قريب نقل خواهد شد.
2آن كه قوامى عزّالدين يحيى پسر شرف الدين محمد را كه از اكابر عالم ومفاخر زمان خود بوده است مدحى نگفته است و عادةً بسيار مستبعد است كهقوامى زمان او را دريافته باشد و با او در يك شهر سكونت داشته باشد و وى رامدحى نگويدبلى از بيتى برمى آيد كه اشارتى به عزّالدين داشته باشد(رجوع شودبه صفحه 77ديوان؛ س 2 و ص 233).
از اين بيانات معلوم شد اينكه استاد دانشمند جناب آقاى اقبال(دام مجده) درترجمه قوامى گفته اند كه قوامى تخلّص خود را از قوام الدين دوم يعنى پسر قوامالدين سابق الذكر فراگرفته است اشتباه است و سبب آن همانا عدم اطلاع ايشان برمضمون قصيده مندرجه در ديوان قوامى بوده است.
محتمل است كه قوامى اوائل نيمه دوم قرن ششم را نيز درك كرده باشد.
توضيح اين اجمال آنكه قوياً گمان مى رود كه مراد از نجم الدين مذكور در اينبيت(رجوع شود به ص 24 ديوان
):
خواجه حسن نجم الدين گماشته شاه غازى نصرت الدين رستم بن على ملكمازندران باشد كه از جانب او به عميدى شهر رى منصوب و در آنجا مقيم بوده است.
ابن اسفنديار درتاريخ طبرستانتحت عنوان «آمدن سليمان شاه به مهمانىاصفهبد» گفته :
و پيش از اين ياد رفت در اول مجلّد كتاب كه شاه غازى چون سلطان