند اين نحوه نگريستن به جهان، نزديک شدن بل يکي شدن هنر و دين است يا به عبارت ديگر درآميختن جهانبيني هنري با جهان بيني ديني، و به همين دليل هم هست که کتابهاي مقدّس در هر ديني، گاه به شعر پهلو ميزنند و در جـوار حسّ ديني، حسّ زيباشناسانه آدمي را نيز سيراب و شکوفا ميسازند. متقابلاً کتابهايي ادبي وجود دارند که مردم به ديده کتب ديني در آنها مينگرند و محترم و مقدّس و اسرارآميزشان مييابند. نهجالبلاغه از آن دست کتابهايي است که از چشماندازي هنرمندانه به جهان مينگرد و زيباييهاي آن را کشف ميکند و آن را به جهان بيني ديني گره ميزند. امّا به نظر ميرسد که تحصيلات مرسوم حوزه ـ در بيشتر موارد ـ طالب علمان را آماده چنين درکي از جهان نميکنند. بيشتر وقت طلّاب پس از آشنايي با ادبيات و منطق، بيشتر به متن خواني و حلّ مشکلات متون ميگذرد. اگر هم با قرآن و نهجالبلاغه آشنا باشند، نوعي آشنايي بدوي است که از حدّ تفسير ظاهري فراتر نميرود. بيشتر اوقات طلّاب به تحصيل فقه و اصول و بعضاً فلسفه ميگذرد. امّا گويا هيچگاه مجال آن را نمييابند که به گونهاي ژرفتر با لطايف و ظرايف هنري و بلاغي قرآن و نهجالبلاغه که اينک مورد بحث ما است، آشنايي حاصل نمايند. بدينگونه به نظر ميآيد که در حال حاضر فاصلهاي قابل اعتنا ميان حوزويان و ظاهر و باطن نهجالبلاغه وجـود دارد که در طيّ تاريخ بعد از تدوين آن پديد آمده است. فاصله گرفتن از وجه بلاغي و هنري نهجالبلاغه، به دور افتادن از نگاه هنري امام به جهان و انسان مؤدّي شده و مآلاً چشمانداز هنري داشتن به جهان و انسان محروم مانده است. حفظ نهجالبلاغه و آشنايي با پارهاي از آرايههاي ادبي موجود در نهجالبلاغه به هيچ وجه در اين زمينه سودمند و کارساز نيست. بايد به مباني زيباييشناسي و جهانبيني هنري امام عميقاً آشنا شد، زيباييشناسياي که در دينشناسي امام ريشه دارد و مکمّل آن است. دستيابي به اين مهم، آنگاه ميسّر خواهد شد که آشنايي با هنر و مکاتب هنري و نقد هنر نيز انواع ادبي و مکاتب ادبي و گونههاي نقد ادبي، به عنوان ضرورتي عاجل از سوي حوزويان تلقي گردد و دروس و کتبي در اين موضوعات در ضمن ديگر دروس و سطوح حوزه گنجانده شود. اگر سيّد رضي در هزار سال پيش با معيارهاي سنّتي بلاغت اسلامي به گزينش شماري از خطب و نامهها و کلمات حکمتآميز امام علي دست زد و تحفهاي بيمانند به بازار فرهنگ و ادب عرضه کرد که تا کنون همواره سرمشق اهل سخن بوده است. اينک بر طالب علمان حوزوي است که اين وجه نهجالبلاغه ـ چنان که شريف رضي در پي آن بود ـ برجستهتر سازند و مجهّز به ابزارهاي جديد نقد ادبي و هنري، زواياي اين کتاب مستطاب را بيشتر بکاوند و پرده از جمال آن برگيرند و سپس معارف ديني را با اقتدا به پيشوايشان با هنر گره بزنند و به بازار فرهنگ و دانش روانه سازند. مگر در مقام عرضه معارف اسلامي، راهي جز اين وجود دارد؟ در هر حال اگر از جنبه هنري نهجالبلاغه صرف نظر کنيم، باز نهج البلاغه کتابي بس مهم در تمدّن اسلامي است. کتابي ذوجوانب و پرنکته و پر گوشه و کنار و که احاطه بر همه جوانب آن از توان يک تن خارج است. به تعبير دکتر شهيدي، مترجم گرانقدر نهجالبلاغه «نهجالبلاغه دايرةالمعارفي از فرهنگ اسلامي است: خداشناسي و جهان فرشتگان، پيدايش عالم، طبيعت انسان، امتّها و حکومتهاي نيکوکار و يا ستمباره امّا نکته اصلي اين است که در سراسر اين سخنان، خواست امام تدريس علوم طبيعي و جانورشناسي يا فهماندن نکتههاي فلسفي و يا تاريخي نيست. سخنان علي در طرح اينگونه بحثها همچون قرآن کريم است که به زبان موعظت از هر پديده محسوس يا معقولي نمونهاي روشن و قابل درک در پيش چشم شنونده قرار ميدهد، سپس آرامآرام او را با خود به سرمنزلي ميبرد که بايد بدان برسد، به درگاه خدا و آستان پروردگار يکتا.» [نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سيّد جعفر شهيدي، مقدّمه ص يد]