درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمد شفیعی فر

نسخه متنی -صفحه : 287/ 199
نمايش فراداده

سياسى جديدى با هدف مبارزه با امريكا و «رژيم دست نشانده اش» بهوجود آورد و پس از بحثهاى فراوان در مورد خط مشى مبارزه، سرانجام به اين نتيجه رسيد كه مبارزه مسلحانه تنها راه مبارزه است و شرايط جامعه آماده چنين مبارزه اى است; منتهى روشنفكران انقلابى بايد مبارزه را شروع مى كردند تا آمادگى بالقوه ملت به فعليت برسد.(59) البته مشى مبارزه مسلحانه در سالهاى دهه 1340 در ايران بسيار رايج شده بود كه بى ارتباط با موفقيتهاى نسبى حركتهاى ضدامپرياليستى در چين، كوبا، ويتنام، الجزاير و مصر نبود(60) بر همين اساس، تقليد از شيوه هاى انقلابى مبارزه در ميان طيف وسيعى از نيروهاى چپ و مذهبى وجود داشت و از مدل چريكهاى فدايى الگو مى گرفت.

از آنجا كه سازمان از ابتدا اساساً براى مبارزه و انقلاب تأسيس شده بود، همه چيز در آن، تحت الشعاع رسيدن به اين هدف بود. سازمان حتى ماركسيسم را هم به عنوان علم مبارزه و انقلاب پذيرفت و اعتقاد عميقى داشت كه بدون كمك گيرى از جنبه هاى مبارزاتى و انقلابى ماركسيسم، اسلام قابليت پيشبرد جنگ چريكى و انقلاب را ندارد .(61) با توجه به اين مشى اساسى، سازمان مراحل و تاكتيكهايى را براى رشد سياسى ـ نظامى مردم و ارتقاى وسعت مبارزه تدوين كرده بود:(62) 1. توده اى كردن مبارزه و از بين بردن ثبات رژيم در شهرها (جنگ چريكى شهرى);

2. كشاندن مبارزه به روستاها بين كشاورزان و كارگران و از آنجا حمله به شهرها و محاصره آنها;

3. تشكيل ارتش آزادى بخش و جنگ چريكى روستايى.

شايد توسل به مبارزه مسلحانه ارتباط معكوسى با مباحث نظرى و ايدئولوژيك درون سازمان داشته باشد; بدين ترتيب كه هرچه سازمان به لحاظ ايدئولوژيك و آموزشى در تربيت كادر دچار ضعف مى شد، گرايش به عمل گرايى و اقدام مسلحانه بيشتر مى گرديد، امرى كه پس از شهريور 1350 گريبان گير سازمان شد و فعاليت سازمان تا حد دسته هاى

خرابكارى، قتل و بمب گذارى تنزل يافت. جوّ حاكم در آن موقع، چه در زندان و چه در بيرون از زندان، مملوّ از شعار «اقدام به عمل نظامى» بود و اين عمل به مثابه تنها وسيله بقا و حيات نيروهاى سياسى تلقى مى شد كه البته اقتباس از چريكهاى فدايى خلق بود.(63)

بدين لحاظ، سازمان در چارچوب تحليل نظرى و در تاكتيكهاى سياسى خود، از خشونت به عنوان يك وسيله استفاده مى كرد و به همين دليل شيوه مبارزاتى آنها مورد توجه تحليل گران و نظريه پردازان انقلاب قرار گرفته است; به طورى كه نيكى كدى و فرح مونيان در مقاله اى(64) سعى مى كنند گزارشى تاريخى از شيوه عملى استفاده از خشونت توسط اين سازمان را مورد بررسى قرار دهند.

هدف سازمان در نهايت از ميان برداشتن پايگاه امپرياليسم و ايجاد جامعه بى طبقه (همانند ماركسيستها) بود; با اين تفاوت كه لفظ «توحيدى» را به آن اضافه كرده بودند.(65) اين جامعه نمونه، البته از يك انقلاب سوسياليستى حاصل مى شد. اگر اسلام راستين موردنظر سازمان تحقق مى يافت، آنها انتظار داشتند كه جامعه اى عارى از ظلم و ستم و آزاد بهوجود آيد(66) و اين جزء آرمانهاى توحيدى آنها محسوب مى شد.

اين جامعه بى طبقه توحيدى، لفظى كلى بود كه مورد استفاده سازمان بود و با توجه به جوّ عمل گرايى و مبارزه جويانه موجود در آن، سازمان در تبيين حكومت ايده آل آينده چندان تلاشى نكرد، ولى به طور اجمال در «اطلاعيه تعيين مواضع» به سيستم حكومتى «جمهورى دمكراتيك خلق» با رهبرى گروه كارگران و زحمتكشان اشاره نمود(67) كه برداشتى شبيه برداشت مائو درباره حكومت چين و مربوط به سالهاى پس از ماركسيسم شدن سازمان بود.

در يك جمع بندى مى توان گفت سازمان مجاهدين، يك موج فكرى را در طول يك دهه (54 ـ 1344) ايجاد كرد كه طى آن، دين اسلام از يك شيوه كامل و جامع زندگى، به يك

«ايدئولوژى» تقليل يافت و در اين راه از منطق ديالكتيك و علم مبارزه ماركسيسم استفاده كرد و اسلامى انقلابى، مبارزه جو و عدالتخواه را به عنوان اسلام اصيل ارائه داد. در همين مختصر هم، سازمان اساساً روندهاى فكرى را جستجو مى كرد كه اساساً به تاريخ تفكر غرب تعلق داشت كه در آن دين به ايدئولوژى تأويل مى شد و ايدئولوژى منزلگاهى بود براى «زمينى»كردن انديشه هاى آسمانى.(68)

جداى از تحليل ايدئولوژيك و علمى دين، طرد امپرياليسم و ديكتاتورى، حمله مداوم به مالكيت خصوصى به عنوان ريشه اصلى همه شرور اجتماعى، گرايش به مالكيت جمعى ابزار توليد، ماوراء الطبيعه زدايى و خلع قداست از مفاهيم قرآنى، اعتقاد به تلفيق دين و سياست با گرايش آشكار به سياست، مبارزه مسلحانه با رژيم دست نشانده امپرياليسم و براندازى نظام سلطنتى از اصول انديشه هاى آنها بود، مجموعه اينها نوعى از التقاط را نمايان مى سازد كه بسى از اسلام و انديشه هاى اساسى آن فاصله داشته، تنها رنگ و بوى اسلامى دارد.