1 - ناتمامى شواهد وشيوه هاى استدلال به آيه پـس از آن كـه دانـستيم هيچ كدام از وجوه و صورى كه براى دلالت اين آيه برنجاست بدن كافران اقـامـه شـده , صحيح نبود, در مى يابيم كه آيه برنجاست كفار دلالت نداردو دلالت نداشتن هم به دليل مستقل نياز ندارد.
لـفـظ ((رجـس )) از نـظـر لغت شناسان((517)) به معناى مكروه , ناپسند, زشت , لعنت ,دورى از رحـمـت خـدا, گـناه , كفر, پليدى , عقوبت , بدبختى دنيايى و عذاب اخروى است و در كتب لغت هـرگز به معناى نجاست شرعى استعمال نشده است و جاى شگفتى است كه مرحوم محقق حلى معناى حقيقى اين لفظ را نجاست فقهى دانسته است ! بنابراين , هرگاه كه اين لفظ بدون قرينه در معناى خاصى استعمال شود, بر همان مفهوم مشترك حمل خواهد شد.
چيزهاى منفور وناپسند چند دسته اند: الف ) آن چه طبع آدمى آن را منفور وناپسند مى دارد, مثل كثافات و... .
ب ) آن چه عقل سالم انسان آن را منفور و ناپسند مى دارد, مثل جهل ,لجاجت و بداخلاقى .
ج ) آن چه دين و شريعت آن را منفور و ناپسند شمرده است , مثل قمار,ميسر, انصاب , ازلام , شرك , نفاق , شراب , مردار و ... .
بـاتـوجـه به دسته بندى فوق اگر نصوص شرعى چيزى را ((رجس )) بداند, آن چيزمنفور شرعى خـواهد بود, اما اين هميشه به معناى نجاست فقهى آن نيست , چنان كه ميسر, انصاب , ازلام وانواع قمار ونفاق در قرآن ((رجس )) شمرده شده است , امانجس به (معناى فقهى ) نيست .
ايـن لفظ در موارد متعددى در آيات قرآن به كار برده شده و اغلب به معناى چيز((پليد و منفور)) اسـت .
ايـن كثرت استعمال در معناى غير نجاست فقهى , شاهدى است بر اين كه هر گاه اين لفظ بدون قرينه خاصى در قرآن استعمال شد, بايد به غيرمعناى نجاست فقهى حمل شود.
كـلمه ((رجس )) ده بار در قرآن آمده كه يك مورد آن , آيه موضوع بحث است و يك مورد آن هم با مـعـنـاى ((نـجاست فقهى )) تناسب بيش تر دارد, اما هشت آيه ديگر درغير معناى نجاست فقهى ظهور دارند.
آياتى كه اين واژه در آن ها به كار برده شده , از قرار زير است : ـ سـيـحلفون باللّه لكم اذا انقلبتم اليهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس و ماءويهم جهنم جزاء بما كانوا يكسبون((518)) , چون شما به سوى آن ها باز گرديد به طور مؤكد براى شما به خدا قـسم ياد كنند كه از تخلف آن ها چشم پوشى كنيد,[فريب آن ها را مخوريد] و از آن ها دورى كنيد كه مردمى پليدند و به موجب كردار زشت خود در آتش جاى خواهند گرفت .
ـ يـا ايـهـا الـذين امنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون((519)) , اى اهل ايمان , شراب و قمار وبت پرستى و تيرهاى گروبندى , همه اين ها پليد و كار شيطان است , البته از آن دورى كنيد تا رستگار شويد.
ـ و امـا الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم كافرون ,((520)) و اما آنان كـه دل هـايشان به مرض رشك و نفاق مبتلاست , بر خبائث آن ها خباثتى افزود تا به حال كفر جان دادند.
ـ والى عاد اخاهم هودا قال يا قوم ... قال قد وقع عليكم من ربكم رجس وغضب ... ,((521)) حضرت هود را كه برادرشان بود به سويشان فرستاديم , گفت :اى قوم ... پليدى و غضب خدا بر شما حتمى گرديده است .
ـ و مـاكان لنفس ان تؤمن الا باذن اللّه و يجعل الرجس على الذين لايعقلون ,((522)) هيچ كس را نرسد كه ايمان آورد, مگر با اذن خدا, و خداوندپليدى را بر كسانى قرار مى دهد كه تعقل نمى كنند.
ـ فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور,((523)) پس بپرهيزيد ازبت هاى پليد و از سخن نا حق .
امـام صـادق (ع ) كـه در پـاسخ زيد شحام كه از تفسير اين آيه سؤال كرده بود, فرمود:بت هاى پليد شطرنج , قول زور و غناست .
((524)) ـ انـمـا يـريـد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا((525)) , هماناخداوند اراده كرده كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را به بهترين نحوه پاكيزه گرداند.
در ايـن هـفـت مورد, واژه ((رجس )) در غير معناى ((نجاست فقهى )) به كار برده شده است , زيرا مـقـصـود از ((رجس )) در آيه اول به قرينه موضوع اعراض , پليدى عقيدتى ورفتارى است .
در آيه دوم به معناى منفور بودن ميسر و انصاب و ازلام است , چرا كه وسايل قمار نجس فقهى نيستند.
در آيه سوم به قرينه مرض قلب , به همان معناى آلودگى قلبى و روحى است .
در آيه چهارم به معناى عذاب است .
در آيه پنجم نيزمنظور منفوريت است , زيرا همه مردمانى كه انديشه و تعقل نمى كنند از نـظر فقهى نجس نيستند.
در آيه ششم نيز به معناى مغضوب و منفور بودن است , زيرا نه بت هاو نـه شـطـرنـج هيچ كدام نجس نيستند, و در آيه هفتم نيز به معناى گناه و آلودگى هاى اخلاقى اسـت , و يـا طـبـق حـديث شريف , به معناى ((شك )) است ,((526)) زيرا اهل بيت پيامبر ـ عليهم السلام ـ هيچ گونه ناپاكى نداشته اند كه با اين آيه برطرف شود.
هـمان طور كه گذشت فقط يك آيه در قرآن وجود دارد كه ممكن است واژه ((رجس )) در آن به معناى نجاست فقهى باشد: قل لا اجد فى ما اوحى الى محرما على طاعم يطعمه الا ان يكون ميتة او دمامسفوحا او لحم خنزير فـانه رجس او فسقا اهل لغيراللّه به فمن اضطر غير باغ ولاعاد فان ربك غفور رحيم((527)) , بگو در آن چـه بـر مـن وحـى شـده اسـت , طـعام حرامى را نمى بينم , مگر مردار يا خون ريخته شده يا گـوشـت خـوك كه پليد است ,يا حيوانى كه بدون نام خدا از روى فسق ذبح كنند.
اما هر كس به خـوردن آن هامضطر و ناچار گرديد, بدون سركشى عليه دين و تجاوز از مقدار ضرورت [خدا او را خواهد بخشيد], همانا خداوند آمرزنده و مهربان است .
واژه ((رجـس )) در اين آيه , ممكن است به معناى نجس فقهى باشد, زيرا هرسه حرام ذكر شده در آيـه (مـردار, خـون و گـوشت خوك ) نجس فقهى اند, هر چندمى تواند به معناى منفور بودن نزد شارع نيز باشد.
با نگاهى به فقرات آيه , سه مطلب زير به نظر مى رسد: الف ) شرح صدر و آماده سازى قلوب شايستگان هدايت براى درك و پذيرش اسلام , ب ) كور دلى ناصالحان به سبب عجز از دريافت حقايق , ج ) اعلام اين كه اين عقوبت , مهر نگون بختى و پليدى بر غير مومنين است .
مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: فـقـره سـوم اعـلام يـك قـانـون كـلى از جانب خدا به غير مؤمنان است كه خداوند مهرضلالت و گمراهى را بر قلب آنان مى زند.
((528)) مؤلف كتاب ((مدارك الاحكام )) مى نويسد: مقصود از رجس در اين آيه , غضب و عذاب الهى بر غير مؤمنين است .
((529))
يكى از بهترين راه هاى تفسير قرآن , بهره گيرى و مطالعه تفاسير اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است كه مترجمان وحى الهى و عالمان به همه مفاهيم ظاهر وباطن قرآن اند.
آنان ثقل اصغر الهى هستند و هرگز از ثقل اكبر (قرآن ) جدا نخواهندشد.
در اين باره , چند حديث از ائمه (ع ) وارد شده است كه ((رجس )) را تفسيرمى كند, از جمله : ـ عـن ابـى عـبـد اللّه عـنـه : ان اللّه ـ عزوجل ـ اذا اراد بعبد خيرا, نكت فى قلبه نكته من نور و فتح مسامع قلبه و وكل به ملكا يسدده .
و اذا اراد بعبد سؤا نكت فى قلبه نكته سوداء و سد مسامع قلبه و وكـل بـه شـيـطـانا يضله , ثم تلى هذه الايه ((فمن يرد اللّه ان يهديه ...))((530)) , امام صادق (ع ) فـرمـود: هـرگاه خداى ـ عزوجل آخوبى بنده اى را بخواهد, در قلب او نقطه اى از نور مى نشاند و گـوش دلـش راگشوده , فرشته اى را به كمك او مامور مى كند, و اگر بدى بنده اى را مقرر كند نـقـطـه سـيـاهـى در قـلـبـش مـى نـهد, گوش دلش را بسته , شيطانى را براى گمراهى اش بر وى مى گمارد.
سپس حضرت اين آيه ((فمن يرد اللّه ان يهديه ...)) را تلاوت كردند.
مفسران بزرگ شيعه و سنى و هم چنين فقهاى شيعه , كلمه ((رجس )) را ظاهر در مفهوم عذاب , قساوت قلب , لعنت , خذلان و بدبختى دانسته اند.
گـرچـه اسـتـظهار و نحوه استنباط ديگر مفسران و فقيهان , دليل و حجت صحت نظريه خاصى نـمـى شـود و مـا مـوظـفيم لفظ را بر مفهومى حمل كنيم كه در زمان نزول وصدور در آن ظهور داشـته , وقتى از ظهور دوران نزول بى خبر باشيم , مى توانيم به ظهورى كه در قرون گذشته نزد مفسران و فقيهان داشته است , تمسك كنيم , زيرا اين ظهور, شاهدى ـ گرچه ظنى ـ برظهور آيه در صدر اسلام است .
شيخ طوسى در ((تبيان )) ذيل اين آيه شريفه , ((رجس )) را به ((عقاب و بى زارى ولعنت و دشنام و اسـامـى زشـت )) تفسيركرده و حتى به صورت احتمال سخنى ازنجاست فقهى به ميان نياورده است .
((531)) شـيـخ طـبرسى ((رجس )) را به ((عذاب )) تعريف كرده((532)) و ملافتح اللّه كاشانى در((منهج الصادقين )) آن را به عذاب يا لعنت تفسير نموده است ((533)) , چنان كه فخررازى تفسير آن را به ((شـيـطـان )), ((هـر چـيز بى فايده )) و ((عذاب اخروى و لعنت دنيوى ))از مفسران و تابعان نقل .
زمخشرى و بيضاوى وآلوسى و زجاج آن ((534)) نموده است را بـه ((نيافتن توفيق , رسوايى و عذاب )) تفسيركرده اند.
راغب هم آن را ((چيز ناپاك )) معنا كرده است .
اهميت اجماع در اين موضوع مهم ترين دليل قائلان به نجاست اهل كتاب , پس از قرآن , اجماع فقهاى شيعه برنجاست اهل كتاب اسـت .
حـتـى عـده اى از فقيهان كه دلالت آيات قرآن را در اين مورد ناتمام ديده اند, براى تضعيف احـاديـث مـعـتبر در بيان طهارت اهل كتاب , فقطبه اجماع تمسك كرده و آن را قوى ترين دليل نـجـاست اهل كتاب دانسته اند.
حتى بزرگانى چون امام خمينى (ره ) و آية اللّه خويى (ره ) كه همه ادلـه نجاست را مردوددانسته و على القاعده بايد به طهارت كتابى فتوا مى دادند, به موجب شبهه اجماع ,در اين باره فتوا نداده , حكم به احتياط وجوبى داده اند.
چنان كه شهيد صدر نيزدر ((بحوث فى شرح العروة الوثقى )) آن را به عنوان اولين دليل مورد بررسى قرارداده است .
جمعى از فقهاى بزرگ شيعه برنجاست اهل كتاب يا عموم كفار ادعاى ((اجماع محصل )) نموده و يـا حـداقـل از پـيـشينيان خود ادعاى اجماع را با لحن موافق نقل كرده و براى اثبات نجاست اهل كتاب , به آن استدلال نموده اند.
فقيهانى كه ادعاى اجماع نموده اند عبارت اند از:
1 - سيد مرتضى در ((ناصريات )), و ((الانتصار)),
2 - شيخ طوسى در ((تهذيب )),
3 - ابن زهره در ((الغنيه )),
4 - ابن ادريس در ((السرائر)),
5 - علامه حلى در ((المنتهى )) و ((التذكره )),
6 - شيخ انصارى در كتاب ((الطهارة )),
7 - صاحب جواهر,
8 - ملا احمد نراقى در ((مستند)),
9 - صاحب رياض ,
10 - سيدمحمد جوادحسينى عاملى در ((مفتاح الكرامة )),
11 - آية اللّه حكيم در ((مستمسك )),
12 - امام خمينى در كتاب ((الطهارة )),
13 - شيخ حسن جبلى در ((دليل العروة الوثقى )) چنان كه ملاحظه مى شود نقل اجماع از سوى سيزده نفر از فقهاى معروف شيعه , از اجماع منقول برتر و از نظر نقل , مستفيض است .
اگر به فتاواى فقهاى شيعه در گذشته نظرى بيافكنيم , فتواى نجاست اهل كتاب در سراسر كتب فقهى شيعه به چشم مى خورد, تا جايى كه به فرموده وحيد بهبهانى اين فتوا شعار شيعه شده است .
حال از انضمام آن اجماعات منقول به اين فتاواى بى شمار مى توان اطمينان حاصل كرد كه فقهاى شـيـعه اين حكم را نسل به نسل ازپيشينيان خود و آنان نيز از اصحاب ائمه (ع ) دريافت كرده اند و ايـشـان نـيـز از ائمـه اطـهـار(ع ) آمـوخـته اند, هر چند آن اسناد و گفتار ويژه امامان به دست ما نرسيده است .
امام خمينى (ره ) مى فرمايد: اين اطمينان وقتى قوت مى گيرد كه مشاهده كنيم فقيهان شيعه روايات فراوانى راكه بر طهارت اهل كتاب دلالت دارد و از نظر تعداد, سند و دلالت از روايات دلالت كننده بر نجاست بالاتر است , در كـتب حديث ضبط كرده , اما از آن هااعراض نموده و به فتواى قبلى خويش پايبند بوده اند, اين اعراض و پايبندى نشانه وجود يك دليل قوى ترى بر نجاست نزد آن ها بوده است .