عـلاوه بـر ايـنـها اگر مسيحيت مى گويد بايد انسان در مقابل تجاوز ديگران عكس العملى نشان ندهد چرا اين همه مـمالك مسيحى بر سر مرزها و تجاوزات ديگران خونريزى كرده و نمى گذارند مملكت مسيحى ديگرى يك قدم در خاك آنان پيش بگذارد، امّا اسلام همين جا مى گويد:
"براى ظالم دشمن و براى مظلوم كمك باشيد".((18))
لذا ما مى گوئيم اسلام با فطرت پاك بشر مطابقت دارد و تنها اين دين مقدّس است كه مى تواند برنامه سعادت تمام ملل جهان در تمام زمانها واقع گردد.
بـنـابراين بايد مسيحيت پايه و اصل محبّت خود را به وسيله قوانين اسلام اصلاح كند نه آنكه "پيغمبر اسلام " (صلى اللّه عليه و آله ) حُسن خُلق و محبّت را از مسيحيت فراگرفته باشد.
-شما فرموديد (مانند بسيارى از چيزهاى ديگر كه اسلام از مسيحيت آموخته ) آيا ممكن است آنها را براى ما شرح دهيد.
جوان مسيحى گفت :
اخيرا كتابى به نام "علل انحطاط مسيحيت در مشرق زمين " كه بوسيله يكى از مسيحيان نوشته شـده و بـنـده آن را مـطـالعـه مـى كـردم مطالبى در اين موضوع نوشته بود كه ممكن است خلاصه آن را در اينجا نقل نمايم .
مى گويد:
1 - اسلام رهبانيت و تصوّف را از مسيحيت آموخته .
2 - اسـلام مـردم را بـا قـصـد و مـنـظـور آنـهـا داورى مـى كـنـد نـه بـا اعمال آنها چنانچه به اين موضوع هم در انجيل متى ، باب پنجم اشاره شده است .
3 - اسلام ازلى بودن حضرت "محمّد" (صلى اللّه عليه و آله ) را از اوصاف مسيح اتّخاذ كرده است .
4 - اسـلام قرآن را كلمه ازلى خدا مى داند و مى گويد:
"مسيحيان و معتزله زياد فلسفه بافى كردند و هيچ كدام به جائى نرسيده و هنوز اسلام عقيده دارد كه قرآن كلام اللّ ه و غير مخلوق است ".
5 - مـسـلمـيـن ادّعـاى الوهـيـت را از شـخـص مـسـيـح فـراگـرفـتـه چـنـانـچـه مـنـصـور حـلاّج كـه در سال 921 بدار آويخته شد خود را خدا دانسته است .
6 - مـى گـويـد:
تـمـدنـى كه در دنيا بنام تمدن عرب يا تمدن اسلامى معروف است اسلام از زرتشتيان و مسيحيت سوريه آموخته است .
من در جواب گفتم :
بـسـى جـاى تـاءسـّف اسـت كـه چـرا آنـهـائى كـه قـلم بـدسـت مـى گـيـرنـد و مـشغول نوشتن كتاب مى شوند قبلا درباره آنچه كه مى خواهند مورد بحث خود قرار دهند مطالعه كافى نمى كنند و اين گونه يك عدّه را دچار اشتباه و دانشمندان را نسبت به خود بدبين مى كنند.
اگـر صـاحب "علل انحطاط مسيحيت " در تاريخ حالات رهبران اسلام و قوانين ارزنده آن دقّت مى كرد متوجّه مى شد كـه ديـن مـقـدّس اسـلام بـا تـصـوّف و رهـبـانـيـت كـاملا مخالفت كرده و مرد صوفى را جزءِ مسلمانان نمى داند اين مـوضـوع آن قـدر واضـح اسـت كـه دانـشـمـنـدانـى كـه كـتـب مـتـصـوّفـه را رواج مـى دهـنـد و يـا در مـسـلك اهـل تـصوّفند اساس تصوّف را با اساس اسلام جدا دانسته اند چنانكه آقاى "مهدى توحيدى پور" در مقدّمه كتاب "نفحات الانس " صفحه 6 كه در اسفند ماه 1336 هجرى شمسى به چاپ رسيده مى گويد:
"تصوّف اسلامى ايرانى داراى اصالت خاصّى است . و فقط در كادر (چهارچوبه ) اسلام نبايستى مورد مطالعه و تحقيق قرار گيرد زيرا اصول طريقت تصوّف در بسيارى موارد با قوانين دين مبين اسلام معارض است .
روح ايـرانـى در طـريـقـت تـصـوّف در اوج صـفا و عظمت خود جلوه نموده است تصوّف اسلامى ايرانى مظهر عظمت معنوى و صفاى دل و كمال عقل و بزرگى روح و بيان كننده خصوصيّات ملّى و نژادى ايرانيان است .