نه شايد خيال مى كنى در جاى ديگرى هستى ؟ مى گفت : بله ، ممكن است جاى ديگرى باشم !! و باز سؤ ال مى كرديم :
الان در كدام كشور هستى ؟ مى گفت : در ايران . مى گفتم :
احتمال نمى دهى در آمريكا باشى و وجودت در ايران خيالى باشد؟ مى گفت :
حتما، تمام اينها وهميات است . شايد الان من در آمريكا باشم !! حـتـى در بين سخنانش وقتى صحبت از هيپى ها و برنامه آنها شد از اين روش اظهار تنفر كرده و از هيپى ها و هيپى گرى ابراز انزجار نموده و مى گفت :
من هرگز نمى خواهم يك جوان هيپى باشم ، چون به شدت از آن متنفر و بيزارم .
و پس از چند لحظه اى ديگر از او مى پرسيدم :
آيا تو يك هيپى نيستى ؟ مى گفت :
نه ، نه ، به هيچوجه ، از اين وضع منزجرم .
مى گفتم :
خير، تو اشتباه مى كنى ، اينها خيالات است و شايد تو الان يك هيپى به تمام معنى باشى .
مـى گـفـت :
بـله شـايـد، جـاى تـرديـدى نـيـسـت ، ايـنـهـا هـمـه خـواب و خيال است .
فرض دوم فـرض دوم يـعـنـى اعتقاد به آنكه جهان خود بخود از عدم برخاسته باشد، مساءله اى برخلاف منطق بوده و چنين گفته اى مخالف با عقل و وجدان است .
زيـرا اگـر قـدرى بـه عقب برگرديم ، و فرض كنيم هنوز جهان از عدم بوجود نيامده ، . اكنون بوجود آمد، اين تـحـول حـيـرت انـگيز و موجودات بهت آور، كه جامه هستى به خود پوشيده و بوجود آمدن همه اين موجودات شگفت آورى كه نيست بودند و حال هستى و وجود پيدا كردند، در اثر چه عاملى بوده است ؟ آيا خود عامل بوجود آوردن خويش بوده و بوجود خود هستى و حيات بخشيده اند؟! محمدعلى گفت :
آنها كه نبودند، ما مى دانيم كه معدوم و نيستى ، هيچ قدرت ندارد.
مـن گـفـتـم :
بـله ، بـا قـبـول ايـن فـرض نـاچـار بـايـد بـگـوئيم :
عدم ونيستى آنها را بو جود آورده و اين جهان پهناور،نيستى ، هستى بخشيده است .
زيـرا نـمى توان پذيرفت كه همه آنها خود به خود و بدون خالق و آفريدگارى وجود پيدا كرده ، و لذا بايد معتقد بود كه عدم بوجود آورنده آنها است .
در صـورتـى كـه عـدم و نـيستى هيچ نيرو و توانائى ندارد كه بتواند جهان را پديد آورد، بعلاوه پديد آوردن كـوچـك تـريـن و نـاچـيـزتـرين موجود نيازمند به نيرو و محتاج به قدرت است ، چه رسد به اين جهان پهناور و بـيـكـران بـا ايـن هـمـه مـوجـودات بهت انگيز و اعجاب آور، چنانكه شعرى در فارسى به اين مضمون است كه مى گويد:
چيزى كه خود هستى ندارد نمى تواند هستى بخش باشد.((152))
عدم و نيستى چگونه اين عالم هستى و حيات را بوجود آورده و به اين مخلوقات و موجودات ، حيات بخشيده است ؟! ايـنـجـاسـت كـه مـى گـوئيـم فـرض دوم نـيـز دربـاره پـيـدايـش جـهـان و اصل و منشاء آن غلط و نادرست بوده و بر خلاف قانون عقل و خرد مى باشد.
فرض سوم اثـبـات فـرض سـوم يـعـنى تصوّر آنكه جهان هميشه بوده و ازليّت داشته باشد، و اينكه بگوئيم هيچ گونه سابقه نيستى و عدم نداشته و پيوسته از ازل موجود بوده ، مستلزم آن است كه ابديّت آن را نيز اثبات كنيم
زيـرا اگـر جهان رو به نقصان باشد و بسوى نيستى برود قطعا ازليّتى هم نداشته و تصوّر ازليّت براى آن غلط است .
محمد على گفت :
ولى امروز علم فيزيك ثابت كرده جهان رو به نيستى است و همواره در مسير نقصان مى باشد.
مـن گـفـتـم :
بـله ، دانشمند و طبيعى دان آمريكايى "اوليوروندل هولمز" هم مى گويد:
علم نجوم ثابت مى كند كه جهان ابتدائى داشته و علم فيزيك فناى عالم را پيش بينى مى كند.
همچنين "فرانك آلن "((153))
استاد فيزيك زيستى دانشگاه "مانيتوبا" در كانادا مى گويد:
قـانـون تـرمـوديـنـامـيـك (حـرارت ) ثـابـت كرده كه جهان پيوسته رو به وضعى روان است كه در آن تمام اجسام بـدرجـه حـرارت پـسـت مـشـابـهـى مـى رسند، و ديگر انرژى قابل مصرف وجود نخواهد داشت ، در آن حالت ديگر زندگى غيرممكن خواهد بود.
بنابراين فرض سوم هم باطل است و جهان حادث است و آغازى داشته است .