پاسخ به سؤ الات فلسفی و اعتقادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاسخ به سؤ الات فلسفی و اعتقادی - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 - آنكه معتقد باشيم جهان آفريده شده و در نتيجه خالق و آفريننده اى دارد.

ايـن خـلاصـه اى بـود از چـهـار تـصـوّرى كـه مـمـكـن اسـت دربـاره پـيـدايـش جـهـان و اصل و منشاء آن فرض شود.

محمد على گفت :

لطـفـا در مورد اين چهار فرضيّه توضيح بيشترى داده و آنچه از نظر شما درست بوده و مورد تاءئيد مذهب اسلام است ، اثبات نمائيد.

فرض اول تـصـوّر اول ايـنـكـه معتقد باشيم تمام اين عالم اعم از، موجودات ارضى و سماوى ، كهكشانها و كرات ، ثوابت و سـيارات ، حيوانات و جمادات ، انسانها و سائر مخلوقات ، و خلاصه آنچه هست يعنى كليّه محسوسات و معقولات ، بى اساس و بدون واقعيت بوده و جز خواب و خيال چيزى نيست .

ايـن فـرض مـسـتـلزم آن اسـت كـه بـگـوئيـم اصـلاً مـسـاءله اى بـراى حل كردن وجود ندارد و نمى توان موضوعى را براى بحث معيار قرار داد.

زيـرا هـرچـه گـفـتـه شـود و هـر مـسـاءله اى مـطـرح گـردد، طـرفـداران ايـن مـكـتـب آن را خـواب و خـيـال و پـنـدارهـاى غـلط و اوهـام بـيـهـوده و بـاطـل تـصـوّر كـرده و هـرگـز حـاضـر بـه قـبـول آن نـيـستند، چون از نظر آنها اساسا واقعيت و حقيقتى وجود نداشته و جز اوهام و تصوّرات رنگارنگ ذهنى ، كه آنها نيز موهوم و خيال هستند مساءله اى وجود ندارد.

شـايـد بـتوان گفت :

تنها وجدان و ضمير و باطن انسان است كه مى توان در رد اين فرض ، به آن تكيه كرد و ادعا نمود كه :

انـسـان فـطـرتـا و بـر اسـاس ضـمير و وجدان خود مى يابد كه چنين تصوّرى غلط و اعتقاد به موجودات وهمى و مخلوقات پوچ خيالى ، برخلاف وجدان و فطرت است .

ولى بـاز بـايـد گـفـت :

در ايـن صـورت نـيـز وجـدان مـا هـم خـواب و خيال بوده و افكار ما جز موهومات و خيالات ذهنى چيزى نيست .

پـس چـه بـهـتـر كـه بـگـوئيـم بـا ايـن فـرض اصـلاً مـسـاءله اى بـراى حل كردن و بحث نمودن وجود ندارد و به هيچ قانون و مدرك و ماءخذى نمى توان تكيه كرد.

زيـرا طـرفـداران ايـن فـرض يـعـنـى پيروان "مكتب سوفسطائى "((151))
معتقدند كه هرگز نمى توان حقيقت و واقعيتى را در خارج تصوّر نمود و بدان اعتقاد پيدا كرد.

مـحمدعلى گفت :

اتفاقا يكى از دوستان مى گفت :

اخيرا "سرجيمز جنيز" كه شايد بر اساس اين گفتارش او هم از طـرفـداران مـكـتـب سـوفـسـطـائى يـا بـه عـبارت ديگر پيرو مكتب وهمى و خواب و خيالاتى است ، در كتاب "جهان اسـرارآمـيـز" ايـن نـظـريـه را تـاءئيـد كـرده و مـى گـويـد:

"جـهـان از لحـاظ مـفـاهـيـم فـيـزيـك جـديـد قابل تصوّر به صورت مادّى نيست و دليل آن به نظر من اين است كه جهان تنها به صورت مفهوم ذهنى درآمده ".

اشـكـال كار همين جاست كه آقاى جنيز به اين مطلب توجّه نكرده اند كه مفهوم ذهنى هم در اين صورت وجود نخواهد داشت و آن هم خواب و خيالات و موهومات بى اساس است ، و خلاصه طبق ايده طرفداران اين فرضيه بايد گفت :

افراد تصوّرى سوار هواپيماهاى خيالى شده و در فضاى بى واقعيت از فراز شهرهاى وهمى گذشته و در نقطه هاى بى حقيقت فرود مى آيند. يا بگوئيم :

دانـشـمـنـدان تـخـيـلى در لابـراتـوارهـاى وهـمى با وسائل آزمايشگاهى غيرمادّى ، مواد ذهنى را با سائر وهميات و مـوهـومـات تـركيب كرده و نتيجه هاى بى حقيقت آن را در كتابهاى تصوّرى با قلمهاى خيالى نوشته و در دسترس مردم بى واقعيت قرارداده اند.

صـداى خـنـده شـديد رفقا و لبخند تمسخرآميز آقاى محمدعلى حاكى از اعتقادش به سست بودن نظريه "جنيز" و طرفداران اين فرضيّه بود، كه خود نيز آن را بيان كرده بود.

سپس من گفتم :

خوب به ياد دارم چندى قبل يك دانشجوى انگليسى براى بحث و مناظره به كانون آمده بود، و چون مـلاقـات مـا بـا او صبح جمعه بود و وى نيز صبح فرداى آن روز يعنى روز شنبه قصد عزيمت از مشهد را داشت ، به خاطر تورم حجم كارها ناچار شدم به او وعده دهم كه عصر در فاصله بين مشهد و قوچان كه حدود صد و سى كـيـلومـتـر راه اسـت ، در اتـومـبـيل با وى صحبت كنم و سؤ الاتش را پاسخ گويم زيرا صبح جمعه جلسه عمومى كـانـون بـرگـزار مـى شـد و شب ناچار بوديم براى پاسخ به سؤ الات به يكى از شعبات كانون در قوچان برويم و فرصت ديگرى جز مسير راه را در اختيار نداشتيم .

بـه هـرحـال او آمـد، ولى مـتـاءسـفـانـه گـرفـتـار هـمـيـن عـقـيـده پـوچ و باطل بوده و از پيروان مكتب سوفسطائى محسوب مى شد، زيرا اعتقاد داشت همه بحثها و حقايق بى واقعيت بوده و به هيچ وجه حقيقتى وجود ندارد. و راستى آنقدر دچار اين فكر كج و نادرست بود كه از او مى پرسيدم .

تو الان كجا نشسته اى ؟ مى گفت :

داخل اتومبيل ، روى صندلى .

من گفتم :

/ 103