هست بى رنگى اصول رنگها چون كه بى رنگى اسير رنگ شد رنگ را چون از ميان برداشتى موسى و فرعون دارند آشتى
صلح هاباشد اصول جنگها موسيى با موسيى در جنگ شد؟ موسى و فرعون دارند آشتى موسى و فرعون دارند آشتى
تاريخ تصوّف
مورّخين معتقدند كه تاريخ پيدايش تصوّف از سالها قبل از ميلاد مسيح شروع شده و آنچه از تتبّع در كتب تاريخ اسـتـفـاده مـى شـود، ايـن اسـت كـه تـصـوّف در يونان قديم بوجود آمده و زائيده فلسفه يونان و حتّى طرفداران اوّليه آن ، فلاسفه الهى يونان بوده اند."ابـوريـحـان بـيـرونى " و مستشرق معاصر آقاى "همامر"((19))و عدّه زيادى از دانشمندان اين فن عقيده دارند كه حتّى لفظ صوفى مشتقّ از واژه يونانى (صوفيا كه به معناى دانش ) است گرفته شده است .بـنـابـرايـن سـابـقـه تـصـوّف بـسـيـار قـديـمـى اسـت و بـدون تـرديـد در عـصـر و زمـان اديان بزرگ دنيا در مقابل آنها خودنمائى مى كرده است .
التقاطى بودن تصوّف
چـون اسـتـعمارگران بشرى براى پيشرفت مقاصد شومشان هميشه از همه چيز بخصوص از دين به نفع خود مى خـواسـتـه انـد اسـتـفـاده كـنـنـد و از طـرفـى مـسـلك تـصـوّف داراى بـهـتـريـن وسائل استعمارى از قبيل وحدت وجود و وحدت موجود و جبر و انزوا و بى بندوبارى بوده است آن را با همه اديان مـخـلوط كرده و قوانينش را در مذاهب مختلف جهان به كار انداخته و بوسيله آن جمعى از مردم را تحت استعمار كشيده اند.مـن هـم در سـابـق مـثـل هـمـه مـردم فكر مى كردم كه تصوّف زائيده مكاتيب و اديان گذشته است ، چنانكه "توحيدى پور" در مقدّمه كتاب "نفحات " مى نويسد:"جـمـعـى از محقّقين تصوّف را زائيده فلسفه و افكار هندى دانسته و عدّه اى آن را ماءخوذ از ديانت مسيح و رهبانيت و زهد انجيل شمرده و دسته اى آن را زائيده فلسفه يونان خصوصا فلسفه افلاطونيان جديد تصوّر نموده اند".ولى در حقيقت تصوّف ايرانى عكس العمل روح آريائى در برابر اسلام عربى است .ولى پـس از تـحقيق بيشترى دانستم كه در حقيقت ، مبدا تصوّف به صورت روشنى معلوم نيست كه از كجا بوجود آمـد و از چـه زمـان مـورد تـوجـّه دانشمندان جهان قرار گرفته است امّا براى من اين موضوع مسلّم شد كه هيچ يك از اديان بزرگ جهان با اصول تصوّف موافقت نكرده ولى هر مذهبى كه طرفدارانش بى علاقه تر و كم اعتقادتر به آن دين بوده اند با كمك استعمارگران ، تصوّف بيشتر توانسته در آنها رخنه كند.حـتـّى مـطـالعـه دقيق تاريخ ، براى هر فرد منصفى روشن مى كند كه در يونان قديم بوسيله تزريق همين مسلك بـوده كـه ثـروتـمـنـدان از شـرّ فـقـرا و بـيـچـارگـان و بـخـصـوص بـردگـان مـحـفـوظ مـى مـانـدنـد؛ زيـرا اصـول تـصوّف انزوا و رهبانيت وترك دنيا را تعليم مى دهد و مى گويد:"بايد دنيا را براى دنياداران گذاشت ".