در اين خطبه كه با عبارت «فتبارك الله الذى لا يبلغه بعد الهمم» «فرخنده است پروردگارى كه كنه انديشه ها به او نمى رسد» شروع مى شود
[به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه و اسانيده، ج 2، ص 185، اين خطبه برگرفته از خطبه مفصل تر و مشهورى است كه كلينى (ره) در كتاب كافى در بخش توحيد و صدوق (ره) هم در كتاب توحيد و ابن عبدربه در عقد الفريد، ج 4، ص 74 با تفاوتى آن را نقل كرده اند. م. هيچگونه بحث تاريخى مطرح نشده است ولى از لحاظ اجتماعى احاديثى در فضيلت قريش و بنى هاشم آورده است كه ترجمه آنرا در ذيل ملاحظه مى كنيد.) ]
از پيامبر (ص) احاديث بسيارى در مورد فضل بنى هاشم و قريش نقل شده است، نظير اين گفتار آن حضرت كه: «قريش را مقدم داريد و بر ايشان مقدم مشويد» و اين گفتار كه: «پيشوايان از قريش اند» و اين حديث كه: «خداوند از ميان اعراب قبيله معد و از ميان معد خاندان نضر بن كنانه و از آنان هاشم و از خاندان هاشم مرا برگزيده است» و اين گفتار پيامبر (ص) كه «همانا جبريل (ع) به من گفت: اى محمد من خاور و باختر زمين را گشتم و در آن گرامى تر از تو و خاندانى گرامى تر از بنى هاشم نيافتم». و اين گفتار رسول خدا كه: «از پشت هاى پاك به ارحام پاكيزه منتقل شديم» و اين گفتار او كه درود بر او باد، «خداوند متعال از زمان اسماعيل بن ابراهيم تا عبدالله بن عبدالمطلب هيچگونه ازدواج نامشروعى ميان نياكان من قرار نداده است».
و اين گفتار پيامبر (ص) كه فرموده است: «سروران اهل محشر همان سروران اهل دنيايند، يعنى من و على و حسن و حسين و حمزه و جعفر.»
پيامبر (ص) شنيد مردى اين شعر را چنين مى خواند:
«اى مردى كه بار و ركاب خود را به اين سو و آن سو مى برى، اى كاش ميان خاندان عبدالدار فرومى آمدى و مسكن مى گزيدى»
و چون پيامبر (ص) اين بيت را برخلاف واقع شنيدند به ابوبكر فرمودند: آيا شاعر اين بيت را چنين سروده است؟ گفت: نه اى رسول خدا، او اين چنين نسروده بلكه گفته است:
«اى مردى كه بار و ركاب خود را به اين سو و آن سو مى برى اى كاش ميان خاندان عبدمناف فرومى آمدى و مسكن مى گزيدى، عمرو، عمرو بزرگوارى كه براى قوم خود تريد فراهم ساخت در حالى كه مردان مكه قحطى زده و لاغر اندام بودند»
[اين دو بيت كه در پاورقى به نقل از امالى سيد مرتضى (ره)، ج 2، ص 268 به مطرود بن كعب خزاعى شاعر پناهنده به عبدالمطلب نسبت داده شده و در سيره ابن هشام، ج 1، ص 58، چاپ مصر، 1355 نيز همينگونه آمده است. در منابع كهن ديگر، از جمله طبقات ابن سعد ج 1، بخش اول، ص 43، چاپ بريل و ترجمه ى طبقات به قلم اين بنده، ج 1، ص 67، نشر نو، تهران، 1365 و عقدالفريد ابن عبدربه، ج 3، ص 327، پاورقى سوم، 1372 ق، مصر، به عبدالله بن زبعرى نسبت داده شده است. م. ]
و پيامبر (ص) شاد شد.
و اين گفتار آن حضرت كه فرموده است: «خداوند زبون كناد هر كه را كه قريش را زبون كند» و اين سخن را سه بار تكرار فرمود و اين گفتار ايشان كه فرموده اند: «من پيامبرى هستم كه دروغ نگفته است، من پسر عبدالمطلبم» و اين گفتار: «مردم تابع و پيرو قريش اند، نيكان از نيكان ايشان و تبهكاران از تبهكاران ايشان» و همچون اين گفتار پيامبر كه: «من پسر دو برگزيده و گرامى هستم» و اين سخن پيامبر خطاب به بنى هاشم: «به خدا سوگند هيچكس شما را دشمن نمى دارد و نسبت به شما كينه نمى ورزد مگر اينكه خداوندش با چهره (بينى) بر آتش مى افكند» و اين گفتار آن حضرت: «برخى از مردان را چه مى شود كه مى پندارند خويشاوندى با من سودبخش نيست و هيچ كس به اهل من كينه نمى ورزد مگر اينكه خداوند بهشت را بر او حرام مى فرمايد.
اخبارى كه در فضيلت قريش و بنى هاشم و شرف ايشان وارد شده است به راستى بسيار است و نمى خواهيم سخن را اينجا با برشمردن همه آنها به درازا بكشيم.