"كـه نـبـايـد عـلوم حضرت "محمّد" (صلى اللّه عليه و آله ) را اكتسابى دانست بلكه درباره آن حضرت بايد اين آيه قرآن را تلاوت كرد:"سـخـنـى از نـفـس خـود نـمـى گـويـد، هـر چـه مـى گـويـد وحـى اسـت كه از طرف پروردگار به او رسيده است ".((114))"جوزف كارلند" در كتاب "تاريخ پزشكى " تحت عنوان طب امپراطورى اسلام مى نويسد:"در هـنـگـامـى كـه بـه تـدريـج صـليـب در اروپـا نـمـايـنـده مـذهـب مـسـيـح مـى شـد؛ در شـرق يـك هـلال كـه نـمـايـنـده عـقـيـده مـسـلمـانـان بـود طـلوع مـى نـمـود، در شـهـر مـكـه در سـال 570 مـردى مـتـولّد شـد كه ابتدا شغلش شتربانى بود ولى به او الهام شده بود كه براى پيروان خود زندگى بهترى فراهم نمايد و اين مرد "محمّد نبى " (صلى اللّه عليه و آله ) بود (تا آنكه مى گويد:) در اواخر امـپراطورى اسلام پزشكان بزرگى پا به عرصه وجود گذاشتند كه با نام آنها دانشجويان تاريخ پزشكى آشنا هستند طب اسلامى با پيدايش "رازى ايرانى " كه در اواسط قرن نهم متولّد شده بود به اوج خود رسيد".دكتر "مايرهون " در كتاب خود به نام "ميراث اسلامى " مى گويد:طـب عـربـى اسـلامـى به منزله ماهى بود كه در قرون تاريك ، آفتاب علم طب را منعكس مى كرد اين ماه درخشان در دوره "رُنسانس " از نور افتاد ولى تاءثير آن در علم فرهنگ ، هنوز باقى است ".و از ايـن قـبـيـل كـلمـات از دانـشـمـنـدان بـزرگ دربـاره حـضـرت "رسـول اكـرم " (صـلى اللّه عـليـه و آله ) پـيـامـبـر اسـلام بـسـيـار اسـت كـه اگـر بـخـواهـم آن كـلمـات را نقل كنم اين كتاب گنجايش آن را ندارد.پس بنابر آنچه در بالا گفته شد پاسخ سؤ الات شما را داده ايم و مسلّم واضح گرديد كه اگر اسلام مردم را از اسـتـعـمـال داروى زيـاد نـهـى كـرده بـا علم و دانش روز منافات نداشته و بلكه همين دستورات ، برنامه علمى دانشمندان پزشكى عالم بوده و خواهد بود.
راه اتّحاد و دوستى را بياموزيد
نامه اى از تهران رسيده و در آن چند سؤ ال عنوان شده است كه يكى از آن سؤ الات اين است :چـرا عـلمـاء شـيـعـه اتـّحـاد و دوسـتـى اسـلامـى را حـفـظ نـكـرده و حـتـّى كـتـابـهـائى در ردّ اهل تسنّن مى نويسند و آنها را عليه خود تحريك مى نمايند؟پاسخ :
ترديدى نيست كه اگر دانشمندان اسلام بتوانند در بين مذاهب اسلامى اتّحاد و دوستى بوجود آورند تا همه افراد مـسـلمـان در مـقـابـل دشـمـنـان اسـلام مـانـنـد سـدّ مـحـكـمـى بـاشـنـد كـه نـگـذارنـد بـه اصـول مـذهـبـى آنـان از طـرف بـيـگـانـگـان جسارتى شود بزرگترين خدمت را به عالم اسلام نموده اند و هم در پيشرفت اين دين مقدّس قدم ارزنده اى برداشته اند.و بـنـده گـمـان مـى كـنم كه علماء شيعه تا به امروز كمال اهميّت را بر اين امر داشته و از ابتداء پيدايش فِرَق مختلف اسلامى شايد يك نفر دانشمند شيعى مذهب موجب افتراق مردم مسلمان نبوده است .ولى دانـشـمندان روانشناس و علماء اخلاق براى دوستى و يگانگى بين دو فرد مخالف با يكديگر يكى از دو راه را انتخاب كرده اند.اوّل :آنـكـه اگـر دو شخص با داشتن عقائد مخالف با يكديگر بخواهند طرح دوستى و رفاقت را با هم بريزند بـايـد از مـخـالفـتهاى اعتقادى خود سخنى به ميان نياورند و اختلافاتشان را به هر زحمتى كه هست در خود هضم كنند و به ظاهر دست دوستى و برادرى به يكديگر بدهند.دوّم :
آنـكـه ايـن دو نـفـر در مرحله اوّل اختلافات خود را با بحث و مناظره از ميان بردارند و با كمك علم و دانش تا آخـرين سرحدّ امكان يكديگر را به روحيات خود آشنا كنند تا درنتيجه روح وحدت و يگانگى در ميان آنان بوجود آيد.عدّه اى از علما و دانشمندان علم اخلاق طرفدار طريقه اوّلند و مى گويند:"اگـر چـه ايـن دوسـتـى و رفـاقت باطن ، حقيقت ندارد و چون عميق نمى باشد ممكن است در اثر كوچكترين حادثه ، بـاز هـمـان اخـتـلافـات ظـاهـر شود ولى چون اين اتّحاد زودتر به نتيجه مى رسد و شايد هم در اثر معاشرت و تماس ، خودبخود افتراق از بين نرود بايد طبيبان روحى براى اصلاح ذات البين و حلّ اختلافات مردم دنيا تنها اين برنامه را بكار بندند و از اين دستور پيروى كنند".ولى جمعى از دانشمندان علم الاجتماع با اين نظريه سخت مخالفند و مطلب دوّم را مورد تاءييد خود قرار داده اند و مى گويند:"مـحـال است كه دو روحيه متخالف اگر چه به ظاهر هم دست دوستى و برادرى به يكديگر بدهند با حفظ اين دو حـالت مـتـضـاد بـراى هـمـيـشـه دوستى و برادرى خود را حفظ كنند زيرا اگر گرگ درنده اى روزى با گوسفند ضـعـيـف "بـا حـفـظ ايـن دو حـالت " دسـت بـرادرى و دوسـتـى بـدهـد هـيـچ فـرد عـاقـلى احـتـمـال نخواهد داد كه اختلاف ديرينه آنان حل شده باشد و يا اين اتّحاد به نفع گوسفند بيچاره و ضعيف تمام شود".بـنـابـرايـن بـايـد دو دسـتـه و دو روحـيـه مـتـضـاد در مـرحـله اوّل اخـتـلافـات خـود را حـل كـنـنـد (و بـه اصـطـلاح يـا گـرگ ميش شود و يا ميش گرگ گردد) تا بتوانند كاملا دست دوستى و برادرى عميقى كه براى هميشه نافع باشد به يكديگر بدهند.و لذا عـدّه اى از دانـشـمـنـدان مـسـلمـان مـعتقدند كه چون سنّى و شيعه دو دسته مهم از افراد مسلمانند بايد در مرحله اوّل اخـتـلافـات مـذهـبـى خـود را حـل كـنـنـد تـا در نـتـيـجـه اتـّحـاد و دوسـتـى حـقـيـقـى و كامل به خودى خود در بين آنان بوجود آيد و اختلافات مذهبى از مسلمانان جهان برچيده شود.روى ايـن اصـل مـسلّم عدّه كثيرى از دانشمندان بزرگ شيعه به فكر حلّ اختلاف برخاسته و به استدلالات عقلى و منطقى خود اهل تسنّن را مجاب نموده و آنان را به مذهب حقّه شيعه راهنمائى كرده اند.و البـتـّه پـر واضـح اسـت كـه بـا ايـن عـمـل تـوانـسـتـه انـد بـه مـوفـّقـيـت اتـّحـاد و دوسـتـى حـقـيـقـى نائل گردند و عدّه كثيرى از منحرفين اهل تسنّن را با خود هم عقيده نمايند.بـنـابـراين ثابت شد كه دانشمندان شيعه هيچگاه نمى خواسته اند تفرقه بين دو فرقه مهمّ مسلمان ايجاد كنند و بـلكـه بـا نـوشـتـن كـتـب ردّيـه ايـجـاد دوسـتـى و رفـع اخـتـلافـات را نـمـوده و بـحـمـداللّ ه از ايـن عـمـل نتيجه مثبتى هم گرفته اند و هزارها فرد كه در ممالك اسلامى بوده به مذهب تشيّع متوجّه شده اند و همه مى دانند كه تمام اينها در نتيجه خدمات ارزنده علماء شيعه بوده است .چـنـدى قـبـل يـكـى از دانـشـمـندان اهل تسنّن كه به علّتى از درج نام و آدرس او خوددارى مى شود در ضمن نامه اى نوشته بود:بـنـده بـا مـطالعه كتاب پر اهميّت "الغدير" كه جنابعالى معرّفى فرموده بوديد دانستم كه تا به امروز عمر خـود را بـر سـر يـك مـشت مطالب خرافى و پوچ گذرانده ام و بى جهت شيعيان پاك و موحّد را مشرك و كافر مى دانـسـتـم و بـا آنـكـه در ايـران تـحـت تـسـلّط شـيـعـيـان بـسـر مـى بـردم نـمـى تـوانـسـتـم لااقـل خـود را وادار كـنـم كـه بـه ظـاهـر آنـان را دوسـت داشـتـه بـاشـم و هـمـيـشـه كـيـنـه دانـشـمـنـدان شيعه را در دل خـود احـسـاس مـى كـردم و گـمـان مـى نمودم كه آنان بدون هيچ مدركى "على " (عليه السّلام ) را بر خلفاء ما ترجيح مى دهند.ولى امـروز دانـسـتـم كـه اگـر اهـل تـسـنـّن بـه كـتـب صـحـاح خـود مـعـتـقـد مـى شـدنـد و كـامـلا فـضائل "على " و خلفاء ديگر را جمع و تفريق مى نمودند هيچگاه با بودن "على كرّم اللّ ه وجهه " كس ديگر را بـراى خـلافـت "پـيـغـمبر اسلام " (صلى اللّه عليه و آله ) تعيين نمى كردند و از دامن مقدّس آن حضرت دست نمى كشيدند و يا لااقل اين تهمتهاى ناروا را به شيعيان بى گناه نمى زدند.امروز با مطالعه كتاب ارزنده "الغدير" دانستم كه ديگر موقع آن شده كه دست اتّحاد و رفاقت به شيعيان "على بن ابى طالب " (عليه السّلام ) دهم و آنان را از جان و دل دوست داشته باشم و افتراق و جدائى را كنار بگذارم .لذا از ايـن راهـنـمـائى شـمـا كـمـال تـشكّر را دارم و اميد است كه بيش از اين بتوانم با شما شيعيان حقيقت جو آشنا گردم .دوست محترم ! ايـن اصـل مـسـلّم اسـت كـه مـى گوئيم :هيچ يك از دانشمندان شيعه از روز نخست بناى تفرقه بين مذاهب اسلامى را نـداشـتـه و بـلكه طرفداران هر دو نظريه مى كوشيده اند كه يا بوسيله تظاهر به دوستى و يا حلّ اختلافات مذهبى بين مسلمانان ، اتّحاد و دوستى ايجاد كنند و حتّى المقدور نگذارند بين آنان افتراق و جدائى بوجود آيد.