عالم پس از مرگ - پاسخ به سؤ الات فلسفی و اعتقادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاسخ به سؤ الات فلسفی و اعتقادی - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پر واضح است كه مراد از عترت در اين حديث تنها دوازده معصومى هستند كه جانشينان آن حضرتند زيرا پيروى از جميع ذريّه پيغمبر صحيح نيست و نمى توان دست به دامن تمام افراد ذريّه ، اعمّ از صالح و فاسد آنان زد.

ولى در اكثر روايات كلمه عترت به مطلق بنى هاشم گفته شده و در قالب معنى لغوى خود محفوظ مانده است .

چـنـانـكـه وقـتـى عـلمـاء عـراق و خراسان (در مجلس مناظره آنان با "على بن موسى الرّضا" (عليه السّلام ) از آن حضرت پرسيدند كه :

آيا آل و عترت در معنى يكى است آن حضرت فرمود:

آرى ) با آنكه در همان حديث "على بن مـوسـى " (عليه السّلام ) فرموده :

آل "پيغمبر" (صلى اللّه عليه و آله ) كسانى هستند كه صدقه بر آنان حرام است .

بـنـابـرايـن مـعـنـى آل و عـتـرت يـكى است (چنانكه از لغت و روايات در بالا كاملا استفاده گرديد) و اين دو لفظ شـامـل جـمـيـع بـنـى هـاشـم بـخصوص ذرارى "فاطمه زهرا" (عليها السّلام ) مى گردد و هر كجا در غير اين معنى استعمال شود، معنى مجاز آن مراد است .

عالم پس از مرگ

يـكـى از مـشـكل ترين مسائل پر اهميت دينى كه امروز به صورت مهمترين مطالب علمى در آمده تحقيق از چگونگى عالم پس از مرگ است .

شـايـد در متجاوز از سيصد نامه و چهار صد برگ سؤ ال (كه از طرف كانون بحث و انتقاد دينى پخش مى شود) اين پرسش تكرار شده است .

ما در پاسخ هر يك از سؤ ال كنندگان مطالبى را كه در خور افكار فرد فرد آنان بوده است گفته و يا نوشته ايـم يـكـى از آن نـامه ها متعلق به آقاى "محمود رفسنجانى " است ، ايشان پس از لطف و محبتهائى كه نسبت به ما ابراز فرموده اند مى پرسند.

آيـا در عالم پس از مرگ چه بر سر انسان خواهد آمد و درخاتمه نامه اضافه كرده و مى نويسند "و ضمنا هم بد نـيـسـت نـامه اى را كه در جوف پاكت گذارده ام مطالعه فرمائيد و اگر چيزهائى كه او ادعاى رؤ يت كرده صحيح است تصديق كنيد".

نامه يك محتضر

"اين نامه را يك جوان مسلول در آخرين لحظات زندگى به مادرش نوشته است ".

مـادرجـان :
در ايـن سـاعت كه آخرين لحظات زندگى من است و در ميان بيمارستان دور از دامن پر مهر تو لحظاتى رامـى گـذرانـم تـقـريـبـا دو سـاعـت از اول آفـتـاب مـى گـذرد؛ در ايـن مـدت سـه مـرتـبـه حـال اسـتـفـراغ بـه مـن دسـت داده و گـمـان مـى كـنـم ديـگـر خـونـى در بـدنـم بـاقـى نـمـانـده بـاشد، چند دقيقه قـبـل كـه از هوش رفته بودم ديدم درِ اطاقم باز شد جوان خوش صورتى وارد اطاق گرديد به من گفت به تو بشارت مى دهم كه تا چند دقيقه ديگر از اين همه رنج و زحمت خلاص خواهى شد.

وقتى به هوش آمدم دانستم كه ديگر نبايد اميدى به زندگى داشته باشم در روى ميزى كه بالاى سرم بود اين كاغذ و قلم ديده مى شد و از وقتى كه مشغول نوشتن مطالب فوق شده ام بيشتر از ده مرتبه ضعف كرده و دوباره بـه هـوش آمـده ام ولى تصميم دارم آنقدر بنويسم تا آخرين لحظات زندگيم را با ياد تو پايان دهم چنانكه در اولين لحظات زندگى در دامن پر مهر تو بودم .

مـادر جـان :
همين چند ثانيه قبل كه ضعفى به من دست داد و قلم از دستم افتاد مى ديدم كه در گوشه اطاق ايستاده ام و ديگر مرضى در خود احساس نمى كنم و از اين راه دور تو را مى بينم كه در فراقم اشك مى ريزى .

مـادر جـان :
اگر مرگ همين باشد من از تو دور نيستم به زودى به تو مى رسم اگر تو مرا نبينى من تو را خواهم ديد.

مـادر جـان :
نـاراحت نباش اگر چه پرستار بى انصاف در اين موقعيّت حسّاس بيشتر از يك ساعت است كه از من خبرى نـگـرفـتـه ولى بـه مجردى كه چشم بر هم مى گذارم و از هوش مى روم سرم را در دامن پدر مهربانم كه سالها است مرده بود و ما را در فراق خود گذارده بود مى بينم .

به من مى گويد فرزندم الان خوب مى شوى ناراحت نباش .

مـادر جـان :
كـسـى آمـد بـا كـمال محبت دست مرا گرفت در حالى كه پدرم در پيش رويم حركت مى كرد مرا به باغ بزرگى برد، اين باغ در دامن كوهى واقع شده بود از من پرسيد كه آيا اين باغ و راحتى و سلامتى هميشگى را بـهـتـر مى خواهى يا زندگى دنيا را با آن همه رنج و ناراحتى ؟ گفتم :

من جوانم ، مادر پيرى دارم كه اگر خبر مرگ مرا بشنود از غصه مى ميرد. دومرتبه دست مرا گرفت و به اطاق مريضخانه آورد كه من به هوش آمدم و باز اين چند جمله را براى تو مى نويسم .

مـادر جـان :
از اين مراجعت سخت پشيمانم با كمال معذرت از تو مى خواهم مرا ببخشى و ديگر از تو خدا حافظى مى كـنـم و از تـو مـى خـواهـم بـه وصـيـت نـامـه اى كـه در روز حـركـت بـه دسـت تـو سـپـردم مـخـصـوصـا راجع به اموال مردم عمل كنى كه من در گرو آنم .

پايان نامه در وقت احتضار دوسـت مـحـتـرم ايـن نـامـه كـاشـف حـقـايـقـى اسـت كه نه تنها اسلام آن را امضا كرده بلكه دانشمندان روانشناس از تجربيات فراوانى كه از صدها محتضر به عمل آورده اند به همين نتيجه رسيده اند و مى گويند:

انسان هر مقدار بـه زنـدگـى و مـال دنيا دلبستگى بيشترى داشته باشد از مردن بيشتر وحشت مى كند و در نتيجه سخت تر وقت احـتـضـارش را مـى گـذرانـد و بـعـكـس كـسـانـى كـه اهـل بـذل و بـخـشـش انـد و دلبـسـتـگـى بـه مال و متعلقات دنيا ندارند در موقع مرگ به آرامش و آسودگى فوق العاده اى دنيا را وداع مى كنند.

"لئون دنى " دانشمند فرانسوى مى نويسد:

آنـچـه از جـريـان عـواقـب ايـن سفر كه تاكنون بر ما آدميان نامعلوم بود، ارواح مردگان به ما عيان ساخته اند و بـنـابـر اخـبـار و اعـلام آنـهـا مـحـسـوسـات و مـدركـات شـخـص مـحـتـضـر قـبـل از فـوت و پـس از پـايـان آن فـوق العـاده مـتـفـاوت اسـت و بـسـتـگـى بـه اعمال و افعال و فضايل اخلاقى او دارد".

سـكـرات مـوت و جـان كندن اغلب باكُندى و معطلى صورت مى گيرد و به اين علت است كه بست و بندهائى كه بـيـن شـبـح روح و بـدن اتـصـال دارد بايد جدا و گسيخته شود و هر اندازه آن رشته ها محكمتر باشند جان كندن مشكلتر و دردناكتر و طولانى تر خواهد بود در اين حالت روح ، همه لرزشها و هيجانات از هم گسيختگى ماده اى جـسـمـانـى را احساس مى كند بعضى اشخاص موقع احتضار مشوش و مضطرب و هراسان و كند و برخى جان كندن آنـهـا آسـان و آرام و مـانـنـد خـواب خـوشـى اسـت كـه بـيـدارى فـرحـنـاكـى بدنبال دارد.

آنـان كـه دو روز عـمـر وظايف خود را خوب انجام داده نيك نفس و خيرانديش بوده اند مفارقت روح از تن آنها آسان و سريع است افراد نابكارى كه پاى بند شهوات نفس بوده و به همنوع خود تعدى و ناروائى نموده اند مدت جان كـنـدن آنـهـا طـولانـى اسـت و بـا سـرسـخـتـى و نـاراحـتـى جـان مـى دهـنـد در هـمـه حـال رهائى روح از بدن در آخرين لحظات عمر توليد ناراحتى هائى خواهد نمود كه براى نكوكاران زودگذر و براى خطاكاران توام با زجر و مشقّت است .

افـراد بـد عـمـل و سـتـمـكـار كـه مـواد سـيـال روحـشـان خـشـن و بـه اصـطـلاح مـعـمـول آئيـنـه روح آنـهـا تار و كدر است سكرات موت آنها طولانى و ممتد خواهد بود پاره اى از بدكاران پس از فـوت ، روح در كـالبـدشـان مـانـده زجـر مـى كـشـنـد در ايـن حـال شـبـح روح بـه هـمـان اخـلاق و افعال زشتى كه متوفى در زندگى داشته بحالت مادى عود مى نمايد.

روح اشـخاص عامى و نادان در ظلمت و تاريكى قرار مى گيرد و با ترس و وحشت بسر مى برد، روح جنايتكاران و آدمـكـشـهـا از مـشـاهـده مـناظر وحشتناك كشته ها و مقتولين خود معذّب و پيوسته در زجر و سختى بوده و در وحشت و هراس مى گذرانند.

كـافـران و مـنكران الوهيّت زمان احتضار آنها طولانى و دشوار است و به سرسختى جان مى كنند و از مفارقت روح مـتـشـنـج و لرزانـنـد و از روى نـاامـيـدى تـقـلا و كـوشـش مـى كـنـنـد كـه هـر طـور مـمـكـن شـود از چنگال عفريت مرگ برهند.

در دم واپـسـيـن شـك و بـدگـمـانـيـهـاى خـود را بـيـاد مـى آورنـد مـنـاظـر هـول انـگـيـزى درمقابل آنها نمودار مى شود و خود را برلب پرتگاه مهيبى مى بينند و مى خواهند از سقوط خويش جـلوگـيـرى كنند يا آن را به تاءخير اندازند در اين حالت بين ماده هاى جسم و روح كشمكش شروع مى شود و ماده هـاى جـسـمـانـى نـافـرمـانـى و سـركـشـى مـى كـنـنـد و روح هـر چـنـد كـه بـاز عـلاقـه بـه آن جـسـم بـيـنـوا دارد مايل است زودتر از قيد و بند آن رهائى پيدا كند، روح اين بدانديشان غالبا با بدن آنها مى ماند و به خاك مى رود و مطابق اظهار يكى از ارواح آنقدر در گور مى ماند تا جسم متلاشى و طعمه كرمهاى خاك شود.

لحـظـات احـتـضـار نـيـكـوكـاران راحـت و آرام توام با حالت تفويض و تسليم جان است در دم واپسين و موقعى كه آفـتـاب عـمـرشـان غـروب مى كند اميدوار و مطمئن هستند پس از تسليم ، جان بجان آفرين ، مى سپارند و زندگى بـهـتـر و آيـنـده درخـشـانـى خـواهـنـد داشـت قـيـد و بـنـدهـائى كـه جـان را بـه بـدن آنـهـا اتـصـال داده از مـاده هاى جسم به آرامى جدا مى شوند و بجاى آشفتگى و پريشانى حالت رخوتى كه شبيه به خـواب رفـتـن اسـت بـه آنـهـا دسـت مـى دهـد چـون روح آنـهـا بـر اثـر تـحـمـل سـخـتـيـهـا و در نـتـيـجـه گـذشـت و فـداكـاريـهـا و انـجـام كـارهـاى خـيـر پـاك و تـصـفـيـه شـده سـوابـق اعـمـال خـود را بـخـاطـر مـى آورنـد و آن سـختيها وتلخ كامى ها مانند مه و بخارغليظى كه سپيده دم سطح زمين را فرامى گيرد و پس از طلوع آفتاب زايل مى شود از بدنشان محو و ناپديد مى گردد.

در ايـن حـالت روح آرام ثـواب كـار بـيـن دوگـونـه احـسـاس مـردد و سـرگـردان اسـت يـكـى مـنـظـره مـاديـات و مـال و مـنـال دنيوى كه ظاهر گشته و محو مى شود و ديگر حيات ابدى كه در برابر ديده او تجلى يافته منظره زنـدگـى و حـيـات نـويـن را در پـس حـجـابـى مـشـاهـده مـى كـنـد كـه بـسـيـار جـذّاب و دلربـا و اسـرارآمـيـز و هول انگيز است و دفعةً به آن تجليات با وجد و شوق ميل كرده و بطرف آن مى گرايد، آنگاه نورى در برابر نـظـرش تابش مى كند كه درخشندگى و تابناكى آن نه مانند نور آفتاب و ماه و ستارگانست كه مكرر به چشم ديده ايم بلكه يك روشنائى عالى و درخشانيست كه مافوق تصوّر ماست و همه وجود او را فرامى گيرد تدريجا در روح مـحـتضر نفوذ مى كند و حالت حظ و خوشى و آرامشى كه توام با نيروى جوانيست به روح مى بخشد پس روح در امـواج آن نـور و روشـنـائى نـيـرو بخش غوطه ور شده ترس و هراس تخفيف مى يابد و از كسانى كه در بالين او گريانند و اشك و اندوه فراق مى ريزند رو گردانده خود را به عالم بالا متوجّه مى سازد.

او آسمانهاى پر فرّ و شكوه و ارواح خويشان و دوستان درگذشته را مى بيند كه جملگى به پيشواز او آمده اند تـا بـه فـضـا و عـالم عـلوى رهـبـريش كنند روح با آنها به پرواز درآمده تا طبقات آسمانها يعنى تا محلى كه پـاكـى روح اجـازه وصول به آن طبقات را دهد صعود بنمايد در آنجا بيم و هراس روح تسكين و نيروى تازه اى يـافـتـه در آسـايـش و راحتى قرار مى گيرد البته درك آرامش ، بستگى تام به پاكى و صفاى روح و فضيلت اخلاقى فردى دارد و درجات صعود ارواح به كلّى متفاوت است .

اشـخاصى كه دوران عمر را به لاقيدى و بى مبالاتى گذرانده و تقصير و خطاى عمده اى داشته اند، خيرانديش نـبـوده انـد در حـالت احـتـضـار سـسـتى و خمودت و درماندگى به آنها دست مى دهد و با تكان و لرزشى روح از بـدنـشـان فـارغ و آزاد مـى شـود، در ايـن حال حيران و هراسان است و نمى تواند از آزادى خود مانند سائر ارواح نـيـكـوكار استفاده كند و به واسطه ترس و رعبى كه دارد در اطراف و حوالى اماكنى كه شخص متوفى زندگى مى نمود مى گردد و طواف مى كند و رنج مى كشد و با خانواده خود نالان و گريانست و بى آن كه ملتفت گذشت زمـان شـود و بـداند در فاصله زمان چه مقدار سال و قرنها بر او گذشته همواره سرگردان است و بالاخره پس از مدتهاى طولانى كه بر آن منوال مى گذرد ارواح به سراغ او آمده تسلى و دلداريش مى دهند و با تلقينات آنها ميل و علاقه خود را از دنياى خاكى بركنده و به طبقات ديگرى كه بهتر و ظلمت آنها كمتر است روى مى آورند.

در اتفاقات ناگوار و مرگ هاى ناگهانى كه براى اشخاص سالم و تندرست روى مى دهد بروز آن پيش آمد يك تـاءثـيـر دردنـاك شـديـدى در او ايـجـاد مـى كـنـد و خـوشـبـخـتـانـه حـال اغما و بى هوشى به شخص دست مى دهد كه كمتر احساس درد خواهد نمود، آنهائى كه اقدام به خودكشى مى نـمـايـنـد گـرفـتـار حـالى فـجيع و وحشتناكى مى شوند كه وصف ناپذير است ، زجر و صدمه اى كه در آخرين لحـظـات عمر احساس مى كنند تا سالهاى متوالى روحشان آن صدمات را حس خواهد نمود و بالاخره در خواهند يافت بـراى خـلاصـى از آلام و گـرفـتـاريهاى زندگى كه شدت و سختى آن كمتر از زجر و صدمات عواقب مرگ است بـيـهـوده دسـت بـعـمـل خـودكـشـى زده انـد و بـجـاى آنـكـه نـامـلايـمـات و سـخـتـى هـاى زنـدگـى را تحمل كنند خودكشى را اختيار كرده اند.

بـطـور كلى حالت احتضار اشخاصى كه سالها گرفتار بيمارى بوده اند زياد سخت و دردناك نيست زيرا بست هاى اتصالى روح و جسم بر اثر آن بيمارى طولانى تدريجا سست و از هم باز و جدا مى شوند.

مـطـالب بـالا كـه در جريان واقعه هاى روحى از ناحيه ارواح مردگان فاش گرديده واجد اهميت فراوانست ، چون زنـدگى در اين دنياى خاكى موقت و ناپايدار است پس چه بهتر كه تا فرصت باقى است دست از كارهاى ناروا بـرداريـم و عـالم پـس از مـرگ را در نـظـر آورده سـعـى كـنـيـم پـليـديـهـاى جـسـم و روح را بـا انـجـام اعمال خير و اجراى تكليف دينى و خدمت به عالم بشريت از خود بزدائيم و بااميدوارى به مراحم و عنايات عاليه خـداونـد مـهـربـان كه پيوسته رحمت او شامل حال جمله مخلوقاتست خود را براى رساندن به عالم جاودانى طورى آماده و مهيّا سازيم كه در پيشگاه ذوالجلالش خجل و شرمسار نباشيم .((121))

مـطـالب فـوق حقايقى بود كه از ناحيه دانشمندان روح شناس كشف شده و مورد تاءئيد سائر اديان بزرگ جهان واقع شده است و بعلاوه مذهب مسيحيت معتقد است كه :

"هر كس به خون پسر خدا (عيسى مسيح ) ايمان نداشته باشد در وقت احتضارخداى پدر بر او سخت خواهد گرفت ".

دين اسلام هم مى گويد:

اگر انسان در دنيا با اعتقادات صحيح و پاكدامنى كامل زندگى كرد در دم مرگ بهترين حالات را دارد.

در ايـنـجـا مـحـتـضـرى كـه از نـظـر اسلام زندگى پسنديده اى داشته اولين جمله اى كه مى شنود نواى دلرباى پروردگار است كه به او خطاب مى شود:

"اى روحـى كـه در دنـيـا بـا اطمينان و اعتقادات كامل زندگى را به پايان رسانيدى ، برگرد از اين عالم خاكى ماديات بسوى خدائى كه تو را خلقت فرموده كه هم تو از خدا خوشنود باشى و هم خدا از تو خشنود باشد و در صف عباد و اولياى من كه خداى توام داخل شو و در بهشتى كه براى تو آماده نموده ام قرارگير".((122))

ونيز از نظر اسلام شخص نيكوكار و معتقد در وقت احتضار به مجردى كه چشم خود را باز مى كند سرخود را در دامن ارواح اولياى خدا كه به استقبال روح او آمده اند مشاهده مى كند كه فرمود:

"وقـتـى يـكـى از شـمـا را مـرگ فـرا رسـد فـرسـتـادگـان مـا آن روح را مـى گـيـرنـد و از او استقبال مى كنند سپس به سوى خدايتان رهسپار مى شويد".((123))

امـا شـخـصـى ك ه در دنيا دامن آلوده و معتقداتى ناصحيح داشته و از زندگى انسانى اثرى در او وجود نداشته و تـنـهـا بـه شـهـوات حـيوانى اكتفا كرده و دائما دست تجاوز به طرف مظلومين دراز نموده از نظر اسلام به سخت ترين ابتلائى دچار مى شود كه قرآن مى گويد:

"اگر ببينى وقتى را كه ستمگران در گردابهاى مرگ افتاده و ملائكه دستهاى خود را بطرف آنها دراز كرده اند و به آنها گفته مى شود جان خود را از بدن خارج كنيد آن روز به كيفر و نتيجه كردار و گفتار نادرست خود كه آن عذاب خواركننده اى است خواهيد رسيد".((124))

اسـلام در بـاره افـرادى كـه دل بـه دنـيـا بـسـتـه انـد و عـلاقـه فـراوانـى بـه مال دنيا دارند مى گويد:

(وقـتـى روح شـخـص مـحـتـضـر از بـدنـش خـارج مـى شـود خـطـاب بـه اهل و عيال خود كرده مى گويد:

اى دوسـتـان قـديـمى من ؛ مبادا از من فراموش كنيد من با كمال حسرت و ندامت از ميان شما مى روم از اين ناراحتيها و تـرك دنـيـاى مـن عـبـرت گـيـريـد و مـواظـبـت كـنـيـد كـه حـب دنـيـا شـمـا را مـثـل مـن پـاى بـنـد نـكـنـد كـه مـثـل امـروز جـدا شـدن از آنـهـا بـراى شـمـا هـم مشكل باشد.

مـن هـمـيـشـه هـمـّتـم جـمـع آورى مـال بـود از هـر راهـى كـه پـيـش مـى آمـد حـرام يـا حـلال كـوشـشـم جـز در راه رسـيـدن بـه ثـروت زيـاد صـرف نـمى شد ولى امروز مى بينم كه استفاده آن نصيب ديگران شده و زحمت و رنجش براى من باقى مانده و از آن همه ثروت جز كفنى نمى برم .

پـس از ايـن ضـرر فـوق العـاده عـجـيـبـى كـه مـتـوجـه مـن شـد شـمـا بـرحـذر بـاشـيـد و بكوشيد كه در اين دنيا مثل من پابند نشويد).

پس از مرگ چه خواهد شد؟

سابق مى گفتند كسى از آن عالم نيامده كه خبر صحيحى از اوضاع آنجا داشته باشد.

ولى امـروز دانـشـمـنـدان علوم روحى (پيسيگولوژى ) مى خواهند بگويند، بوسيله حضور و تماس ارواح بامردم ، ديـگر اين جمله صحتى ندارد زيرا تمام ارواحى كه حضور آنهاحس مى شود تا حدودى كه اجازه دارند از عالم پس از مرگ ما را مطّلع مى سازند.

"فـلامـاريـون " سـتـاره شـنـاس معروف فرانسوى در كتاب مرگ و شگفتيهايش مطلب علمى عالم پس از مرگ را از زبـان "لومـن " كـه از دنـيـا رفـتـه اسـت و "كـارنـس " كـه روح لومـن را مـشـاهـده كـرده اسـت نقل مى كند كه ما چند جمله از خلاصه مطالب او را در اينجا يادآور مى شويم .

"كـارنـس ":

آيـا مـمـكـن اسـت شـرح آخرين لحظات حيات و دم بازپسين خود را كه در روى زمين بودى و درگذشتى براى من شرح دهى ؟ "لومن ":

آرى دوست عزيزم .

"اوليـن چـيـزى كه انسان از شخصيت خود بلافاصله پس از مرگ حس مى كند شبيه به احساس مبهم و گريزانى اسـت كـه پـس از بيدارى از خواب رؤ ياوارى پيدا مى شود كه با وجود بيدارى هنوز اثرات آن خواب بطور نيم روشن و لرزان در ذهن انسان باقى مى گذارد.

هر قدر علاقه انسانى به زمين كه آن را رها كرده بيشتر باشد دوام اين حالت نيز بيشتر است و ديرتر بيدارى را درك مى كند.

اگـر فـرامـوش نـكـرده بـاشـى لحـظـه آخـر عـمـر كـه بـا تـو خداحافظى كردم حواس من كرخ و چشمانم متوجه ستارگان بود ديگر چيزى حس نكردم .

وقـتـى بـه خـود آمـده پـاى كـوه بسيار باصفا و طراوتى كه به هيچ وجه آن نوع سبزه و صفا را در جاى ديگر نديده بودم ديدم و خود را داراى جسمى سيال و سبك و به شكلى در آمدم كه نمى توان به زبان وصف كرد.

در چـشـمـان خـود قـوّه اى حـس كردم كه با آن مى توانستم ستارگان را در آسمان به خوبى و آشكار ديده و حتى جزئيات آن را از قاره ها شهرها و كوچه ها و خانه ها با كمال روشنى ببينم ".

سپس شرح مفصلى در باره سرعت سير روح از نظر علمى مى دهد و بعد مى گويد:

"پـس از آنـكـه من توانستم بر بالين جنازه خود حضور يابم و گريه و زارى زن و فرزندان خود را ديدم سخت مـتـاءثـر شـدم كـه چرا براى من مى گريند در حالى كه من خود را از آنها سعادتمندتر مى ديدم ، با الهام روحى به دخترم اطمينان دادم كه ديگر اين مرده بيجان نيستم بلكه جاى من اكنون در سراسر جهان و كائنات است .

بـا ارواح بـزرگ و ارجـمند همگام هستم و لذت و خوشيهائى در دسترس من است كه وصف ناكردنى است آرزوى من ايـن بـود كـه آنـهـا فرزندان خود را براى سير در عوالم روحانى تربيت كنند كه جز نيكى و نيكوكارى ، كارى نكنند.

پـس از آنـكـه دو بـاره زمـيـن را كـه زنـدانـى بـراى مـن بـه شـمـار مـى آمد ترك گفته وارد فضاى بيكران شدم ".((125))

مـا در ايـن نامه نمى توانيم تمام آنچه دانشمندان علوم روحى براى سير ارواح در عالم پس از مرگ كشف كرده اند درج كنيم ولى فشرده اى از كليه نظرات آنها را ذيلا براى اطلاع شما مى نگاريم .

روح در فضا

آنـچـه تـا بـه امـروز از طـرف دانـشـمـنـدان بزرگ علم هيئت بدست آمده اين است كه مى گويند:

در فضا، عوالم و كـراتـى كـه مـحـل سكونت موجودات زنده است و جز خداوند متعال كسى به حد و انتهاى آنها نمى تواند پى ببرد وجود دارد كه ارواح افراد بشر در آن عوالم مشغول سير و گردشند.

تـا به امروز ارواحى كه احضار شده اند متفقا مى گويند:

روح مردم شقى و بدكار كه بر اثر گناه لفافه يا حـجـاب روح سـيـال آنـان را مـتـراكـم و سـنـگـيـن و كدر گردانيده در حوالى جو زمين نزديك خانه هائى كه سابقا زندگى مى كرده اند محبوس مى باشند.

ولى روح مردم نيكوكارى كه بستگى به دنيا نداشته و در دنيا نفس خود راتزكيه نموده و حجابها و كدورتهاى روحـى را از بـيـن برده اند در يك لحظه مى توانند به تمام عوالم هستى و كرات بسيار دور قدم بگذارند و با كمال شادى و نشاط در آن عوالم با دوستان و رفقائى مانند خود زندگى كنند.

آخرين خبر

در آخـريـن خـبـرى كـه از ارواح در دسـت اسـت ايـن اسـت كـه مى گويند ارواح افراد ثوابكار و انسانهاى واقعى و كسانى كه تزكيه نفس كرده اند و به اين وسيله در زندگى دنيا خدمت به خلق نموده اند از تمام عوالم اطلاعات كاملى در دست دارند و بقدرى روح آنها توسعه علمى دارد كه اخبار آينده و گذشته را هم مطلعند.

ولى كـسـانـى كـه گـنـاه و آلودگـى ، حـجـابـى بـراى روحشان ايجاد نموده است و مظاهر زندگى مادى ، آنها را فريفته و بطرف ماديات رفته اند و در نتيجه غلبه شهوات ، مولكولهاى روح آنها غليظ و متراكم شده از درك مـحـسـوسـات عـالم مـاوراى جـو مـحـرومـنـد و بـه هـيـچـوجـه اطـلاعـى از عـلوم مـعـنـوى نـدارنـد و در آتـش جهل خود مى سوزند.

ايـن مـطـالب كـه در ايـن چند سطر يادداشت شد مورد اتفاق كليه دانشمندان روح شناس و كسانى است كه در عالم پس از مرگ چيزى نوشته اند (طالبين مى توانند به كتب مربوطه مراجعه فرمايند).

نظريه اديان و ملل جهان

بـا انـدك مـراجعه اى به تاريخ كاملا مشهود مى گردد كه از قديمى ترين مباحث مذهبى در ميان افراد بشر اعتقاد بـه عـالم پس از مرگ بوده است آثار حفارى و سنگهاى استخراج شده و نوشته هائى كه بر آنها ديده مى شود در "مـصـر" كـه مـربـوط بـه دو هـزار و شـشـصـد سـال قـبـل از مـيلاد مسيح است نشان مى دهد كه مردم مصر هزاران سال پيش از باقى گذاشتن اين آثار به بقاى بعد از مرگ و عالم قيامت معتقد بوده اند.

همچنين اين عقيده در آثار "كلدانيها" و "آشوريها" كاملا ديده مى شود.

ايرانيان قديم از مهمترين مسائل اعتقادى خود مساءله اعتقاد به معاد را مى دانسته اند.

در كتب دينى "هنديها" و "چينيها" يك نوع بقاى روح و زندگى پس از مرگ مشهود است .

"يونانيان " قديم و "روميان " اين عقيده را تاءئيد مى كردند.

"زرتشتيان " و "بودائيان " رسما معتقد به زندگى پس از مرگ مى باشند.

مـتـاءسـفـانه اين احزاب و جمعيتها و ملل و اديان قديمى در باره كيفيت زندگى در عالم پس از مرگ شرحى كه با علم كاملا تطبيق كند نداده اند و اگر هم چند جمله اى دانشمندان و روحانيون آنها در باره بقاى روح نوشته باشند خـالى از تـعـصـب نـبـوده و لذا مـا كـه مـى خـواهـيـم نـوشـتـه هـايـمـان بـدون اعمال تعصب تحويل داده شود مجبوريم از درج آنها خوددارى كنيم .

ولى از ايـن حقيقت هم نمى توان صرف نظر كرد كه در كتب مذهبى زرتشتيان بعضى اشارات از عالم پس از مرگ ديده مى شود كه تا حدى با علم و دانش تطبيق مى كند و ما ناگزيريم كه آنها را مورد بحث قرار دهيم .

عالم پس از مرگ از نظر زرتشت :

چـون زرتـشـتـيـان مـعتقدند كه عناصر سه گانه يعنى آتش و آب و خاك مقدسند از اين نظر مى پندارند كه اگر جـسـد را در خـاك دفـن كـنـنـد خـاك را آلوده مى سازند و اگر در آب بيفكنند آب را ناپاك نموده اند و اگر در آتش بسوزانند آتش را آلوده مى سازند و بزرگترين معاصى را انجام مى دهند.

از اين نظرمى گويند:

كه بايد جسم ميّت را در دسترس مرغان و جانوران لاشه خوار قرار داد و بر بالاى (برج خاموشى ) در معرض نابودى گذاشت .

و امـا روان مـيـّت مورد قضاوت و محاكمه قرار مى گيرد اگر نيكوكار بود به آسمانها نزد "اَهورامزدا" مى رود و اگر بدكار بود به قعر دوزخها سرنگون مى گردد.((126))

در فصل بيستم ونديداد((127))
سرنوشت انسان را چنين بيان مى كند:

اى آفريننده جهان جسمانى آيا اعمال نيكى كه شخص در عالم جسمانى براى روح خود انجام مى دهد چه مى شود؟ اَهورا مزدا گفت :

اى اسـتـيـمـان زرتشت ديوى كه ويزارش نام دارد روح شخص ديوپرست گناهكار را بسته و مى برد و پس از آن به پل چنوانت مى رسد در آنجا از هوش و روان آنچه كه در جهان جسمانى كردند پرسيده مى شود.

پـس آنـجـا اعـمـال نـيـكـو بـه شـكـل زنـى زيـبـا، خـوش انـدام ، فـربـه ، دانـا و با تدبير، هنر ظاهر مى شود و اعـمـال نـيـك ، روح مـؤ مـن را از كـوه البـرز عـبـور مـى دهـد و از پل "چنوانت " مى گذراند و به جايگاه خوش مى رساند در اين هنگام به من امشاسپند تخت طلائى خود برمى خيزد و مى گويد:

اى پارسا از جهان گذران چگونه به جهان جاويدان آمدى ؟ ارواح پرهيزگاران با خشنودى نزد اَهورامزدا رسند و در "گردنمان " (بهشت ) به پرهيزگاران ديگر ملحق شوند.

/ 103